چشم پر‌ نم ؛ نفاق دو شعر از استاد محمد اسحاق ثنا

نفاق 

امروز از نفاق وطن در گرفته است 

چون درد بی دوا همه یکسر گرفته است 

نی کوچه امن باشد و نی‌ خانه ها امان 

دزدان به هر کجای چو لشکر گرفته است 

دیگر طراوتی نه به باغ است و نه چمن 

نسرین فسرده ماتم عنبر گرفته است 

دیگر نمانده عاطفه و مهر مردمی 

کوچیده خیر در همه جا شر گرفته است 

هر روز حرف صلح به گوش آید و ولی 

لیکن کجاست صلح که جنگ در گرفته است 

امروز ظلم بی حد تو خاینی وطن 

یک گوشه نی سراسر کشور گرفته است 

هرگز کسی ز حال یتیمی خبر نشد

هر روز به گریه دامن مادر گرفته است 

محمد اسحاق ثنا 

ونکوور کانادا 

۰۵/۰۶/۲۰۲۱

چشم پر‌ نم 

شد سال‌ ها به غربتم و چشم پر‌ نمم

ای‌ میهن عزیز ز درد تو پر غمم 

هر روز روزی غصه و هر لحظه یاد دوست 

تا کی چنین ستم کش و با رنج همدمم 

دیگر امید زیستنم در بهار نیست 

انگار همچو قطره به آغوش شبنمم 

در عشق عاشقی اگرم امتحان کنی 

مجنون ثانی ام به شهرت به عالمم 

با خصم ات آشتی نکنم ای وطن همیش 

باقی به قول خویشم در عهد محکمم 

حیوان نمی درد تن همنوع خود ولی 

ما میکشیم فخر نمایم که آدمم 

ونکوور کانادا 

محمد اسحاق ثنا 

۳۱/۰۵/۲۰۲۱