این خاک که درخون شده یاران وطن ماست
وین خانهٔ ویران شده بیت الحزن ماست
هرخشت که از پیکر این خانه شود کم
چون پارهٔ جانیست که عضو بدن ماست
دودی که بلند است از ین خاک دریغا
ازسوختن گلشن و دشت و دمن ماست
بیگانه گهی درپی آبادی ما نیست
ورهست ز یغمای دیار کهن ماست
این کاخ پی کاخ برافراشته هرسوی
از خون تن هموطن بی کفن ماست
بالایی انسان نه به رنگ است و تبار است
وین گفتهٔ نغزیست که درج سخن ماست
سرشار می ناب صفا است به خلقت
خونی که روان در رگ هرمرد وزن ماست
حرفی که زکین سینهٔ خلقی بگدازد
خاریست که بردیدهٔ هر هموطن ماست
چون زادهٔ عشقیم زسر چشمهٔ کیوان
ازعشق بگوییم که تا جان به تن ماست
هر سرو چو شاداب شود در دل بستان
از پرورش ما و ز پیراستن ماست
هرچند که د وریم از آن خاک گهربار
تا هست توان نام وطن بردهن ماست
حامد نوید ۵ آگست ۲۰۱۸، ویرجنیا
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.