افغانستان در پرتگاهء سیاست های افزون خواهانه و جنگ طلبانه
با به بن بست رفتن گفت و گو ها میان هیأت های دولت افغانستان و طالبان در دوحه و رفتن هیأتی به ریاست عبدالله رئیس شورای عالی مصالحه به دوحه و آغاز گفت و گو های جدید میان هیأت جدید و طالبان امیدواری هایی پیدا شد که ممکن بن بست گفت و گو ها در دوحه بشکند و فصل جدیدی از گفت و گو ها آغاز شود؛ اما اصرار طالبان برای رهایی هفت هزار زندانی بحیث پیش شرط مانع تشکیل کمیته های اعتماد سازی، سیاسی و نقشهء راه گردید. قرار بود که این سه کمیته تشکیل و هر یک بصورت جداگانه روی ایجاد تعدیل ها در قانون اساسی، رهایی زندانیان طالبان و بیرون شدن نام رهبران طالبان از لیست سیا و تشکیل حکومت گذار از کار نمایند. طالبان در حالی اصرار به رهایی زندانیان شان را دارند که پنج هزار زندانی رها شدهء آنان بررغم تعهد های شان همه به میدان های جنگ رفتند و این سبب افزایش خشونت ها نه تنها در جبهه های جنگ؛ بلکه در داخل شهرهای گوناگون کشور نیز گردید. نه تنها این؛ بلکه طالبان روابط خود را باالقاعده قطع نکرده اند و آمریکا بدون هرگونه الزامیت و شرط توافقنامهء دوحه را امضا کرد؛ البته به بهانهء اینکه هرگونه شرط زمینهء خروج نیرو های امریکا را در آینده از افغانستان ناممکن می سازد.
بنابراین حالا هم هیچ تضمینی وجود ندارد که این هفت هزار زندانی پس از رها شدن از زندان به میدان های جنگ نروند. زیرا تعهد شکنی طالبان در گذشته، ادامۀ همکاری آنان با القاعده و افزایش خشونت ها سوء اعتماد شدید و جدی را به بار آورده است که گفت و گو های بدون نتیجهء چندین ماهه ثابت کرده است که شکستن بن بست گفت و گو ها بالاتر از توانایی ها و مهارت ها و ظرفیت ها و صلاحیت های هیأت های گفت و گو کنندهء دولت افغانستان و طالبان است. سفر هیأت عالی رتبۀ اخیر به دوحه به رغم امیدواری های زیاد بدون نتیجه باقی ماند و آخرین دستاورد اش ادامۀ گفت و گوها در دوحه است. بی نتیجه بودن این گفت و گو ها حتا خشم رئیس جمهور غنی را برانگیخت. وی در پیام عیدی خود از طرح شش ماههء نظامی و ایجاد اصلاحات در بخش های دفاعی و امنیتی سخن گفت که در ظرف سه ماه اوضاع کنونی را دگرگون می سازد. وی از اولویت های استفاده از قوت ها سخن گفت ؛ اما آگاهان بدین باور اند که در دوسال اخیر آنقدر اردو تخریب شده که دشوار است تا در مدت شش ماه بازسازی و اصلاح شود؛ زیرا اصلاحات نیاز به تغییرات بنیادی در تمامی عرصه ها دارد تا افراد کارفهم و وطن دوست جای افراد غیرمسلکی و فاسد را بگیرد و بابرچیده شدن مفسد و فساد نظام در قلب های مردم جا باز کند. گفتنی است که خزان سال گذشته با اعلام خروج نیروهای امریکایی از افغانستان پس از امضای توافق نامه با طالبان، چندین تن از ارشدترین مقامات امنیتی در کابل از رئیس جمهور اشرف غنی خواستند تا انتخاب های سختی انجام دهد و نیروهای پولیس و امنیتی را برای کاهش هزینه ها کاهش دهد؛ اما غنی و حمدالله محب مشاور امنیت ملی او که البته هیچ تجربه میدان جنگ ندارند، این درخواست را رد کردند!
