سیر فطرت : الحاج سبحان غفوری

نه در تفکر ما جای بودنت خالیست

حضور ایینه ها چشم صورت دگر است

سلوک فطرت سیرم  ،نمادپرتو تست

حباب ، رونق بازار ، سراب در گذر است

شکسته باد سر خم که باده آش بی رنگ

نبشته کن به ظرافت که عمر بی هنر است

روال قافله ها رسم و شکل  دوران است

حساب بار شتر  ، صاحبان  با خبر است

خطوط رنگ طلای به وقت شب ( گمنام )

 چراغ وصلت سیرت خلاصه ای سفر است

به گوش عشق چه خوانی  ؟ سبق همی دانی!

 زمانه موج خروشان ، صواب در نظر است

کجاست  خانه آ دم که بافت سیاه سپید

زمانه ، آدم  ثانی  ، مثال گاو و خر است

به جستجوی دلی باش که عشق ریشه کند

شراب صبر  ، قناعت  ، کلید بال و پر است

نفس به سینه کشی قیمت آش همی دانی؟

 که برگ سبز درختان نشانه ای ثمر است

شعر از ؛ گمنام 

دهم سرطان ۱۴۰۰ – کابل