مردم جدا از سیاستگران مزدور و زعمای جاه طلب همیشه باهم بوده اند: مهرالدین مشید

       دفاع و پاسداری از ارزش های مشترک در طول تاریخ  فراقومی بوده است

این ملت در طول تاریخ فراتر از تعلقات قومی و وابستگی های گروهی از ارزش های مشترک خود دفاع جانانه کرده و در این راه قربانی های بی شماری داده اند. این قربانی ها بوده که هویت تاریخی و پیشینۀ فرهنگی این ملت را رقم زده است. دفاع از ارزش های مشترک دینی، تاریخی، فرهنگی و ملی سبب شده تا این ملت در هر برهه یی از تاریخ یک دست و متحد و هماهنگ برضد مهاجمان و غارتگران خارجی و  زعمای مزدور و جاه طلب و گاهی هم سیاستگران مزدور و فروخته بوده که این ملت را بدور از گرایش های کوچک در محور های ملی در شمال و جنوب هندوکش بسیج کرده است. این دفاع مشترک بوده که روابط میان اقوام و مذاهب گوناگون را از استحمکام واقعی برخوردار گردانیده و حتا تابو های قومی را شکسته و با  ازدواج های فراقومی و فرا مذهبی روابط خونی مشترکی ایجاد شده است. حالا می بینیم که ده ها دختر پشتون در خانۀ تاجک و ده ها دختر تاجک در خانۀ  پشتون است و به همین گونه در خانواده های هزاره و ترکمن و از آنها در خانواده های پشتون و تاجک، این رابطه اکنون بر رغم توطیۀ زعما و  سیاستگران مزدور و جاه طلب پا برجا است و هر روز استحکام بیشتری پیدا می کند. هرچند گاهی صدمه پذیر بوده و اما زود ترمیم شده است.

از مطالعۀ  تاریخ فهمیده می شود که این ملت در طول تاریخ با دفاع مشترک از ارزش های بزرگ تاریخی و ملی شان چه در شمال هندوکش و چه در جنوب هندوکش متحدانه و بدون هرگونه تبعیض و امتیاز عمل کرده اند. در هر برهه یی از تاریخ  بسیج این ملت خودجوش بوده و رهبران ملی از متن این جنبش برخاسته است و آنگاهی که زمامداران جاه طلب و سیاست گران خودفروخته در میان مردم نفوذ کرده اند، حماسه های مردم به تاراج رفته و حتا ارزش های مشترک قربانی بازی های سیاسی شده است. از همین رو بوده که در طول تاریخ این ملت با مبارزات شان در برابر بازی های کلان پیروز شده اند و اما پس از پیروزی دچار تفرقه های قومی و سمتی و مذهبی شده اند. علت این همه بدبختی ها در آخرین تحلیل زعمای مزدور و سیاستگران خودفروخته بوده که به بهای بازی با سرنوشت مردم و پشت پای زدن به قربانی های آنان وارد معامله با خارجی ها و شبکه های استخباراتی شده اند. آنان بوده اند که در تبانی با خارجی تاریخ، فرهنگ و ارزش های این کشور را مسخ کرده اند و در بستر این مسخ و تحریف بوده که افراد گمنامی را وارد صحنۀ سیاسی کشورکرده اند، چنان بستر سازی کرده اند و می کنند که با جاروب کردن واقعیت ها نوعی وارونه نگری را در جامعه بوجود آورده اند. در همین بستر افراد خود را شلیک می کنند و این وارونه نگری سبب شده و می شود که خادمان راستین این کشور دشمن تلقی شده و به حاشیه رانده شوند و برعکس خاینان به آن روی صحنه پرتاب شوند و در فضای پر از تخدیر تاریخی و فرهنگی خادم هم تلقی شوند.