آقای غنی افزود که او با فرستادن هیأت به دوحه برخود اتمام حجت کرد و به نقل از عبدالله گفت که طالبان اراده برای صلح ندارد. پیش از سفر هیأت به رهبری عبدالله آقای غنی گفته بود که او حاضر به تشکیل حکومت مشارکتی است و این در واقع آخرین انعطاف او است. این در حالی است که مسوءولیت پذیری و انعطاف و تلاش های صادقانه برای استقرار صلح و ثبات یگانه راه برای پایان دادن به رنج های بی پایان مردم افغانستان است. نخستین نشانهء این مسوءولیت پذیری و نرمش حاضر شدن به هر نوع قربانی برای رسیدن به صلح و ثبات واقعی در کشور است. بنابراین هرگونه مسوءولیت ناپذیری و فراافگنی و بهانه جویی جز سنگ اندازی در راهء صلح و چسبیدن به قدرت و نه گفتن به آن به بهای جان هزاران انسان مظلوم معنای دیگری ندارد. با تاسف که تا کنون طرف ها در پیوند به صلح نه تنها از مسوءولیت پذیری ها برای یک صلح واقعی، ممکن، معقول و معنا دار طفره رفته اند؛ بلکه با بهانه جویی ها دراز راهء صلح را دشوارتر و پر از کوه و کتل های بیشتر نموده اند. مسوءولیت ناپذیری های مقطعی و فراافگتی های موسمی و طرح های فصلی بر ناکارایی ها و ضعف های گذشته پرده نمی کشد؛ بلکه برعکس درازراۀ صلح را دشوار و ناکارآیی ها را برجسته تر و ناتوانی ها را آشکارتر می سازد. بنابراین مسوءولیت ناپذیری نه تنها اینکه راهء علاج نیست و مشت ها را باز و سیما های واقعی را عریان تر می سازد؛ بلکه بدتر از آن هرگز ممکن نیست که با این گونه ” رونمایی ها ” لاف گندم فروشی” ها را به سینه کوبید و خود را آدم نو با سیمای جدید و تصمیم های تازه نشان داد. هرگز زمامداری و سیاستگری با این گونه فرافگنی های سیاسی و مانور های نظامی نمی تواند، خود را عوض کند و با سر و سامانهء دیگر و سیمای تازه رخ بنماید. این در حالی است که گرگ های باران دیده کوهپایه های تسخیر ناپذیر و دشوار نبرد را پیش از این عبور کرده و هیمنه و طنطنهء شکست ناپذیری ارتش امریکا را به افسانهء روزگار بدل کرده اند. از سویی هم طالبان که خود را پیروز میدان نبرد و وارث حکومت می خوانند. این گفتۀ ملاعمر در خاطره ها تداعی می کند که به امریکایی ها گفته بود: شما آغا کردید و اما ختم آن در دست ما خواهدد بود و یا این سخن که ساعت با شما است و زمان با ما . از سوی دیگر پیروزی های اخیر آنان در میدان های نبرد بنابرضعف مدیریتی و سازش های اشخاص و حلقه های پنهان و تاکتیک های اشتباه آلود برای طالبان به گونهء کاذبانه غرور پیروزی داده است و اکنون طالبان خود را تاج بخش می خوانند و نه سهیم در تاج و تخت. هرچند سخنگوی طالبان در هفتهء گذشته گفت تا زمانی در افغانستان صلح بوجود نمی آید که اشرف غنی استعفا کند و حکومت پس از گفت و گو های صلح در افغانستان تشکیل شود. وی هرنوع انحصار طلبی طالبان را رد کرد و گفت دولت خواهان تسلیمی طالبان است. جدا از اینکه این حکومت چگونه خواهد بود؛ اما هرچه باشد، آنان با این گفته راهء گفت و گو را باز نگهداشته اند. خانم صرابی یک تن از اعضای هیأت گفت و گو کنندۀ قطر در پاسخ به سخنان شاهین گفت، آنان نیز باورمند به یک حکومت برآمده از نتایج گفت و گو ها اند و افزود که هدف گفت و گو ها در اصل همین است. وی از طالبان خواست که گپ های خود را در نشست ها باید مطرح کنند.
