شب قدر بهتر از هزار ماه است. چرا این روز بهتر از هزار ما است؛ آنهم بهتر از هزار ماه و بعید نیست که دراین هزار هم رمز و رازی نهفته است که کمتر از شب قدر نیست. از این رو ترجیح داده شده تا هزار ماه گفته شود. در این شکی نیست که کلمۀ هزار دلالت بر کثرت می نماید و مفهوم آشکارا بر اهمیت شب قدر دارد. از همین رو خدا تاکید می کند که شب قدر بهتر از هزار ماه است. این شب در واقع جغرافیایی است که بر همه اعصار و بر همۀ انسال سایه افگنده است. این شب جغرافیای قدر بر صورت تاریخ است تا با نزول قرآن در آن جهان بشریت از هیولای شرک و جهل و خرافات رهایی یافت. خدا عظمت این شب حیرت انگیز و ملکوتی را در برابر این پرسش که از شب قدر چه آگاهت کرد، این چنین تعریف می کند، شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است؛ زیرا در این شب قدرت خدا و ملک و انسان در یک مثلث ناهمگون به نمایش می آیند. این شب شب قیام و رهایی و رستگاری و مبارزه با ستم و کذب و فریب و دو رویی است تا انسان در هر برهه ای از تاریخ در شب های این ماه به فلاح برسد. از این رو این شب شب تاریخ ساز و سرنوشت ساز است. در این شب، فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند.
این آیت دلالت آشکار به قدرتنمایی و عظمت و شکوۀ این شب دارد که نیرو های ملوکتی به یاری انسان ها می شتابند و تا دم صبح صلح و سلام گویان، سلامتی های جسمی و روحی را برای انسان ها به ارمغان می آورند.
در متون دین راجع به شب قدر روایات متعدد و گوناگون شده است. چنانکه خدا می گوید، پاک است آن ذاتی که سیر داد بندهء خود یعنی پیامبر را در شب هنگام از از مسجد حرام به مسجد اقصی. چنانکه در این آبت آمده است: «پاك و منزّه است آن (خدايي ) كه بنده اش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي كه اطرافش را بركت داده ايم شبانه برد، تا از نشانه هاي خود به او نشان دهيم.» همانا او شنوا و بيناست .(سورۀ اسرا). این سفر یک سال قبل از هجرت پس از نماز مغرب بوقوع پیوست که پیامبر مسجدالحرام را به قصد مسجدالاقصی ترک می کند. در این سفر ایستگاۀ پیامبر مسجدالحرام و فرودگاۀ آن مسجدالاقصی خوانده شده است. در سورۀ النجم آمده است که پیامبر در این سفر از لحاظ معنوی چنان صعود نمود. سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد تا آنکه فاصله او به اندازه دو کمان یا کمتر بود. در تفاسیر شماری این نزدیک شدن را به جبرئیل نسبت داده اند و اما بنا برروایات، جبرئیل در این سفر در رکاب پیامبر قرار داشت. بنا بر این او به مقامی نزدیک می شود که و پله به پله به سوی خدا صعود می کند که درس بزرگ خود شناسی و خدا شناسی را می آموزد. چنانکه آیات سورۀ النجم در این مورد صراحت کامل دارد.
