افغانستان کشوریست با آرزوهای سرکوبشده و پروسههای شکست خوردۀ فراوان در مسیر تاریخاش. برابری زنان با مردان و حضور همسطح و فارغ از تبعیض آنها در اجتماع و سیاست یکی از این شمار، تلقی میشود. بیست سال است که احساس میشود زنان کشور ما قدرتم ندانه در مسیر احقاق حقوق و آزادیهای انسانی و شهروندیشان گام گذاشته و مُجدانه تلاش میکنند این راه را تا مقصد مطلوب یعنی رسیدن به برابری جنسیتی ادامه دهند؛ اما در این میان همواره فراز و فرودها و اُفت و خیزهای بسیاری به میان میآیند که به نوعی خطر تکرار ناکامیهای گذشته و افتادن در سیر قهقرایی را در اذهان برجسته میسازد
.در جهان ما، مردان و زنان بزرگی زندهگی کردهاند که همت بلند و بزرگی داشتند؛ اما بسیاری و شاید اکثر این افراد نتوانستهاند هیچ تغییری در زندهگی خود و دنیای پیرامون خود ایجاد کنند؛ زیرا این افراد فقط همت بلند داشتهاند، اما شجاعت و جسارت مبارزه برای تغییر شرایط را در خود ندیدهاند. دنیای ما مدیون کسانی نیست که فقط همت داشتهاند؛ مدیون کسانی است که برای رسیدن به همت بزرگ خود مبارزه کرده و در صورت نیاز از جان و مال خود هم مایه گذشتهاند. جهان ما مدیون همت بلند زنانی است که در عصرشان به یاری مردان شتافتهاند تا جهان را متحول کنند. شجاعت مخصوص مردان نیست و هرگاه در تاریخ، مرد شجاعی را دیدیم باید بدانیم که او شجاعت را از یک زن به ارث بُرده است.این زن است که میتواند در نقش مادر، همسر یا خواهر یک مرد ظاهر شود؛ اما بدون این که زنان الگو و آموزگار شجاعت باشند خود نیز میتوانند در میدانهای مختلف جسور باشند و به دیگران در نبرد زندهگی، شجاعت و دلاوری را آموزش دهند.زن عضو مؤثری از جامعه است، از اینرو میتواند نقش پیشآهنگ خویش را در برخی از مسئولیتها ادا نماید.
یکی از آن مسئولیتها این است که زن مفهوم شجاعت و خودباوری را در زندهگی اجتماعی، ترویج کند و زمینۀ مناسبی برای فعالیتهای آزادانه به وجود آورد و در مسیر مبارزۀ طولانیاش بکوشد تا مرد را قانع کند که زن یک انسان است و میتواند در روند حیات زندهگانی و در زمینههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مانند مرد سهم مهمی داشته باشد؛ زیرا اگر او نیرویش را به کار گیرد ظرفیت و توان فوقالعادهیی دارد به شرطی که تمام نیرویی که برای کارهای خانه صرف میکند، در این مقیاس لحاظ شود. به عبارت دیگر: از این طریق میتوان توسعۀ پایدار را در جامعه تضمین کرد.در راستای تحقق توسعه به مفهوم عام آن، شرایط فرهنگی لازم میبایست فراهم آید تا زنان به رغبت و انگیزۀ هرچند بیشتر در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مشارکت کنند و از آن طریق هم نشانه و آثار فقر و در ماندهگی را از خود دور کنند و هم شکوفایی و رشد جامعه را در ابعاد مختلف به وجود آورند. افغانستان کشوریست که تمام بازیهای کلان کشوری در عدم حضور زنان صورت میگیرد و آنان در نهایت مجبور به سازش با تصمیمهای مردان سیاست میشوند.
تاریخ مردانۀ افغانستان خود گواه بر این ادعاست. با استناد به همین تاریخ، آزادی و محدودیت زنان همواره از سوی سیاستمداران مرد با تحکم در افغانستان پیاده شده است. هرچند زنان راستنگر و راستنگار خود در صحنۀ وقایع حاضر نبودهاند؛ اما موضوع زنان دستکم در صد سال گذشته در محور تمامی تنشهای سیاسی مردانه بوده است و حتی در رهبری حزبهای سیاسی، عضویت زنان کمرنگ به نظر میرسد.با توجه به آنچه گفته شد، پيداست که تاریخ معاصر افغانستان همواره با حقکشیها و مظالم فراوان روبهرو بوده است. در این میان به خصوص زنان در دورههای مختلف تاریخی از دستیابی به بسیاری از فرصتها و امکانات محروم بودهاند. در سالهای اخیر زنان افغانستان، تحولات سازنده و تأثیرگذار فراوانی را از سرگذراندهاند و با افزایش آگاهی و گسترش آموزش عالی، آنان توانستهاند استعدادها و توانمندیهای خود را تا حد زیادی ارتقا دهند و دیگر نمیتوان زنان را در حاشیۀ مناسبات سیاسی ـ اجتماعی نگه داشت.اکنون آنها خواهان منع خشونت، مشارکت سیاسی و دستیافتن به پایگاههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی در قضایای داغ ملی، منطقهیی و جهانی هستند که رسیدن به چنین وضعیتی نیازمند اقدام عملی و مبارزه با عقب مانده گی و چیره شدن بر آن میباشد.