افغانستان گاوِشیری پاکستان است تا ابد: محمد عثمان نجیب

هیاهوی جنجال‌برانگیز خرید سلاحِ افغانستان توسط پاکستان در تحلیلِ عالی از سوی آقای خاوری بررسی شده‌.‌ بخش مهمی ازبرنامه‌های راه‌بردی آمپریالیسم و انگلیس در حمایت از پاکستان همانا ضربه‌زدن مستقیم و‌ غیر مستقیم استعمار واستبدادجهانی برپیکر خسته و ‌خونین افغانستان است. حالا که چین و روس و ایران و هند همه به نوعی در سمتِ دمیدن طوفانبرنابودی افغانستان به‌دست پاکستان قرار گرفته اند و طالبان نماینده‌گان مزدور و قوه‌ی مجریه‌ی اهداف شان است ملت ما نه‌بایدخود را فریب دهند.‌ خرید سلاح از افغانستان توسط پاکستان به معنای آن‌است که باران‌را از زمین به آسمان پرتاب کنی و انتظارباران از زمین را داشته‌باشی. طالبان یک بخشی از برنامه‌های ویران‌گر افغانستان برای عبور به آسیای‌میانه اند حتا اگر پوتین کهحالا ظاهراً از طالبان رو برتابیده دوباره عاقل شود.‌انتقال اسلحه و تجهیزات بازمانده از فرار نظامیان آمریکا به پاکستان و زیرچتر آن انتقال همه دار‌‌ و ندار کشور ما به پاکستان جزء برنامه‌های توافقی آمریکا و جهان در دوحه بوده و عملی شده می‌رود.. آن‌چه میراث شوم و‌ ماندگار  رهبران قبیله  بر افغانستان است  گاو شیری بودن افغانستان به پاکستان و هم افغانستان مرکز اساسی مارکیت تجارتیتحت استثمار مدام پاکستان است. مگر این که مقاومت مای مردم افغانستان راهی برای غلبه بر این ظلم جهانی بیابد.

غم‌انگیزی بی‌غیرتی‌های اقبال صافی و میرداد نجرابی ‌و دیگر قلدرانِ دی‌روز.

کجاست؟ خانم یون متخصصِ شناسایی هم‌جنس‌بازی.