این سوره به گونۀ رمزآلود در ضمن آن که سفر معراج را تایید می کند و در عین زمان اشاره به اثبات وحی نیز دارد که قرآن در آن شب برای پیامبر القا می گردد. چنانکه در آیات های ۳ تا ۱۴ این سوره آمده است ، يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده، از سر هوس سخن نمى گويد، اين سخن بجز وحيى كه وحى مى شود نيست، آن را [فرشته] شديدالقوى به او فرا آموخت، [سروش] نيرومندى كه [مسلط] درايستاد، در حالى كه او در افق اعلى بود، سپس نزديك آمد و نزديكتر شد، تا [فاصله اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد، آنگاه به بنده اش آنچه را بايد وحى كند وحى فرمود، آنچه را دل ديد انكار[ش] نكرد، آيا در آنچه ديده است با او جدال مى كنيد، قطعا بار ديگرى هم او را ديده است و نزديك سدرالمنتهى. آیات ذکر شده مراحل چگونگی به کمال وحی رسیدن پیامبر را توضیح می دهد که او چگونه در این سفر شگفت انگیز به کمال آگاهی رسید و کلام الهی در وجودش به وحی منزل تبدیل شد. گفته شده که پیامبر را در این سفر براق یاری کرده است و گویا بر پشت براقی نشسته است و او را به آسمان های آگاهی سیر داد. هرگاه روی واژۀ براق در این سفر تکیه شود. براق استم تفضیلی برق است؛ یعنی نوعی از نور یا انرژی ده گانه که تا کنون شناخته شده است؛ اما جان مطلب در این است که هرگاه این واژه به گونۀ نمادین تشریح گردد. در این صورت به دو ایستگاۀ زمینی یعنی مسجدالحرام و مسجدالاقصی و ایستگاۀ آسمانی یعنی افق اعلی اشاره دارد. این سیر و سفر حیرت انگیز سخن از به کمال آگاهی رسیدن پیامبر دارد که به رود های خروشان آگاهی و معرفت دست می بابد. این آیات به ادامه می گوید که پیامبر گویا به گونۀ رمز آلود بوسیلۀ کسی به کمال آگاهی رسید که او را بار دیگر در نزدیک سدرالمتهی دیده بود. آیت سدرالمنتهی به در واقع به نوعی پروسۀ کثرت در روند وحی اشاره کند که گویا پیامبر نخستین بار جبریل را در غار حرا دیده بود. این آیات در ضمن آنکه جهانی از مفاهیم ناگفته را در خود پنهان دارد، در ضمن خدا خواسته تا با زبان خاص سفر به کمال رسیدن پیامبررا در نماد معراج بیان کند تا حداقل مورد پذیرش هم عصران او باشد. در این شکی نیست که پیامبر در این سفر رمز آلود به آگاهی خارق العاده و شگفت انگیز دست می یابد که درک آن برای آدم های عادی دشوار و حتا غیرقابل باور است. زمانی به یک گوشۀ پنهان این سفر ملکوتی می توان پی برد که اندکی به این شعر جاودانۀ مولانای بلخ
«آفتابی در یکی ذره نهان – ناگهان آن ذره بگشاید دهان»، «آفتاب از ذره ای شد وام خواه – زهره ای از خمره ای شد جام خواه». مولانای بلخ این سخن را هشت قرن پیش گفته است. آن زمانی بود که نه از انشتاین خبری بود و نه هم از بمب اتومی و راز های درون عنصر یورانیوم کسی چیزی می دانست؛ اما مولانا با قوت قلب و نیروی ایمان با نور اشراق در نتیجۀ سفر از «خلق به حق» به این راز پی برد. هدف از اشاره به این موضوع کنجکاوی بر توانایی های حارق العادۀ انسان است که هرگاه به سوی انسانیت گام بگذارد، بالاخره پله به پله به آستانی می رسد که «آنچه اندر وهم ناید آن شود»
یا به عبارت دیگراین آیت به گونهء نمادین از هم پذیری و آشتی پذیری و یا با زبان امروزین از گفت و گوی تمدن ها و فرهنگ ها سخن می گوید و داد سخن بر سر دو تمدن و دو فرهنگ یعنی فرهنگ سرقی در نماد مسجد حرام و فرهنگ غربی در نماد مسجد اقصی می راند و یا گفته می توان که از آشتی ادیان سخن می زند که در راس نخستین محمد ص و در راس دومی حضرت ابراهیم و داوود و سلیمان و موسی و هم عیسی قرار دارد. سفر معراج سفر خلق به سوی حق و از حق به سوی خلق است و پیامبر در این سفر توانست تا رازی های پنهانی را درک کند و همه را به زبان وحی بیان کند.
