گاهی شعرهای مقاومت عاصی دو پهلو اند. به این مفهوم که او با استفاده از یک حادثۀ تاریخی و با استفاده از داستانهای تاریخی و حماسی میخواهد هجوم و تجاوز شوروی را بیان کند. او در چنین شعرهایی میخواهد به گونۀ غیرمستقیم این پیام را برساند که تاریخ بار دیگر تکرار شده است. چنان که اگر دیروز اسکند بر این سر زمین یورش آورده بود، امروز سکندر دیگری به نام شوری هجوم آورده است.
دشمن هرنامی که داشته باشد، بازهم دشمن است. شمشیر هر دو خون میریزد و شمشیر را جز به شمشیر و پایمردی نمیتوان پاسخ داد. او شعری دارد زیر نام « اسکندر و آریانا» او از یورش اسکندر به آریانا نمادی ساخته است تا بگوید که شوروی به هر بهانه و نامی که آمده، همان اسکندر دیروز است.
هرچند شعر بیان یک رویداد گذشته است؛ اما در مفهوم دیگری اسکندر همان شوری است و آریانا افغانستان. « به ایجاز گفتار خواهم نمود / به رمز از دلم عقده خواهم گشود».
پیام این روایت همین است که هر نیروی متجاوز در این جا نابود میشود و نمیتواند پرچم آزادی را نگونسار سازد.
همی بانگ تاریخ آمد به گوش
ز آبا و اجداد، در یک خروش
که ای آرینزادهگان سر کنید
لوای رهایی به سر بر کنید
که میراث ما جمله آزادی است
که آزادی مرد، آبادی است
که دژخیم در زیر هرنام خویش
به رنگ دگر میکشد کام خویش
وفای ستمگر فقط در جفاست
جفا کاره را وقت دادن خطاست
بمیرید و عزت کمایی کنید
نه با قاتلان همنوایی کنید
غلامی نکرده پدرهای تان
نمانید این ننگ برجای تان
برآمد به هم غیرت روزگار
سپاه تجاوز بشد تار و مار
(دیوان عاشقانۀ باغ، ص 126)
همیشه چنین بوده است که در هر تجاوزی شماری از افراد خودی برای رسیدن به اهداف بهیمی خویش در کنار تجاوزگران قرار گرفته اند. یعنی به تجاوز بلی گفته اند که این خود نه گفتن به مردم و آزادی سرزمین است؛ اما نه گفتن در برابر دشمن پایداری و استقامت است برای آزادی.
عاصی در بیتهای آخرین این شعر به همین مساله پرداخته و به گونۀ نمادین حکومت دستنشانده و حزب حاکم را از شمار آنانی میداند که پشت به مردم کرده و در کنار تجاوزگران قرار گرفته اند. چنین است که آنها را با متجاوزان همسرنوشت میداند.
به هرجا که آزادی آزین شود
به نی و چرا قصه تدوین شود
ز نی و چرا پیرهن ساختند
لوایی به فرهنگ من ساختند
ز نی و چرا قد بر افراختیم
از این دو به خود زندهگی ساختیم
دلیلی به هستی ما گر سزاست
همان « نی» ما و همانا « چرا» ست
مرا نی پدر شد چرا مادرم
از این دو بزادم از این گوهرم
یکی خطه را خشم پرداختند
از آن سرزمین مرا ساختند
یکی خطه را عشق کردند نام
که آخر به « افغانستان » شد تمام
(همان، ص 127-128.)
پرتونادری
بر گرفته از کتاب: « شعرپایداری و چگونهگی آن در افغانستان»