شورای عالی دولت؛ تلاش برای صلح یا بازی برسر خوان خونین صلح
در این روز ها تشکیل شورای عالی دولتی به خیر های داغ رسانه ای در داخل و خارج افغانستان بدل شده است. علاقمندی رسانه هم به آن ناموجه نیست؛ زیرا صلح از مهم ترین و بنیادی ترین خواست مردم افغانستان است.
اما هنوز بر سر میزان صلاحیت ها و تعداد اعضای آن آخرین چانه زنی ها به پایان نرسیده است و این دو موضوع تشکیل شورای عالی دولتی را به چالش برده است و سبب اختلاف میان اعضا و افراد برگزیده شده و دولت شده است. شماری ها به شمول حکمتیار خواهان داشتن صلاخیت های مستقل این شورا و تعدادی هم مانند صلاح الدین ربانی خواهان محدود بودن اعضای این شورا هستند. از همین رو تشکیل این شورا در زیر ساطور های چانه وفشار دو طرف در حال سبک و سنگین شدن است و دید شود که آش این شورا هم مانند شورای های دیگر ناپخته خواهد ماند و یا از این دیگ به گفتۀ برادران هزاره چیز«بور خواهد شد.»
این در حالی است که مردم افغانستان از این گونه شورا های نمادین خسته شده و آنها را کوچک تر از آن می دانند که برای صلح در شرایط دشوار کنونی کاری نمایند. ممکن یکی از دلایل ناکامی های ممتد این شورا ها ویژه گی مشورتی و نه با صلاحیت بودن آنها باشد که بنا بر نداشتن قدرت تصمیم گیری تمامی تلاش های آنها تا کنون بی ثمر مانده است. این موضوع سبب شده تا مردم بار این همه ناکارآیی ها را بر دوش دولت بنا بر ضعف های کاری و جناحی عمل کردن آن بگذارند؛ البته به این دلیل که از بد روزگار بار این دولت نیز کج گذاشته شده و آشکار است که بار کج به منزل نمی رسد؛ زیرا بار سنگین را مانند اسپ های تیز تک با مردان چابک سوار انتقال داده می تواند که این از کار های مهم دولت های نیرومند در جهان و بویژه در افغانستان است.
یکی از ویژه گی های دولت های ضعیف نبود اعتماد مردم نسبت به دولت و ضعف اقتدار ملی و از همه بدتر تشکیل اداره ها و تشکیلات گوناگون و آنهم در کشوری مانند افغانستان است که با دشواری های سیاسی و اقتصادی و امنیتی بزرگ و بی پایان دچار است. از این رو در چنین کشوری ایجاد اداره های گوناگون نه تنها حلال مشکلات است که برعکس باری سنگین تربر دشواری های موجود است. چه خوب بود، اگر مردم و گروه های سیاسی بر یکدیگر اعتماد و باور ملی می داشتند و دیگر نیازی به تشکیل ریاست ها و شورا های گوناگون نبود. با تاسف که یکی از علائم آشکار ضعف حاکمیت و افتدار در دو دههء اخیر تشکیل شورا ها و ریاست ها در بخش مبارزه با فساد و تامین صلح در کشور بوده است. چنانکه ما در این مدت شاهد تشکیل تا یازده ریاست مستقل برای مبارزه با فساد هستیم این ریاست ها نه تنها کاری برای محو فساد نکرد؛ برعکس خوان فساد را بیشتر گسترد و مفسدان را فربه تر گردانید. به همین گونه شورا هایی به نام شورای عالی صلح و شورای عالی مصالحه و وزارت صلح و حالا هم شورای عالی دولتی؛ با تاسف که تجارب گذشته از ناکارآمدی و بیکاره گی و تنبلی و فساد و رویکرد های سلیقه ای در این شورا ها حکایت های فراوانی دارد. از میان دلایل مختلف یکی از دلایل آن چیدمان افراد در این شورا ها بوده که نه بخاطر صلح؛ بلکه بخاطر جلب و جذب افراد به اصطلاح رهبران گروه ها و اقوام و شخصیت های مطرح بوده است که بیشتر