اینکه چگونه این سفر شب هنگام آغاز شد و تا طلوع فجر ادامه یافت. دلیلش شاید این باشد که پیامبر با نیروی رسالت دل تاریک ترین شب های تاریخ را با براق خود درید و تمامی پرده های تاریکی و جهل و خرافات و خودپسندی و خودخواهی و تحمل ناپذیری و همدیگر ناپذیری ها را یک سره درید و با بشکن بشکن جانانه ای در فجر تاریخ طلوع نمود. از همین رو است که ملت ها برای نجات و رستگاری خود در شب هایی از تاریخ قیام های جانانه را آغاز؛ خاموشان را به فریاد، نشستگان را به قیام و ایستاده گان را به تکان وامی دارند تا باشد شعور انقلابی با آگاهی واقعی در افکار آنان به بار و برگ بنشیند تا باشد که با خون های پاک شان به سوی شفق تاریخ منزل گزینند و سرانجامی های خونین خویش را در طلوع خورشید آزادی و عدالت به تماشا بنشینند. سفر معراج در واقع عروج انسان است، به عالی ترین مقام در یکی از شب های سرنوشت ساز تاریخ که «سفر معراج» اش خوانند و پیامبر در این شب به سوی آسمان های رستگاری و آگاهی و آزدی و عدالت پرواز نمود و به مثابۀ انسان برگزیده بحیث پیامبر الهی دراین سفر سرنوشت ساز نقشۀ راه را برای بشریت ترسیم نمود. او در این سفر آموخت که چگونه در این شب مرحله به مرحله خط سیر زنده گی را به درستی ترسیم و طرح ریزی کند تا بشریت با تعقیب آن به رستگاری و فلاح همیشگی برسد. هرچند او فرصت نیافت تا پرده های زمزآلود این سفر را پایین بکشد و اما آنچه را که لازم می دانست، بیان کرد. از همین رو است که سفر معراج بیان کنندۀ داستان پایان ناپذیر یک حادثۀ شگفت انگیز است که هر نسلی باید پرده هایی از آن را بیرون کند تا عظمت این سفر به شهود برسد.
از این رو این سفر که در شب معراج واقع شده و یا حتا گفته شده که سفر معراج در شب قدر واقع شده است، خیلی با اهمیت خوانده شده است. این سفر در زنده گی پیامبر تاثیر بسزا برجا نهاد و در این سفر آموخت که جایگاۀ انسان در کجا است و او برای بشریت آموخت که هرگاه انسان از رفتن به لجن معتفن احتراز و به سوی خدا عروج نماید، نه تنها که از انسانیت به آدمیت می رسد و بلکه در کرانه های بلند و باشکوۀ افق اعلی در زیر سدره های تکامل حتا فرازمانی و فرامکانی منزل می گزیند. روایاتی وجود دارد که قرآن در این شب به سینهء پیامبر طلوع می کند و به تدریج به زبان وحی بوسیلهء او بیان شد. گفتنی است که در رابطه به چگونگی وحی ابراز نظر هایی زیادی شده و اما آنچه از حکایت موسی در حادثهء طور و آنچه از زبان خدیجه در مورد نزول وحی روایت شده، حاکی از آن است که درحالت نزول وحی گویی زمان به صفر تقرب می کند و فاصله های نامحدود به فاصله های محدود بدل می شوند. گفته می توان که این تقرب به معنای تلاقی نامتناهی به متناهی و تلاقی انسان با فراتر از خودش است که قرآن از آن به عنوان « شدیدالقوا» ذکر کرده است. دنیای صفر بعدی در واقع نقطه ایست که دارای اندازه نیست و فقط یک تعریف است. در همین حال میان خدا و