پس با این کش و قوس ها و دشوار ها در موازات بازی های فراافگنانه دست های طالبان را شکست و برمکر آنان پایان داد و کام آنان را درید؛ برعکس این بازی ها، با محکم گرفتن فدرت در مشت آهنین و ادعا هایی برمصداق این سخن ” خانه ام قربانت و اما بالاتر از بام” از فرصت های خوب در داخل کشور کاسته و به تلاش های خالص گفت و گو های افغانها صدمه وارد می کند. از این رو هرگونه فراافگتی ها در راهء صلح بربار مسوءولیت ها افزوده و واقعیت گرایی ها و ساز و کار های واقعی را خدشه دار می سازد. به همین گونه خیال پردازی های میان تهی و از کاغذ ببر ساختن ها به نیروی تدبر و مدیریت سالم آسیب نیز آسیب می رساند. این رویکرد های هنجار شکنانه روند صلح را جریحه دار و عقل را دچار خفت می سازد. در عین زمان عقلانیت سیاسی را تا سرحد توهم سیاسی تقلیل داده و به چالش می کشد.
در این صورت درفش ابتکار بیشتر بدست کشور های منطقه و جهان و بویژه کسور های همسایه می افتد. بالاخره ترس آن می رود که کشور های یادشده با توجه به نفوذی که بر طالبان دارند؛ بالاخره این فرافکنی ها و سنگ اندازی ها در راهء صلح، کشور های دخیل در اوضاع افغانستان را فرصت بدهد که صلح نیابتی خویش را در این کشور پیاده و عملی نمایند. آنگاه هرگونه پشیمانی و ندامت نه تنها سود نخواهد داشت؛ بلکه همه طرف ها مسوءولیت های دردناک تاریخی را بدوش خواهند کشید و باکوله باری از محنت بردوش برای همیش محکوم تاریخ خواهند بود.
بنابراین برای عبور از بن بست و باز شدن گرهء کور کنونی صلح، دولت باید بخاطر سلامت و نجات افغانستان دست به ابتکار بزند تا طبع بزرگ خواهانه و افزون طلبانهء طالبان را مهار نماید و از برنده گی دندان فولادین آنان در زیر عرادهء ابتکار منطقی و معقول اندکی کم نماید. در این میان آنچه مسلم است، اینکه دولت با قبول قربانی یک گام پیشتر بگذارد و طرح حکومت بیطرف در دورهء انتقال را ارایه کند تا از این طریق دندان های افزون خواهی طالبان را بیرون کند و در ضمن روی اصول هایی تاکید کند که حکومت دورهء گذار، در حفاظت از ارزش های جمهوریت و تداوم آن ارزش ها پس از دوران گذار به آنها پای بند باشد. این شاید آخرین شانس برای طرف های درگیر جنگ افغانستان باشد که پیش از دست رفتن آخرین فرصت ها باید به آن پرداخته شود. این زمانی ممکن است که در گام نخست اجماع ملی و معنا دار و واقعی در کابل ایجاد و این اجماع در تفاهم با طالبان به اجماع کامل نجات افغانستان از بحران و فاجعهء کنونی بدل شود تا آنکه در نتیجۀ آن فضای سیاسی ای ایجاد شود که فرصت و زمینه های مداخلهء کشور های منطقه و جهان در امور افغانستان از بین برود. در این صورت ما شاهد صلح با عزت و افغانی در داخل خواهیم بود. در غیر این صورت افغانستان به جنگ بیرحامانهء نیابتی تازه دچار خواهد شد که بازشدن گرهء آن به مراتب دشوارتر از امروز خواهد بود و آنگاه همه چیز از کنترل خارج خواهد شد.
از بزرگ خواهی ها و بهانه جویی های طالبان و از آماده گی های دولت برای مبارزه در برابر تمامیت خواهی های طالبان فهمیده می شود که امیدواری ها برای صلح به صفر تقرب می کند و برعکس جنبش جنگ و جنگ طلبی موج بیشتری می گیرد. این در حالی است که جنگ به سود جنگ طالبان است و این جنگ لعنتی و نیابتی کشور های منطقه و جهان هر روز فرزندان مظلوم این کشور را به قربانی می گیرد. در این تردیدی نیست که جنگ افغانستان بعد داخلی دارد و اما بعد خارجی آن نیرومندتر است. این جنگ زمانی می تواند، پایان یابد که اجماع منطقه ای به کمک روسیه و پاکستان و هند و چین و حتا ترکیه و اجماع جهانی به کمک امریکا و تضمین سازمان ملل در پیوند به صلح افغانستان شکل بگیرد. گفته می توان که افتتاح دفتر قطر به هدف اعتبار بخشیدن به طالبان نتیجهء اجماع منطقه ای و جهانی بود که اکنون با فعال شدن هند فرصت خوبی بدست آمده است. افغانستان به کمک و ایجاد اجماع ملی از آن می تواند سود برد. در منازعهء افغانستان سه حلقه در سطح های داخلی و منطقه ای و جهانی نقش فعال دارند. بنابراین صلح زمانی در افغانستان ممکن است که کشور هایی چون پاکستان و روسیه و ایران بجای کمک به طالبان از روند صلح حمایت کنند که باتاسف تا کنون چنین نشده است. براساس یک سلسله گزارش ها پیشروی طالبان در این روز های اخیر نتیجهء همکاری کشور های یاد شده و به گفتۀ والی قندهار به کمک شماری بزرگان در کابل بوده است.