آنان کارنامه های فساد آلود و غیر شفاف داشته و مردم اعتماد خود را نسبت به آنان از دست داده اند. با تاسف که در رده های پایین این شورا ها و وزارت ها هم افرادی بربنیاد رابطه و نه ضابطه ها مقرر شده اند که کمترین صلاحیت و توانایی برای کار در این اداره ها را نداشته اند. جالب تر این که بست های این اداره ها بوسیلهء افرادی زیر نام متخصص و کارشناس و اهل خبره پر شده اند که شاید برای هر کاری قادر باشند و اما به غیر این که کم ترین باری از سنگین صلح را سبکتر بسازند. نصب افراد در این اداره ها آنقدر سلیقه ای است که حتا یک پرسش ساده هم از افرادی نمی شود که در بست های بالا و پایین اداره های یادشده مقرر می شوند تا فهمید شود که آقایان مقرر شده در رابطه به صلح چه کار عملی کرده و یا با نوشتن چند مقاله دست کم چقدر تجربهء نظری دارند. با تاسف که این گونه افراد در اداره های یادشده انگشت شمار نه که بسیار زیاد هستند. این رویکرد های فاقد ارزشی سبب شده که این شورا ها بر دل های مردم ما فرو ریزند و حال شورا های یاد شده از ناکارآیی های زیاد و زرق و برق بی معنا مورد نفرت مردم قرار گرفته اند. به سلسلهء ناکامی های دردناک و حیف و میل شدن میلیون ها دالر در این اداره ها، اکنون شورای عالی دولتی در حال ایجاد و چانه زنی ها بر سر آن ادامه دارد. یکی از دلایل مهم ناکامی این اداره ها نبود صلاحیت های لازم در آنه برای استقرار صلح در کشور بوده است و صرف نقش مشورتی های نمادین را داشته اند. تاسف بارتر اینکه نه تنها چیدمان در رده های بالایی و پایینی این اداره ها به گونهء کامل سلیقه ای و شخصی و ذوقی است؛ بلکه امتیاز ها و معاش های بلند برای افراد یادشده خود بار سنگینی بردوش صلح و رفتن کشور به پرتگاه نابودی شده است. حال لازم است، پیش از آنکه شورای عالی صلح درست شود؛ برای زمینه سازی های نخستین اداره های یادشده تصفیه شوند و افرادی در رده های بالا و پایین آنها نصب شوتد که حداقل کاری برای صلح نمایند. اگر قرار باشد که این آقایان باید معاش های کلان داشته باشند، مقام های خیالی دیگری غیر از اداره های صلح برای انان ایجاد شود. به دلیل این که اداره های صلح اداره های مهم و حیاتی برای مردم افغانستان است و هر نوع بازی با این اداره ها جفایی بزرگ و نابخشودنی در حق مردم افغانستان است؛ زیرا صلح نیاز مبرم جامعۀ ما است، چهل سال جنگ دار و ندار این ملت را به غارت برده است. پس ناگزیر راۀ میانبر زد. این هم در صورتی ممکن است که زمامداران و سیاستگران اندکی به رنج های بیکران مردم افغانستان توجه کنند و به وجدان های خود پناه ببرند که چگونه هر روز جوانان رشیدی با جهانی از امید ها طعمۀ این جنگ ویرانگر می شوند. این وجدان نگری زمانی کارساز و تاثیر گذار است که زمامداران و سیاست گران از بلندپروازی ها و تمامیت خواهی ها و انحصار طلبی ها بگذرند تا باشد که اندکی از مردی های نامردان کم کنند و سال های دیگر ملت را فارغ بال بسازند و شورای عالی دولتی را ایجاد کنند که قدرت تصمیم گیری را داشته و افرادی عضویت آن را داشته باشند که دست کم فساد و اختلاس وغارت های شان آفتابی نیست تا مردم حداقل به این شورا اعتماد پیدا کنند و طالبان هم جرات حمله های لفظی برآنان را نداشته باشند.