چنانکه تاریخ گواه است که این ملت در طول تاریخ در روز های بد صمیمانه در کنار هم رزمیده و باهم زنده گی کرده اند؛ اما شوربختانه که پس از دفع خطر بزرگ دچار توطیه شده اند. شاید دلیلش در کنار عوامل  مداخله های هدفمندانۀ خارجی و ایادی مزدور آنان، حاکم بودن بستر فرهنگ جنگ و خشونت بوده که دشمنان افغانستان از آن سود برده اند. با تاسف که شرایط در کشور ما طوری بوده که حتا فرصت های بستر سازی های فرهنگی ضد خشونت هم از آنان گرفته شده است. از همین رو است که برای پیش گیری از حوادث آینده و ترمیم از هم گسیختگی های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، روز های بعد از جنگ پراهمیت خوانده شده است؛ زیرا برای ایجاد فضای بهتر بعد از جنگ نیاز شدید به بازسازی های سیاسی و فرهنگی می رود تا فضای صلح و فضای فرهنگ صلح  آشتی فصای جنگ و خشونت را در عرصه های گوناگون پر کند.

اما هزاران دریغ و درد که هر از گاهی فضای جنگ چنان سنگین بر روح و روان این ملت سایه افگنده و ارزش زدایی کرده است که از بستر امواج فاقد ارزش های آن شماری افراد جاه طلب و خودخواه سر بلند می کنند و با قهرمان خواندن خود زهر پاشی می کنند. آنان افرادی اند که رسوبات فرهنگ جنگ افکار شان  را به گروگان گرفته است،  خشونت آفرینی را هنر تلقی کرده و دامن زدن اختلاف  میان اقوام و مذاهب را هنر والا فکر می کنند. این بیماری مزمن بیشتر متوجه آنانی است که هوای قدرت و شهرت چشمان آنان را کور و به جنون کشانده است. آنان راچنان مسخ و از خود بیگانه می نماید که حتا تو بودن آنان را زیر پرسش برده و هویت آنان را می رباید. آنان راچنان هار می سازد که به گونۀ ناشیانه در اردوگاه قوم و مذهب  سقوط می کنند و عملکرد های شان بر مصداق کاسه داغ تر از آش به مثابۀ کابوس بر روان ملت سایه می افگند. در این صورت چنان دیوانه وار عمل می کنند که به هیچ چیز ترجم نکرده و حتا برای رسیدن به شهرت کاذب باک ندارند که حتا با “ریختن بول خود در محراب مسچد” شخصیت خود و دیگران را به حراج بگذارند و در نهایت نافهمی به رجز خوانی های جنون آمیز پرداخته و حتا ار حمله به خود و به دیگران هم دریغ نکنند. این گونه افراد به گونۀ ناشیانه، با زدن میخک های رسوایی در بینی، حود را به نمایش گذاشته و افتضاح می آفرینند. آنان از حماقت نه تنها تشت رسوایی خود را باافگندن از بام هوس به پرتگاه شهرت دلهره یی به خود راه نمی دهند و بدتر از این چنان آن را سنگین بر زمین می زنند که از صدای ناآهنگین آن لذت هم می برند و در پیوند به عواقب بد آن هم احساس نگرانی نمی کنند. شاید دلیلش بار از خود بیگانگی باشد که بر روح و روان  آنان سخت سنگینی می کند که دچار بیگانه نگری شده و هر چیز را وارونه به تماشا می نشیننند. این بیچاره ها برعکس هرزشتی و پلشتی را زیبا می بینند و این سبب می شود که ممکن بدون آنکه بفهمند، به مثابۀ “آدم های گندم نمای جو فروش” ظاهر می شوند و با رویکرد های ناشیانه هم نقد را از دست می دهند و هم نسیه را.