از آنجا که ما شاهد منافع متعارض و متضاد کشور های منطقه و جهان در افغانستان هستیم؛ از یک طرف هژمون چین و از سویی هم هژمون ایران و از سوی دیگر هژمون اسلام آباد در رقابت با هند و از طرفی هم اختلاف هند با چین رو به رو هستیم؛ از این رو دولت افغانستان نیاز به سیاست تنش زدایی دارد که باید به آن بپردازد. این نشان می دهد که قضیهء افغانستان از کنترل مردم افغانستان خارج است و صلح زمانی در این کشور تامین شده می تواند که از ادبیات جنگ طلبانه در سطح داخلی و منطقه ای و فرامنطقه ای اجتناب شود و این رویکرد با قطع منازعه میان هند و پاکستان در سطح منطقه و میان ناتو و روسیه و چین در سطح جهانی با توجه به منافع جیوپولیتیک آنها در افغانستان تداوم پیدا کند.
تنها آمریکا در پی تامین منافع جیوپولیتیک خود در افغانستان نیست که وعدهء کمک های مالی و حمایت های سیاسی را به دولت افغانستان داده است؛ بلکه سایر کشور های منطقه و جهان در پی تامین منافع جیوپولیتیک و جیوستراتیژیک خود نیز در افغانستان اند. صلح زمانی در افغانستان برقرار می شود که منافع مشترک جیوستراتیژیک و جیوپولیتیک کشور های یادشده برآورده شود. در این صورت ما شاهد تغییر جیو استراتیژیک و جیوپولیتیک به جیوپردایم در سطح های گوناگون خواهیم بود که در سطح منطقه و جهان کمک کننده به صلح افغانستان باشد.
در این صورت است که ما شاهد تغییر در سیاست جغرافیایی و استراتیژی جغرافیایی به الگو برداری ها و الگو گزینی های جغرافیایی خواهیم بود. پارادایم به معنی الگوواره آمده است و اما در معنای عام، پارادایم به یک چارچوب فکری-فرهنگی گفته میشود که در فلسفه هم به کار گرفته میشود و دربرگیرندهٔ یکسری الگوهای فکری است که افراد یک جامعه تمامی تصمیم ها را بر اساس همین الگوها اتخاذ میکنند. هرچند افغانستان پس از جنگ سرد در مقطعي از سوي ايالات متحده به فراموشي سپرده شد اماحوادث تروريستي ۱۱ سپتامبر بار ديگر افغانستان را درکانون توجه استراتژيست هاي ايالات متحده قرار داده است. امضای دو توافقنامۀ استراتیژیک با امریکا ثابت کرد که افغانستان جايگاه مهمي در ژئواستراتژي امریکا در منطقه خاورميانه بزرگ دارد. از سوي ديگر شکل گيري تحولات سياسي افغانستان تا حدود زيادي متاثر از جايگاه ژئوپليتيکي و ژئواستراتژيک اين کشور در قلب آسيا بوده است. در زماني برای دستیابی به هند خط مقدم رويارويي دو بلوک ايدئولوژيکي شرق و غرب در جنگ سرد و در حال حاضر در کانون مبارزه با تروريسم و بنيادگرايي و ملاحظات ژئواستراتژيکي و ژئوپليتيکي ديگر قرار دارد.