پیامبر دو نقطهء مرسله و آخذه ایجاد می شود و تنها پیامبر در آن فضا قدرت گیرنده گی وحی را دارد و بس. چنانکه در حادثهء طور فضای اخذ وحی فراتر از محیط اطراف موسی رفت. این سبب شد تا نزدیکان و اقوام موسی نتوانستند آن فضا را تحمل کنند. آنان تجلی وحی را چون صاعقه ای احساس کردند که همه بی هوش شدند. به گفتهء خدیجه زمانی که به پیامبر وحی نازل می شد، گویی زگنال ها شنیده می شد و حتا حالت پیامبر دگرگون می گردید. از آنچه گفته آمد، شب قدر به راستی بزرگ تر از هزار ماه و هزاران شب های تاریخ است؛ زیرا پس از این شب سرنوشت انسان ها و تمدن ها و فرهنگ ها یک باره دگرگون می شود و زمان چنان تقرب به صفر می کند که پیامبر گویی راهء هزاران ساله را در یک شب طی می کند. از همین رو است که رمز و راز سفر معراج را تنها در بعد چهارم می توان سراغ نمود و بس. تنها با وارد شدن در بحث بعد چهارم است که می توان راز های پنهان را در آنسوی زمان درک کرد و ظرفیتهای انسانی را از موسی تا عیسی و از عیسی تا محمد ص و حتا از محمد تا مولانای بلخ درک کرد.
این قابلیت های سرشار و برازندهء انسان است که شبه خدا خوانده شده است؛ یعنی توانایی هرچیز شدن را دارد و تنها خدا نمی شود. به قول عرفا یعنی انسان عقل کل شده نمی تواند؛ زیرا هر روز با گشودن گرهء یک پاسخ با صد پرسش دیگر رو به رو می شود. هر قدر که انسان از لحاظ مغزی تکامل می کند. از یک سو پاسخ ها افزون و از سویی هم پرسش ها افزون تر از آن می شوند. پس یافتن رمز و راز معراج در ساحت بعد چهارم امری ساده نیست که با یک پاسخ حل شود؛ زیرا این سفر سفر نمادین است و عمق وپهنای آن فراتر از چهار بعد است و شاید زمان از پاسخ آن بیرون بدر نشود. هر نسلی و هر عصری از سفر معراج و شب قدر و … حرف های تازه به تازه خواهند داشت و نباید گفته های دیروزشان و امروزیان را در این باره قطعی و ثابت و بدون تغییر تلقی کرد. شاید روزی رسد که انسان به کمک دانش پرده های بیشتری را از این راز بیرون کند و ناگفته های زیادی را آشکار کند.
بربنیاد نظر انشتاین انسان ها در یک جهان فضا – زمانی خمیده زنده گی می کنند. به عبارت دیگر فضای سه بعدی ما مسطح نیست ومرز و پایانی ندارد و در عین حال نامحدود نیست. هر سفر که به رغم این که در یک خط مستقسم صورت می گیرد، در واقع مستقیم نیست و در جهت بعد چهارم خم شده است. مانند هرحط بر روی کره که در جهت بعد سوم خم شده است. تصور زنده گی در یک فضای چهار بعدی نتایجی در بر دارد که تا حدودی با برخی مفاهیم مطرح شده در قرآن می تواند منطبق باشد. اما نه بحیث یک موضوع کامل علمی؛ زیرا این یک موضوع علمی نیست و استناد به آیات قرآنی جنبۀ احتمالی دارد و به هیچ وجه اثبات مفاهیم قرآنی توسط قوانین علمی یا اثبات علمی توسط آیات الهی مدنظر نمی باشد. البته به دلیل این که زبان وحی ابدی و جاودانه و فراتر از قوانین علمی است و اما قوانین علمی محدود و تغییر پذیرهستند.
