خوشایند است که صفحات رسانه های اجتماعی ما گاه گاه مزین به نشرات بحث برانگیز میگردد.
1– مقاله ” روسیه در آینده افغانستان “
درمقاله “روسیه در آینده افغانستان ” جناب نجیمی میفرمایند که:« به اساس پژوهش های بیش از ۲۰ ساله به این باورم که روسیه روابط خیلی حسنه و نزدیک با طالبان دارد» یعنی بعد از 20 سال تحقیق فهمیده اند که روسیه با طالبان روابط حسنه دارد ما شاء الله.
حاجت 20 سال نیست، این مسئله را میتوان از روی حقایق آتی دانست:
پوتین به هدایت امریکا توسط باریس یلتسین به ریاست جمهوری روسیه گماشته شد. او در 20 سال اخیر روسیه را به یک مملکت نیمه مستعمره غرب تبدیل کرد. روسیه که یک مملکت خودکفا بود امروز برای صنایع غرب به منبع مواد خام تبدیل شده و خود مصرف کننده امتعه غربی میباشد. روسیه 20 ملیون نفر تحت خط فقر دارد. پوتین با تطبیق تدابیر ریاضتی بانک جهانی و صندق پولی بین المللی هزاران مکتب و شفاخانه را تعطیل و به ویرانه تبدیل نمود.*
امریکا با براه انداختن جنگ زرگری با پوتین توانسته است که پوتین را 20 سال در قدرت نگهدارد. امسال انتخابات مجلس دومای روسیه دایر میشود از اینرو جو بایدن امریکائی درمصاحبه اش پوتین را قاتل خواند. سخن خوبی بود که آرای پوتین و حزبش را بلند برد تا بازهم رئیس جمهور روسیه شود.
پوتین تنها حرافی میکند تا خود را خدمتگار مردمش وانمود نماید؛ اما عملا غیر از دزدی به نفع رفقایش هیچکاری به نفع مردم انجام نمیدهد، ورنه معادن روسیه را باید در انکشاف صنایع داخلی اش بکار میبرد. از صدور اسعار و سرمایه به خارج جلوگیری میکرد، بانک مرکزی روسیه را که امروز شعبه از فدرا ل ریزرف امریکاست ملی و مستقل میساخت.**
ازاینرو میتوان گفت که امریکا، پوتین و طالب رفقا و پارتنر های خوبی هستند.
روسیه راجع به طالب کدام نظر خاص، به جز از نظر امریکا ندارد. هرگاه میداشت در این 20 سال خاک امریکا را از افغا نستان به توبره میکشید.
مسئله صلح افغانستان یک سرکس است که در هندوستان آنرا ” ناتک” میگویند.
در جای دگر جناب پژو هشگرمعروف از فعالیت های استخباراتی شوروی در افغانستان چنین درفشانی نموده اند: « برنامه شبکه استخباراتی تا مرگ ستالین دوام یافت و بعد از آن دوباره به سوی نظریه حزب سازی دگر دیسی نمود، که ماحصل آن ایجاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود ». جمله بالا چنین معنی دارد که حزب دیموکراتیک خلق افغانستان را استخبارات شوروی ایجاد نمود. بارک الله! چه کشف بزرگی! از ماست که برماست.
دراین مورد باید یادآوری نمایم که کسب اطلاعات از زمان باستان تا امروز برای جهانگشایان و همه ممالک مهم میباشد. طبعآ که هر کشور میخواهد در کشور دیگر، افراد خاصی را جهت اخذ اطلاعات و یا ایجاد گروپ های اکتشافی- تروریستی استخدام نماید. اما ایجاد یک حزب سیاسی ایجاب شرایط ویژه و پیش زمینه های خاص را مینماید. در این خصوص نظام سیاسی و اقتصادی، درجه سواد و توقعات مردم، دانش سیاسی موسسین حزب، فضای سیاسی کشور، ایجابات و به اصطلاح شرایط عینی و ذهنی برای ایجاد حزب، قابل اهمیت میباشد. بنا برآن، برای استخبارات خارجی خیلی مشکل خواهد بود تا همه این شرایط را فرمایش داده برای یک مملکت دیگر حزب بسازد.
بشر از ازمنه کهن بدین طرف برای آزادی وعدالت اجتماعی تلاش نموده است؛ چنانچه داستایفسکی نویسنده شهیر روسی، چرنشفسکی- سوسیالست اوتوپیک، بیلینسکی و گرسن نویسندگان و سیاست مداران روسی سالها قبل دور از نظر استخبارات شوروی، سازمانهای سیاسی ضد تزاری ساخته بودند و برای آزادی مردم از چنگ تساریزم مبارزه میکردند. با آنکه در آنوقت “کی جی بی” تاسیس نشده بود تا برای شان حزب بسازد، افسوس.
جهت اطلاع آقای نجیمی میخواهم به عرض برسانم اینکه:
با ایجاد دولت شورائی و رستاخیز آزادی خواهی در همه قاره ها، احزاب مردمی ضد استعماری و ضد امپریالستی با افتخار و داوطلبانه توسط مردم ساخته میشد. انقلابیونی چون روزه لکسمبورگ پولندی تبار در آلمان و انتونیوگرامشی ایتالوی بدون استخبارات شوروی احزاب خود را ساخته بودند. کمبرج فایف که از کارمندان مقامات عالی دولت انگلیس بودند، نظر به علاقه ایکه به سوسیالیزم داشتند داوطلبانه بدون پول با اطلاعات شان، اتحاد شوروی را کمک میکردند. از اینرو افراد ستالین مجبور نبودند تا به دوصد مملکت جهان بروند و حزب سازی کنند.