از آنجا که از خود بیگانگی بیماری مزمن و خطرناکی است و خطر آن در سطوح گوناگون فردی و اجتماعی محسوس است. آنانی که به این بیماری دچار می شوند، بیشتر در صدد شهرت اند و فکر می کنند که این بیماری را زیر چتر شهرت پر می کنند. از  این رو به خودتماشایی می پردازند و با حرکات غیر عادی خود را به تماشای عام و خاص قرار می دهند. در حالی که هدف اصلی این آدم ها آنهم با ژست های عالمانه و متفکرانه مطرح کردن خود شان است و در اصل دردی برای قوم و مذهب و زبانی ندارند؛ زیرا بیماری از خودبیگانگی در گام نخست این علایق در انسان می کشد، بلکه هدف آنان شهرت یافتن است تا هر طوری که باشد، شهرۀ آفاق شوند. با تاسف، آنان نمی دانند که با این گونه رویکرد ناشیانه نه برای خود و نه برای دیگران آبرویی مانده اند. شماری ناآگاهان هم از این تماشای این آدم های بی مقدار صد تماشای دیگر درست کرده و آنان را بیشتر به تماشا می گذارند. این گونه افراد در نهایت نافهمی هر نوع سیاه پاشی خود را نور افگنی تلقی می کنند و فکر می کنند که در زیر درخت غرور دربار کرده و هر گامی که در زمین می گذارند و برای زمین می گویند” منت دار باش که آقای … برسرت راه می رود.” در حالی که “ت”  اش رفته و نورش هم مکدر شده است.

هرچند این گونه بحث ها در کشوری که بزنگاهء بیرحمانهء کشتار، در یک سناریوی خطرناک و پیچیده  زیر نام مبارزه با تروریزم است و اما در اصل میدان بدترین جنگ نیابتی میان کشور های منطقه و جهان در تبانی با شبکه های شیطانی می باشد که هدف اصلی بازیگران آن رسیدن به اهداف راهبردی است. آنهم نه تنها مبارزه با تروریزم، بل زیر چتر این شعار پرزرق و برق، اهداف دیگری را نیز یدک می کنند که همانا پیش گیری از برتری جویی های اقتصادی چین و امتیاز طلبی های تسلیحاتی روسیه است و این هدف  مقدم تر از مبارزه با تروریزم خوانده شده است. از این رو از سوی آنان برای شعله ور ساختن جنگ و تداوم آن به شیوه های خطرناکی توطیه چیده می شود و به شیوه های مرموزی داعیان صلح شکار خفاشان سازمان های استخباراتی کشور های دخیل در جنگ افغانستان می شوند. شبکه های شیطانی از آدرس طالبان چنان درگیر کشتار های بیرحمانه و راه اندازی انفجار ها و حمله های انتحاری در این کشور اند که حتا نوکرن گوش به فرمان شان لحظه یی هم برای درد جانگداز کودک هلمندی و کنری و بدخشانی و بادغیسی و بغلانی و هراتی فکر نمی کنند و حتا گفته می توان که در این زمینه دغدغه یی هم ندارند؛ زیرا بیگانه اند و هویت دیگری دارند و اگر هویت مشترکی هم در میان بوده به کلی مسخ شده است.

تاسف بار این که زعما و سیاستگران کشور این جنگ را جنگ آزادی و آنهم برای تامین امنیت شهر های امریکا و اروپا خوانده  و با ریختن افتخارات تاریخ پنج هزار ساله در پای جنگاوران خارجی و فخر و مباهات کردن در پای جنگاوری های آنان، از کشتار های آنان جشن می گیرند.این درحالی است که جنگ چون اژدهایی زبانه کشیده و از هر قوم و تبار قربانی می گیرد و تیغ زهر آلود آن تیز ترو برهنه تر بر گلوی کودک هلمندی و کنری و ننگرهاری فرو می رود  و با تاسف که شماری خود فروخته ناشیانه بر این کشتار های بیرحمانه فخر هم می کنند؛ اما هزاران دریغ و درد که در چنین حالی آدمک هایی که نام انسان بر آنان سنگینی می کند و تشنهء قدرت و دیوانهء ثروت اند و قوم و زبان برای شان ابزار های رسیدن به آنها تلقی شده است. به گونۀ ناشیانه وارد میدان شده و با سخن پراگنی های بیجا و ضد ملی و در اصل به معنای” آب ریختن در آسیاب دشمنان سوگند خوردۀ این ملت مانند افعی زهر پاشی می نمایند و فضای کشور را بیشتر  زهر آلود و مکدر می سازند. در حالی که نزد این افراد هیچ چیزی قداست ندارد و حتا هر نوع قداست زدایی را بر خود مجاز هم می دانند. این افراد از جمع آنانی اند که به خط سرخی باورمند نیستند