گفته می توان که ما موازی به تغییرات یادشده نیاز شدید به ایجاد محوریت ملی داریم تا تغییر یادشده را کمک نماید؛ البته در صورتی که اعتماد کشور هایی چون روسیه و چین و پاکستان و ایران و هند و آمریکا در زمینه جلب شود؛ زیرا کشور های منطقه و جهان منافع ملی شان را در افغانستان دنبال می کنند. چنانکه عدم پذیرش امارت اسلامی در کنفرانس ترویکا نشان دهندهء منافع ملی کشورهای دخیل در کنفرانس بود و هرچند کشور های هند و ایران در نشست ترویکا غایب بودند. خلیل زاد و اروپایی ها در نشست روم هم به اعلامیۀ ترویکا تاکید کردند. خلیل زاد در دیدار با هیأت اروپایی در روم روی فوریت پایان دادن به جنگ افغانستان توافق کردند. در این اعلامیه آمده است که هرگونه توافق باید شامل پنج عنصر باشد: حکومتداری فراگیر، انتخاب رهبران سیاسی توسط مردم، حفاظت از حقوق بشری همه زنان و مردان، تعهدات مبارزه با دهشت افگنی و پای بندی به قوانین بین المللی. این هیأت با ترویکا و کشور های منطقه و سازمان ملل کار می کند تا به یک اجماع دست یابند و با کار مشترک بتوان با افغان ها کمک کرد و به یک صلح پایدار دست یابند. درخواست هیات اتحادیۀ اروپا، نمایندگی غیرنظامی ناتو در افغانستان و نمایندگیهای سیاسی کشورهای استرالیا، کانادا، چک، دنمارک، فنلاند، فرانسه، آلمان، ایتالیا، جاپان، کره جنوبی، هالند، اسپانیا، سویدن، انگلستان و آمریکا در یک اعلامیهی مشترک که از سوی سفارت آمریکا در کابل منتشر گردید. این اعلامیه (یکشنبه، ۲۷ سرطان) از طالبان خواست که برای همیشه سلاح خود را به زمین بگذاردد و به حملات نظامی پایان بدهند. این اعلامیه در واقع از یک طرف نفی امارت طالبانی و از سویی هم فشار بر پاکستان است که کمک به گروه های تروریستی را متوقف نماید. بدون تردید ادامۀ این حالت بالاخره تروریستان وبا دار آن ها را در با تلاقی فرو خواهد برد که بیرون شدن از آن درآیندۀ نزد یک نا ممکن خواهد بود.
از آنجا که استراتیژی آمریکا پس از خروج از افغانستان تبدیل نشدن افغانستان به پناه گاهء امن تروریستان و کاهش نفوذ چین و روسیه و ایران است. بنابراین دولت افغانستان باید اعتماد چین و روسیه و ایران را کسب کند تا همکاری های آنان را برای طالبان متوقف بسازد و در ضمن بدست آوردن همکاری صادقانهء آمریکا، همبستگی ملی را در داخل نیز بوجود آورد؛ زیرا ایجاد اجماع ملی و محوریت ملی و همبستگی ملی در ایجاد صلح نقش محوری دارند. در غیر این صورت صلح ممکن نیست. در این میان آنچه مسلم است این که محوریت ملی جدا از استفاده جویی های ابزاری از جمهوریت در داخل بوجود بیاید تا بدور از رقابت های خارجی ها روند گفت و گو ها را تسریع ببخشد و چالش های بالا را به فرصت تبدیل کند. باتاسف که پای جمهوریت در افغانستان می لنگد و از آن استفادهء ابزاری می شود. نه تنها این؛ بلکه دولت محوری بجای جمهوریت محوری بسیاری فرصت ها را به چالش بدل کرده است. چنانکه پیشنهاد شدن نام ها از مراجع مختلف برای اشتراک در نشست دوحه در سطح عالی تر سبب شد که شماری به شمول کرزی از اشتراک در آن خودداری کردند و هیأت جمهوریت به هیأت دولت تقلیل یافت. از همین رو این نشست بدون نتیجه و اعلامیه پایان یافت. در حالی که اعلامیهء کنفرانس ایران قوی تر از دوحه بود. دلیل آن غلبهء جمهوریت محوری بر دولت محوری در آن بود. صلح زمانی در افغانستان برقرار می شود که از حالت پروژه به پروسه تبدیل شود و طالبان و دولت وارد گفت و گو های شفاف گردند و با سیاست های تنش زدایانه و بدور از افزون خواهی ها بخاطر نحات افغانستان حاضر به قربانی شوند. در این صورت صلح از انحصار کشور هایی جون قطر و آمریکا و پاکستان بیرون شده و درازراهء آن کوتاه می شود. در غیر آن افغانستان و مردم آن بدبختی ها و تباهی ها و ناشادی های مرگبار را در پیش خواهند داشت. یاهو