هنوز بار غم و رنج شورا های نمادین زیر نام صلح از دوش مردم ما پایین نشده است که در این روزها بحث های گرم بر سر تشکیل شورای عالی دولتی آغاز شده است. با تاسف که اعضای این شورا هم از میان رهبران گروه ها و شخصیت های سیاسی کشور و تاسف بارتر اینکه از کسانی برگزیده شده اند که وضعیت رقت بار کشور محصول بزرگ خواهی ها و برتری جویی ها ها و وابستگی های رهبران جهادی و سیاسی با شبکه های استخباراتی منطقه و جهان است و هرکدام بدون استثنا بخش عظیمی از معضل کنونی هستند. آنانی در میان خود طی چهل سال صلح کرده نتوانستند و برعکس یکی بر دیگری حمله کردند و برضد همدیگر توطیه کردند و از پشت بر یکدیگر خنجر زدند و بالاخره از هیچ گونه دسیسه برضد یکدیگر و هر نوع معامله برسر مردم افغانستان دریغ نکردند. چقدر ممکن است که حلال مشکل بزرگ کنونی کشور باشند. آقایان یادشده به این هم بسنده نکردند و از پول جهاد برای خود و فرزندان و نزدیکان شان کاخ ها و ویلا خریدند و حال هرکدام در ویلا های زمردین و قصر های مرمرین ننگین و ذلت بار زنده گی می کنند و از دریچه های آن کاخ ها در غم مردم افغانستان رجز خوانی می کنند. نه تنها این چنین بر خود کرده اند؛ بلکه برای فرماندهان خود دستور های شفایی را برای غارت و غضب دارایی ها و زمین های شخصی و دولتی مردم نیز صادر کردند. این غضب و غارت ها در موجی از فساد گسترده زمینه را برای ظهور و به قدرت رسیدن طالبان میسر کرد. این به معنای چشم پوشی از مبارزات آن مردان شجاع و حماسه آفرین نیست که جان های شیرین شان را صادقانه در راۀ آزادی افغانستان و مردم آن قربان کردند و پوزۀ ارتش تا دندان مسلح سرخ را به زمین کوبیدند؛ بل دفاع از آنان و پاسداری از خون آنان است که آرزو ها و آرمان های آنان بیرحمانه بوسیلۀ شماری رهبران و فرماندهان به بازی گرفته شد. با تاسف نه تنها این که کم ترین آرزوی آنان برآورده نشد و بدتر از آن افغانستان چنان به آشوب کشانده شد که حاکمیت استبدادی و استخباراتی طالبان به کمک پاکستان و امریکا و عربستان بر بخش بزرگی از افغانستان تحمیل شد و بالاخره امریکا توانست تا زیر چتر سناریوی یازدهم سپتمبر به افغانستان حمله کند. امریکا خواست با این حمله خواب ناتمام شوروی پیشین را تازه تعبیر کند و اما برعکس چنان به شکست افتضاح بارتر از شوروی رو به رو شد که اکنون درموجی از رجز خوانی ها و وحشت آفرینی ها در حال ترک افغانستان است. در واقع مسؤول اصلی حملۀ امریکا رهبران جهادی دو دهۀ نخستین اند که اکنون همه دست بین و چشم بین امریکا شده اند و در نتیجۀ عفلت ها و ثروت جویی های آنان سرنوشت مردم افغانستان بدست مشتی از عناصر افتاد که بدتر از آنان افغانستان را غارت کردند و مردم افغانستان را زبون تر و ذلیل تر گردانیدند.