و عبور از هر نوع خط سرخ را برای رسیدن به اهداف زشت و  غیر انسانی، آن هم به بهای توهین به قومی و زبانی بر خود مجاز پنداشتن چه که حتا بر این رسوایی خود مباهات هم می نمایند. آنان با بدمستی های کاذبانه و  با دیده درایی های ضد انسانی و ضد اسلامی و ملی چون افعی زبان کشیده و بی شرمانه بر روی اقوام ساکن در کشور زهر پاشی می کنند. هرچند بحث روی همچو شخصیت های لابالی و سیاست زده قابل توجه نیست؛ زیرا آنان بیمار اند و بیماران در هر حالی معذور پذیرفته شده اند.  از همین رو اظهارات غیر مسوولانه و سبک سرایۀ این گونه افراد به آن آدمی می ماند که در جستجوی شهرت بود و شایستگی نیک به شهرت رسیدن را نداشت و ناگزیر شد که در محضر عام رسوایی آفریند تا شهرۀ آفاق شود. آنانی که دست به چنین اعمال ناشیانه می زنند و رویکرد های ناشیانه، غیر مسؤولانه و ضد ملی شان را ابتکار هم می خوانند. باید بدانند که با این ماجرا جویی ها نه تنها خدمت به قوم خاصی می کنند، بلکه برعکس به بهای پشت پای زدن به ارزش های بزرگ بیشترین جفا را در حق قوم خود روا داشته اند. هرچند این گونه افراد ماجراجو به هر قوم و تباری که تعلق دارند. آنان به قوم و تبار خود صادق نیستند و فقط  با علم کردن یک یا از آدرس یک قوم اهداف شخصی و سیاسی خود را توجیۀ می نمایند. آنان به بهانه های قومی ارزش های مشترکی را مورد حمله قرار می دهند که مال مشترک تمامی اقوام ساکن در کشور هستند.

از جمله پایداری مشترک این ملت  در برابر ظلم و ستم از جمله بزرگ ترین ارزش های تاریخ و ملی است که خوشی و رنج این ملت را در زنجیر های فولادین بهم گره زده است که هیچگاهی آنان از یکدیگر جدا شده نمی توانند. نباید انکار کرد که بر همۀ اقوام این کشور بدون استثنا ظلم شده است و تاسف بار این که آنانی که ادعای پاسداری از یک قوم را دارند، بیشتر از دیگران بر قوم خود جفا کرده است. این در حالی است که در دو دهۀ اخیر بیشترین قربانی سناریوی مبارزه با تروریزم باشنده گان جنوب و جنوب شرق افغانستان بوده و بدترین جفا را در حق آنان کسانی کرده است که حاکمان هم تبار آنان سر از یخن آنان برآورده اند. جفایی را که نیرو های امریکایی در حق باشنده گان جنوب و جنوب شرق کشور روا داشته، کمتر مهاجمی چنین ستمی را در حق شهروندان مورد تجاوز خود تحمیل کرده است؛ اما با تاسف آنانی در برابر این مظالم بیشتر سکوت کرده اند که از هم تباران آنان بوده اند. این درد، درد مشترک تمامی شهروندان این سرزمین است و نه تنها درد یک قوم، بل تمامی باشنده گان این  کشور به این درد بحیث یک ارزش مشترک می نگرند که آنان را باهم گره زده است و مرگ و زنده گی شان را نه بر اشک ریختن بر آن درد ها، بل تلاش مشترک برای نابودی این رنج های بی پایان می دانند. بدون میالغه بیشترین درد را من از این سخن ناشیانه و استخباراتی هال بروگ در گذشته فرستادۀ خاص امریکا در افغانستان و پاکستان احساس می کنم که گفت، درخانۀ هر پشتون یک تروریست است. این سخن ننگین بروگ ها بود که افغانستان را به اردوگاۀ تروریزم جهانی بدل کرد و درد آن را امروز با گوشت و پوست تمامی مردم افغانستان احساس می کنند.