بطورمؤجز به ارتباط “ح د خ ا” میخواهم بگویم که افکار سیاسی فلاسفه و نویسندگان غرب و روسیه و ایده های انقلاب اکتوبر و نهضت اتا ترک ترکیه منبع الهام مشروطه خواهان و ویش زلمیان درافغانستان بود؛ به همین ترتیب ایجاد حزب دیموکراتیک خلق افغانستان و دیگر احزابی که در زمان شادروان صدراعظم محمد یوسف خان (دوره دیموکراسی) در کابل ایجاد شد همه منشه وطنی داشتند و “ح د خ ا” ادامه دهنده راه مبارزه مشروطه خواهان و ویش زلمیان بوده است. از این رو نیکو خواهد بود اگرجناب نجیمی تاریخ خود را لگد ما ل نکنند و حزب بزرگ سرتاسری مردم ما را که هزاران نفر برای تحقق آرمان هایش جان های شرین خود را از دست دادند، ساخته دست استخبارات خارجی قلمداد نکنند.
2– در مقاله ” آیا صلاح الدین ربانی به جلو میرود یا به گذشته ؟ “
جناب نجیمی می نویسند:
” « جمعیت اسلامی » به هیچ وجه یک حزب با معیار های مدرن نبود اکنون به کنفدراسیون بدل شده است ». این جمله چنین معنی دارد که تنظیم جمعیت اسلامی افغانستان یک کنفدراسیون است. در این مورد باید اذعان داشت که کلمه جمعیت خود نمایانگر اتحادیه، انجمن و مجمع برادران یا رفیقان همسو است.
بناً ضرورت نیست تا جهت توضیح شکل و محتوای تنظیم جهادی جمعیت اسلامی کلمه کنفدراسیون را بکار برد. زیرا در ادبیات سیاسی، کنفدراسیون بمعنی واقعی کلمه به اتحادیه از ممالک مستقل اطلاق میگردد که در موارد ی از قبیل سیاست خارجی، برنامه های دفاعی و تجارت متحدانه و مشترک عمل کنند.
بطور مثال تشکیل جمهوری متحد عرب ( مصر، عراق، سوریه) در زمان ناصر و یا تشکیل
کانفدراسیون ایران، افغانستان و تاجکستان در آینده.
2 — در جای دیگر مقاله شان مینویسند که « اگر کودتای ثور و به ویژه تهاجم شوروی به افغانستان صورت نمی گرفت». تهاجم شوروی – کلمه تهاجم افکار عامه را تحریک میکند. از نگاه بیطرفانه تنها به حمله مسلحانه نیروهای امریکائی بالای افغانستان میتوان تهاجم گفت؛ نه به حضور نظامی اتحاد شوروی که به دعوت حکومت قانونی افغانستان ( درآنوقت عضو جامعه ملل ) به افغانستان آمده بود، ورنه کمک امروز نیروهای روسیه را به سوریه نیز باید تهاجم نامید. عوام مستثنی میباشد، اما از یک پژوهشگر “پولیگلوت” توقع نمیرود که کلمات تحریک آمیز را بدون فاکت بکار ببرد.
3— در بخش دیگر مقاله چنین تذکر داده اند:ی
” نقاط ضعف چهره های اصلی جمعیت اسلامی برای نیروی مهاجم یعنی امریکا روشن بود. گزارش های کتاب «جنگ اشباح» نشان میدهد که چگونه عده یی به راحتی حاضر شدند تا در ازای دریافت پول و همکاری نزدیک با جنبش ملی اسلامی و حزب وحدت راه را برای تهاجم امریکا و ناتو به افغانستان باز سازند “
صادقانه نیست که جناب نجیمی تنظیم های جمعیت، وحدت و جنبش را در اشغال افغانستان توسط امریکا سهیم میداند. اما جنایات طالب به مثابه نیروی نیابتی امریکا و رول تبهکارانه خلیل زاد، کرزی و غنی را به مثابه اجنت های اجنبی به فراموشی میسپارند. مردم به پژوهش و پژهشگران صادق احترام دارند نه به ….
سوال در اینجاست که جناب سرمحقق در پژوهش شان از کدام منابع استفاده میکنند؟ فکر میکنم شیوه استدلال شان ما را به آثار فیلسوفان، نویسندگان، متفکران اول و سوم جهان ( که دوم آن در افغانستان توظیف شده است) و نویسندگان فرمایشی بورژوازی میبرد. یکی از این متفکرین و به اصطلاح فیلسوف نیولیبرال جناب فرانس فوکویاما است که با تحریر کتاب ” آخر دنیا ” تشت رسوائی اش از بام افتاد. از کتابش معلوم میشود که جناب شان به کتاب علم منطق هیگل فیلسوف الما نی و دیالکتیک اش آشنائی نداشت ورنه میدانست که قرار قانون وحدت و مبارزه اضداد، جهان لایتنهائی است و آخر ندارد؛ مگر آنکه کدام سا نحه ی طبیعی رخ دهد و یا قیامت شود.
بهتر است جهت درک مسایل اجتماعی سیاسی و فلسفی و تمیز حق از باطل و تفکیک اصلی از نقلی و جعلی به آثار نویسندگان و فیلسوفان کلاسیک مراجعه نمود زیرا آنها به سرمایه، انحصارات و استخبارات ارتباط نداشته اند.
بسیار سفر باید تا پخته شود خا می
صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی
///
رویکرد ها
**
لینک ها
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.