با تاسف که مردم افغانسان از چهار دهه بدین سو به گونۀ بیرحمانه ای قربانی سیاست های جنگ طلبانۀ رهبران و سیاست گران قانون شکن و قانون گریز بوده اند. در این مدت دست بیشترین مقام های دولتی در فساد و غارت و تباهی دخیل بوده است. از همین سبب تلاش های صلح تا کنون به ثمر نه نشسته است؛ زیرا تلاش ها برای استقرار صلح و استحکام ثبات در کشور صورت نگرفته است و بلکه در این مدت صلح به بازی گرفته شده است. این سبب شده که طالبان هم دولت افغانستان را در موضوع صلح دست کم و حتا نادیده بگیرند. فاجعه به اینجا پایان نیافت و پس از حادثهء یازدهم سپتمبر فاجعه بارتر شد. آمریکا به بهانهء کشتن اسامه افغانستان را مورد حمله قرار داد. حملۀ امریکا مشتی از لیبرال ها و تکنوکرات های قد و نیم قاد و فاقد هویت و اما وابسته به لانه های جاسوسی غرب را بر سرنوشت مردم افغانستان حاکم نمود. آنان که سالهای سال سرگردان رفتن به موسسه های خیریهء غرب بودند و فرصت های باقیمانده را صرف کار های بازار سیاه می نمودند، بنا بر رابطه ها بک باره به افغانستان پرتاب شدند و چنان دست به غارت زدند و بالاخره کار بجایی رسید، به گونه ای که رهبران و فرماندهان جهادی با رویکرد های ضد اسلامی و ضد انسانی روی رهبران خلقی و پرچمی را سفید کردند. این آقایان در غارت یک سر و گردن بلندتر از آنان قامت آرایی کردند و شماری هم در داخل دولت آنقدر فساد کردند که روی رهبران و فرماندهان جهادی را سفید کردند. شماری از آنان که با کار انجویی بلدیت داشتند؛ چنان زیر نام پروژه سازی ها، پول های کلان را خیلی لکس و فیشنی دزدیدند که تیغ از دمار این ملت بیرون کردند و کارد های زهرآلود فساد را تا استخوان های مردم فرو بردند.
جفا و خیانت و حتا جنایت شماری رهبران و فرماندهان جهادی سبب شد تا سرنوشت مردم افغانستان بدست افراد گمنام و بدنامی بیفتد که کارنامه های سیاهء شان حتا نسل امروزی را از سوی نسل فردا ها محکوم خواهد کرد. پس آنانی که در چهل سال و یا بیست سال گذشته جز دغدغه برای دزدیدن دارای مردم و معامله با سرنوشت آنان را داشته اند؛ چقدر ممکن است که برآنان بتوان امید بست. پس چقدر ممکن است تا به آنان امید بست که منافع شخصی خود را قربانی منافع ملی نمایند. دردآورتر اینکه آنان با خط خط کردن منافع ملی، منافع شخصی خویش را منافع ملی عنوان می کنند. به این ترتیب بازی بر سر سرنوشت یک ملت را ساده تر از نوشیدن یک پیک شراب می دانند
با این حال چگونه می توان امیدوار بود که این آقایان با پیش پای زدن منافع شخصی برای رسیدن به منافع ملی موفق به ایجاد شورای با صلاحیتی شوند که با داشتن اعضای اهل مشوره حلال مشکلات کشور شوند و با به صدا درآوردن صادقانهء طبل صلح به جنگ و ناامنی های چهل ساله در کشور نقطهء پایان بگذارند. این زمانی ممکن است که یک شورای
با صلاحیت تحت رهبری یک شخص مدیر و مدبر و پاک طینت و با وجدان و وطن دوست تشکیل و چنین شخصی در راس آن قرار بگیرد. آن شخص کسی باشد که هوای آنسوی اوقیانوس ها را نذاشته و دل و دماغش بر ذره ذره خاک این سرزمین بتپد و آن را صادقانه سرمهء چشم خود نماید. دراین تردیدی نیست که در آشفته بازار سیاسی کشور یافتن چنین شخصی دشوارتر از یافتن سوزن در کاۀ جوال است. در هرگاه چنین انسانی از دل تاریخ خونین کشور ظهور می نمود و اکنون به این دشواری رو به رو نمیشدیم و از هر لحاظ جایگاۀ بهتری در جهان کنونی می داشتیم. به گفتۀ دوستانی عبور از منافع هم دشوار و پس ناگزیر بر مصداق «سرزاغ بودنه گرفتن» را پی گرفت تا باشد که دست کم از زاغی برای بودنه گرفتن سود جست و به این ترتیب دراز راۀ جنگ را به سوی صلح کوتاه کرد.