گفتنی است و این را نباید انکار کرد که تمامی رهبران اقوام این کشور اعم از تاجک، هزاره، پشتون، ترکمن و غیره بر هم تباران شان ظلم و ستم یک سان کرده اند و هر آنچه در توان داشتند، دست ها را تا شانه برای دزدی بر زدند و دزدیدند و غارت کردند و حتا در میان شان کمتر کسانی اند که نزدیکان و اقربای خویش را هم از نعمت این غارت ها برخوردار کرده و بیشترین آنان در غارت های تمامیت خواهی کردند. با تاسف که مردم افغانستان به گونۀ بیرحمانه یی قربانی خواست های سیاستگران هم تبار خود بیشتر از دیگران شده اند؛ زیرا هر از گاهی سیاستکران هم تبار بوده که سرنوشت هم تباران خود را بیشتر از سایر سیاست گران قومی به بازی گرفته اند و این بازی بار بار و بویژه در دو دهۀ اخیر بیشتر واقع شده است. با تاسف که سر نخ این ناروایی ها خیلی رشته دار و طولانی است. هرگاه سری به تاریخ بز نیم و از سازش های ننگین با انگلیس و دزدی های میلیون ها دالری مکاتب جنوب و تبدیل کردن جنوب و جنوب شرق به کشتزار تریاک و تبدیل آن به مرکز قاچاق مواد مخدر و به همین گونه در شمال و غرب و شرق همه و همه حکایت از یک درد مشترک انسان این سرزمین دارد که حاکی از ستمروایی سیاستگران و قاچاقبران و مافیا های هر قوم بر تبار خودش است. این دزدی ها و غداری های دزدان و غداران هر قوم درد مشترک همۀ  اقوام است. چه بجا خواهد بود که سیاستگران و چیز فهمان کشور به هر قوم و تباری که تعلق دارند، بجای دامن زده به نزاع قومی، مشت آهنین شوند و درفش ملی و یگانگی و وحدت را به اهتزاز درآورند تا فضای همدیگر پذیری همگانی بوجود آید و صلح در کشور برگردد و با رفتن خارجی ها استقلال سیاسی و اقتدار ملی کشور دوباره به گونۀ کامل اعاده شود.

با تاسف  هستند، کسانی که با گفتن حرف های غیرمسوولانه و ضد ملی روی خود را بیشتر از دیگران سیاه کرده و با اظهارات خود ثابت می کنند که ” سیاه روی شود هرکه در او غش باشد” . این گونه افراد ماجرا جو اهداف گوناگونی را دنبال می کنند که یکی از اهداف شان رسیدن به شهرت و از آن طریق دست یافتن به قدرت است. این افراد بی خبر از آن که بیشترین تیر های این گونه نشانه رفتن ها به سوی خود آنان باز می گردند. بهتر خواهد بود تا این افراد بی وطن و ماجراجو سر به یخن های خود فرو ببرند تا دریابند که حرف های بدی گفته و از اقوام غیور کشور پوزش بخواهند. البته از اقوامی که بررغم سنگ اندازی سیاستگران استفاده جو و فاسد شان، مانند دیوار های آهنین در کنار هم دیگر قرار دارند و با هر نوع تبعیض قومی  در تضاد اند

