باری دگر صدای نو ایجاد می کنیم
ای سر زمین خسته ترا شاد می کنیم
زانو نمی زنیم اگر غم شود چو کوه
دستان خویش تیشه فرهاد می کنیم
از یاد ما نمی روی، ای خاک آریا!
حتا ترا میان لحد یاد می کنیم
مانع بال ما مشو ای صاحبِ قفس
خود را از انحصار تو آزاد می کنیم
از نام عشق و حق و عدالت به پای دار
با صد گلو به پیش تو فریاد می کنیم
هر کس که رو به پستی و بی مایگی نهاد
در پیش او حکایت شمشاد می کنیم
با خاک و آب اگر نشود، میهنِ عزیز!
آخر ترا ز خون خود آباد می کنیم
نجیب بارور