این در حالی است که بسیاری ها بدین باور اند، یک شورای نمایشی هرگز نمی تواند، پاسخگوی دشواری های کنونی کشور باشد. زیراهمه به این تصمیم رسیده اند که در شورایی سهم می گیرند که نقش خویش را بحیث تصمم گیرنده گان کلان ملی در آن درک کنند و خود را در تصمیم های ملی دخیل بدانند. در این صورت است که مشارکت سیاسی بوجود می آید و این مشارکت بدون حضور معنا دار مردم در تصمیم گیری های کلا ممکن نیست. از سویی هم مردم دریافته اند که هرگونه طرح های متمرکز و تک محور به بن بست می انجامد. گزاف نیست، اگر گفته شود که بخشی از دشواری های کنونی کشور محصول تمرکز قدرت است. از این رو شماری نگران اند مبادا این شور نمایشی باشد و با افتادن در جال آن فرصت هرگونه جنبیدن را از دست بدهند. ممکن شماری ها با قبول مقام های بلند تشریفاتی و پوشیدن لباس های زیبا و قشنگ لذت ببرند و اما همگی چنین نیست. با تاسف این خوش پوشی ها این ذهنیت را در ز مامداران تقویت کرده که هرکسی را می توان با دادن مقام های تشریفاتی به ساده گی خرید. با تاسف که رویکرد های گذشتۀ دولت در پیوند به بسیاری مسایل نوعی بی باوری را در شماری شخصیت ها و گروه های سیاسی ایجاد کرده است. به همین دلیل شماری منتظر اند تا روشن شود که هدف از تشکیل این شورا چیست؟ آنان هراس دارند که این شورا نمایشی باشد و هدف از تشکیل آن سرگرمی شماری شخصیت ها نباشد. آنان می خواهند که این شورا مرجعی برای تصمیم گیری های تصمیم های مشترک و دشوار و پذیرفتن مسؤولیت های تاریخی این تصمیم ها باشد. از همین سبب شماری تاکید دارند که در ترکیب آن احزاب و جریان های مهم تاریخی ای حضور داشته باشند که توان تغییر معادله در رابطه به اوضاع کنونی را دارند، نه این که این ترکیب سلیقه ای و سیاسی و متشکل از چند چهرۀ سیاسی باشد. از سویی هم شماری مهم تر ازهمه به صداقت این شورا تاکید دارند؛ زیرا بدون صداقت هیچ برنامه ای افغانستان را از این بحران کنونی نجات داده نمی تواند و کشور از شرایط دشوار کنونی عبور کرده نمی تواند. شک و تردید هایی وجود دارد که این چتر هم مانند تشکل های گذشته بالاخره نمایشی و برای وقت کشی از آب بیرون بدر آید؛ سیطره جویی، حق کشی، تک روی، انحصار گرایی و عهد شکنی های پیهم چنان درخت بی باوری را در افکار مردم افغانستان سبز کرده است که حتا پذیرش قول و قرار های مهم در سطح کلان برای مردم افغانستان را نیز چالش آفرین و بی باور ساخته است که زیر چتر شورای عالی دولت شکل بگیرد. با تاسف که آزمون های گذشتۀ ناشاد کشور چنین حکم می کنند. با توجه به این همه کش و قوس ها چقدر به بقای پیشرفت های نسبی در بیست سال اخیر در کشور می توان باور داشت که بالاخر صلح و ثبات را در کشور برقرار نماید؟ هرچند که در این بیست سال شماری افراد انگشت شمار از حضور نیرو های خارجی سود بردند، دسترخوان های اکثریت مردم هر روز خالی تر شد و امروز در حدود ۷۰ درصد مردم ما زیر خط فقر زنده گی می کنند. در همین حال فصل جدید سیاسی کشور در حال پیجیده شدن است. از سویی هم گذشته ها نشان داده است که سنت تاریخ تغییر و تحول و نوخواهی ها در افغانستان هر از گاهی گسسته، کوتاه وبرهه ای بوده است که سبب کاهش دلبستگی های به پیشرفت های دوامدار می گردد، زیرا افغانستان در گذرگاۀ تاریخ چون؛ دورۀ کوتاۀ امیر شیرعلی خان، دوران امان الله خان، دهۀ دموکراسی دورهای کوتاهی از پیشرفت را تجربه کرده است. این در حالی است که پیشرفت های نسبی در بیست سال اخیر هم ناروشن است و هنوز آشکار نیست که به سوی روشنی می رویم یا تاریکی های اندوهبار به انتظار ما کمین گرفته اند. یاهو