شگفت آور این که آنانی بر سکوی قومیت بلند شده و از آدرس یک قوم سخن می زنند که هویت قومی شان روشن نیست. ترس آن می رود که در عقب حرکت این گونه افراد دست توطیه های کلانی برای دامن زدن به نفاق قومی در کشور است که به گونۀ جدی قابل نگرانی است. خنده دارتر این که گاهی سخنان غیر مسؤولانه و ضد ملی خود رنگ اسلامی هم می دهند. در حالی باور ها و اندیشه های اسلامی در آنان به قوام نرسیده و آنان یارای تمکین کردن بر سکو های بلند اندیشه های دینی را ندارند. هرگاه آنان بر ارزش های بلند دینی تمکین می کردند، هرگز حرف های غیر مسؤولانه و برتری جویانه از آدرس یک قوم نمی گویند که افکار عامه را جریحه دار کنند. نافهمی های دینی است که شماری ها به پرتگاۀ قومیت سقوط کرده و به زباله تاریخ بدل می شوند. این در حالی است که هر نوع برتری جویی از سوی هرکسی که باشد مردود و محکوم و ضد مصالح ملی وآب ریختن بر آسیاب دشمن است. هرچند شماری ها تلاش کنند تا به افکار قومی حتا لباس قداست بپوشانند. افغانستان بدون تبعیض و تفاوت سرزمین اقوام ساکن در این کشور است و آنانی که تضاد های قومی را دامن می زنند مزدوران خارجی و وابسته به شبکه های شیطانی کشور های منطقه و جها ن اند.

دردآور این که چگونه منطق آنان قد می دهد که در همچو شرایط حساس بجای مرحم نهادن بر زخم های مردم و تقویت وحدت اقوام در راستای وحدت ملی و اقتدار ملی برعکس در پرتگاه نفاق افتاده و از آنجا برضد اقوام شریف کشور سنگر گرفته و فتوای دشمنی میان اقوام را صادر می کنند. ممکن آنان هرگز فکر نکرده باشند که سخنان تبعیض آمیز تنها نقدینه یی در پی ندارد و حتا نسیه ها را هم از آنان می گیرد.

در این شکی نیست که شماری می خواهند، به نرخ روز نان نوش جان کند و البته به این تعبیر تا که ارباب زنده باشد قشلاق ویران نمی شود و تا باشد که رسم هر که نان داد و فرمان داد را به خوبی ادا نمایند. شگفت آور این که آنانی این تضاد های قومی را بیشترین دامن می زنند که بیشتر حیات شان را در خارج از کشور سپری کرده و با آموزه های دموکراسی آشنا اند؛ اما از این که بیچاره با “دیگ” نشست و برخاست کرده و حالا چنان سیاه شده اند که در هر چیز رنگ قومیت را سیاه تر از گذشته می بینند و از این رو در لاک برتری خواهی های قومی سقوط کرده اند و شاید هم برای این کار ماموریت یافته باشند. این در حالی است که بنا بر اصل میثاق شهروندی دیگر بر تابوت اکثریت و اقلیت قومی هم اگر چیزی موجود بوده آخرین میخ کوبیده شده و مفهوم اکثریت و اقلیت در قاموس جهان مدرن کنونی مفهوم دیگری پیدا کرده و با آن معنا های کلاسیک بدرود گفته شده است. بر بنیاد آموزه های دموکراسی معنای شهروندی اصالت دارد و امروز مفهوم اکثریت و اقلیت را هم جاذبه ها و دافعه های دموکراسی در مستوای حق شهروندی پیوند می زند. با تاسف که  این گونه افراد دو تابعته به تعبیری از آدم های ” نمک خوار و نمکدان شکن اند” که حتا به ارزش های کشور های غربی هم خیانت می کنند که در آن زنده گی دارند و به قوانین اساسی و قوانین مدنی آنان تعهد سپرده اند. آنان با این عمل شان مرتکب دو کوتاهی می شوند. از یک سو با اسلام  و ارزش های اسلامی و ا زسویی به هم دموکراسی و ارزش های دموکراسی و به این ترتیب خود را در برزخ اسلام و دموکراسی قرار می دهند و شاید به سرنوشت آن هندوی محترم دچار شود که زود است هردو را از دست رفته یابند. یاهو