به عبارت ديگر جهان ما يك جهان سه بعدی است كه در جهت بعد چهار خم شده است. حركت در بعد چهارم نتايج جالبي در بر خواهد داشت. به گونۀ مثال امكان و خروج از زندان بدون گذشتن از در يا ديوار، عبور از كوه بدون رفتن بالاي آن و يا تونل زدن، نزديك كردن راهها، پشت و رو كردن يك موجود، توجيه ماهيت دو گانه موج- ذره و … به نظر ميرسد مفاهيم فوق با مفهوم برخی آيات قرآنی نزديكي داشته باشد كه در اين بحث به آن پرداخته ميشود. همچنين به برخي مباحث از قبيل معراج پيامبر اكرم، پل صراط، داستان ملكه سبا، آسمانهاي هفتگانه و… از ديد جديدی نگريسته ميشود.
فرض كنيد يك جهان دو بعدی به صورت سطح يك كره باشد. (يعني خميده باشد) برای رفتن از نقطه A به نقطه B در روی سطح بايستی راه طولاني طي شود. و ليكن اگر موجودی بتواند در بعد سوم حركت كند، میتواند از ميان كره به طرف ديگر
آن برود و راه را كوتاه نمايد. موضوع بعد چهارم را در انفکاک ناپذیری فضا و زمان نیز قابل درک است. در این تردیدی نیست که زمان و فاصله یکی هستند، این را زمانی می فهمیم که به سوی یک ستاره نگاه می کنیم، آنگاه متوجه خواهیم شد ستارهای که میبینیم، پدیدههای مربوط به اینجا و زمان حال نیست، بلکه نور آن پس از میلیاردها سال طی طریق به ما رسیده است. بنابراین ستاره مورد نظر میلیاردها سال از ما فاصله دارد و آنچه در زمان حال شاهد آن هستیم، رویدادی بوده است که در گذشته بعید به وقوع پیوسته است (نور آینه گذشته). بنابراین ، هنگامی که فضا و زمان انفکاکناپذیر باشند، به نحوی که نتوان بدون اندیشیدن درباره هر دو مفهوم ، به دیگری فکر کرد، زمان نیز مانند مکانیک کلاسیک به صورت یک بعد در میآید و فضا ـ زمان به بعد چهارم تبدیل میشود. اینکه ما بعد چهارم را نميتوانیم به طور مستقيم درك كنیم. دلیل اش این است که زيرا ما موجودات سه بعدی هستيم و ليكن با شروع از بعدهای كمتر و تعميم آنها م توان بعد چهارم را تصور نمود.(۲)
در فزیک جدید دوگانگی موج و ذره نیز بحث بعد چهارم را به میان آورده است؛ یعنی هر موجی ذره و هر ذره ای جنبۀ موجی دارد. نور در بعضی آزمايشها و مشاهدات، خود را به صورت موج و در برخي ديگر خود را به صورت ذره جلوهگر می سازد. خطای مجاسباتی میان موج و ذره را نیز نتیحه ای از وجود بعد چهارم می دانند؛ زیرا دقیق اندازه کردن مکان و سرعت یک ذره دشوار است. هر چه دقت اندازهگيری يكی از آن دو كميت بيشتر شود، در ديگری به همان اندازه خطای اندازهگيری بيشتر خواهد شد. شايد بتوان اين مطلب را نتيجهای از وجود بعد چهارم دانست. همانطور كه يك شكل سه بعدي، خود را در جهان دو بعدی به صور مختلف نشان ميدهد. به گونۀ مثال يك استوانه در عبور از يك صفحه دو بعدی، ممكن است به شكلهای مختلف (مانند دايره، مستطيل و…) ظاهر شود. به همين ترتيب يك شكل چهار بعدی در فضای سه بعدی، دارای تصاوير متفاوت است. بنا براین رد و یا اثبات این که جهان ما چهار بعدی است و یا نیست، دشوار است.
همانطور كه در يك جهان سه بعدی، ممكن است تعداد زيادی سطوح دو بعدی كروی شناور باشند (دنياهای متفاوت دو بعدی كروی با شعاعهای متفاوت). اين امكان وجود دارد كه تعداد زيادی جهان سه بعدی كروی، در فضای چهار بعدی شناور باشند. با تعميم اين مسأله، ميتوان گفت كه فضای چهار بعديی كه جهان سه بعدی خميده ما در آن شناور است، خود در واقع خميده است و سطح يك كره پنج بعدی است كه در فضای پنج بعدی شناور است. به همين ترتيب فضای پنج بعدی در واقع سطح يك كره شش بعدی است كه در فضای شش بعدي شناور است و…
در رابطه به هفت آسمان؛ اكنون اين مسأله پيش ميآيد كه اگر جهان ما يك چنين جهانی باشد، و يك موجود مافوق اين جهان و مسلط بر آن، بخواهد با زبانی كه قابل فهم برای ما باشد، اين بعدهای متفاوت را بيان كند، از چه كلمه يا مفهومی میتواند استفاده كند؟ فرض كنيد مورچهای بر روی يك جهان دو بعدی خميده كه سطح يك كره سه بعدی را تشكيل میدهد، زنده گی كند و شما بخواهيد به او بفهمانيد كه جهان واقعی، يك جهان سه بعدی است. به او چه ميگوييد؟ بهترين مفهوم برای اين مطلب، آسمانهای متفاوت است. به او میگوييد علاوه بر آسمانی كه در جهان تو وجود دارد، آسمان ديگری نيز در بعد بالاتر وجود دارد.
اما در بحث معراج بعد چهارم بر میگردد به سفر شبانۀ پیامبر از مسجد الحرام تا مسجدالاقصی در لحظات محدود، درحالیکه این فاصله خیلی زیاد است و به همین گونه سفر پیامبر از مسجدالاقصی به آسمان ها با شتابی انجام شده است که حتا پای سرعت نور می گردد. روایت سفر پیامبر از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی بوسیلۀ براق ارایه شده است. براق اسم تفضیلی برق است؛ یعنی او بوسیله ای سفر کرده است که دارای سرعت نور بوده است و اما سفر او از بیت المقدس به آسمان ها بدون براق است و پس نظر به قانون تحفظ کتله و انرژی پیامبر به گونۀ نور سفر کرده است. این مفهوم سمبولیک معنا های زیادی را در ذهن القا می کند وحتا گفته می توان که سفر معراج پیامی برای انسان داد که او می تواند، با دریافت علم و آگاهی و ابزار بر آسمان ها مسلط شود. (۱)
آخر این که شب قدر و شب معراج یعنی عروج ملوکتی انسان در میان شور و هلهلۀ فرشتگان و حضور پرجوش وخروش انسان در هوای گوارای الهی ملکوتیان است. شب قدرو همزمان معراج به معنان پاسداری از این شب و ارزش های آن است. ارزش هایی که تاریخ را دگرگون کرد و سرنوشت بشریت را در سراسر تاریخ تغییر داد. زیرا این شب با نزول نخستین سورۀ قرآن «اقرا» آغاز شد. این نخستین سورۀ قرآن است که جبرئیل در شب قدر در غار حرا برای پیامبر وحی نمود و به تاکید برایش گفت که بخوان؛ اما او گفت که خوانده نمی توانم و جبرئیل گلویش را فشرد و گفت، بگو اقرآ. این فریاد ملکوتی در آن شب پیامبر را دگرگون کرد، نه تنها او را؛ بلکه جهان را دگرگون نمود. این شب تاریخی که نماد آگاهی، آزادی و عدالت وپیام آور رهایی و رستگاری است. از این رو این شب در واقع نقطۀ عطفی برای زنان و مردان هر سرزمین است تا خویشتن خویش را بازشانسی کنند و با بازگشت به خویشتن راز های ناپیدای درون و بیرون را در هر برهه ای از تاریخ جستجو نمایند تا خود و جامعه و جهان را نجات بدهند. یاهو
منابع:
۲ – file:///C:/Users/MEHRUD~1.MAS/AppData/Local/Temp/55213815807.pdf