نوشته‌ی محمدعثمان نجیب

این روزها خبر مرگ‌آوری برای فراریان و دزدانی بخش شد و پیام حُزن‌انگیز از خواهر ‌و دختر سرزمین شمالی در شبکه‌های‌اجتماعی دست به دست می‌شود که بزرگی پنهان فاجعه را بیان می‌کند. تاریخ‌گواه بوده که اساس چنان رذالت و‌ دست‌درازی‌ها نادر غدار گذاشت.‌ و ‌در بدل شعار سرش از مه ‌و زن و مالش از تو حمله‌ های خفاشان منکلی را از جنوب به شمال رسمیت بخشید. آن ذلیل تاریخ و‌آن  مردار شده‌ی دست عبدالخالق قهرمان به این هم بسنده نه کرده و امتیازات منگلی و جاجی جنوبی را دو‌چندان ساخت و در یک معامله پس از ختم همه وحشت و بربریت آنان در شمال‌و‌شمالی همه‌ی آنان را از خدمت سربازی معاف کرد و ارارضی زیادی را به تقلید از عبدالرحمان سلف خود برای متجاوزان اعطا و حتا مدال سرکوب مردم شمال را هم ضرب زد. مستندات تاریخ نشان داده این گروه فاقد اهلیت و انسانیت و کرامت انسانی مُدام به زور سرنیزه‌ی باداران خارجی شان در حمله به شمالی و شمال مبادرت ورزیده اند. ورنه بدون حمایت آنان تاب و توان یک ساعت مقابله در مقابل اقتدار شمالی را نه دارند. عملیات تهاجمی نیروهای فرقه‌ی۵۳ تحت‌رهبری دوستم مارشال امروز در اواخر دهه‌ی شصت را همه به یاد داریم که اشرارجنوبی حتا به پاکستان فرار کرده و قرار بود ولایت‌خوست به رشیدآباد تعدیل‌نام گردد. اما آشتی‌ناپذیری پشتونِ بنیادگرا و پشتونِ تمامیت‌خواه بادیگر اقوام هرگز نه ممکن است و نه عملی و نه در دستور کار آنان قرار دارد. تلاش‌های نوکر منشانه‌ی اهالی‌ صاحب‌قدرت در بیست سال اخیر برای پشتون‌پروری در شمال و شمالی پشتون‌ناسیونالیست را تا آن‌جا شجاعت‌ بخشید که دیگر در سراسر مملکت و شمال پشتون مدام نفر اول، سخن‌گوی اول، تصمیم‌گیرنده‌ی اول، رهبری کننده‌ی اول و صاحب‌اقتدار اول شد و مابقی همه برده‌های مدرن برای آنان. مشکل عمده در باخت این بازی‌خطرناک بی‌غیرتی و بی‌شهامتی و بی‌عزتی ارکان‌قدرت تاجیک‌تباران و پارسی گویان بود. به‌عنوان نمونه همین دو آقای بدبخت اقبال صافی و میرداد نجرابی. این‌ها به حدی فاسد ‌و ذلیل بودند و هستند که از بی‌مبالاتی و بی‌غیرتی آنان امروز تراژدی غم‌اندود دست‌درازی و تجاوز و بی‌عزتی خواهران ما و دختران ما و مادران ما شده است. من برخلافِ برخی‌ها شهامت آن خواهر مارا برای همه‌گانی سازی این جنایت تاریخی طالب و پشتون متحجر جنوبی و پاکستانی و خیبری یا هرجایی دیگر می‌ستایم. برای آن‌که وجدان های خفته‌ی اقبال و میرداد اگر کمی هم داشته‌باشند آنان را تا دَمِ‌مرگ آزاریدهد. طالب اگر هزاربار هم کسانی را مجازات کند که بعید است و یا وعده بدهد به هیچ‌صورت سبب تبرئه‌ی دزدان و خفاشان و شب‌گردان قدرت از تبار شمالی علیه شمالی نه ‌می‌شود طالب که هدف راه‌یردی اش غلبه بر شمال است و تاراج و تجاوز. البته به فکر آن نه‌باشیم که طالب تا حالا سبب انجام‌ جنایات قبیح‌تر از این و به‌ وفور در شمالی و شمال و حتا کندهار و هلمند و زابل نه شده است. مهم‌ترین از آن نقش زنان مشهور افغانستان در این مضحکه‌بازار بسیار است. مثلاً کجاست شکریه بارکزی با آن ادا های شهوت‌برانگیزش و سیما‌ سمر با آن خیالات جوان‌پسند اش که زیباترین و جوان‌ترین و نادان‌ترین بچه‌ های جوانان را دور خود جمع کرده بود، یا فوزیه‌کوفی آن تاجرِ شِیر پسر شناس و یا شینکۍ کړوخیل رابطه‌ساز و یا خانم‌گیلانی پیک‌نواز و یا خانم یون متخصص شناسایی هم‌جنس‌باز و خانم سلطانزوی دودکش و صدها تای دیگر آنان که به‌نام زن‌ افغانستان علیه آنان‌گام برداشتند و فحشا را ترویج کردند و عامل آن شدند.و یا آن خانم خودساز مهمان‌آور در کرسی معینیت وزارت داخله که اگر می‌گفتندش مهمان نیاور، عاجل گریه‌‌سر می‌داد. انتقام هر جنایتی روزی و در اثر مقاومت ملی گرفته‌خواهد شد. اما داغ‌ بی‌غیرتی به جبین قلدران‌شمالی و شمال خواهد ماند.

تاجیکان در چنگالِ فاشیسم و پشتونِ مدرن.

اما، احمدزی‌های فراری قهرمانانِ پشتونِ خود می‌باشند.

نوشته‌ی محمدعثمان نجیب

برنامه‌های دورنمایی تاجیک‌زدایی و قدرت‌گرایی پشتونیزم شامل روند جدیدی از تاریخ شده که در بیست‌ سال‌اخیر نهادینه شد. تاجیکی که به قولِ شادروان استاداحمدعلی کهزاد پرورنده‌ی زبان‌فارسی دری در جهان از خط‌مبداء بخش‌های شمالی‌افغانستان یعنی پامیر تا هریرود و ماورالنهر بوده دیگر به نابودی می‌رود.‌ نگرانی ما از اضمحلال زبان‌ پارسی‌دری یا دری‌پارسی نیست. این زبان نه‌تنها نابود نه‌‌می‌شود بل هرروزی بارورتر شده می‌رود. این‌جا بحث ما بحث بود و نه‌بود حضور فیزیکی و اقتداری تاجیکان در امور کشوری‌ست که از بدِحادثه سرنوشت شان به دست چند تاجیک اسیر دست هوای‌نفس و قدرت‌گیری شخصی و خانه‌واده‌گی بودند و در نتیجه ضربه‌ی بسیار سهمگین را بیش‌تر از نخبه‌های پشتون پارسی‌گویانی که بیست سال‌اخیر را به شدت شخصیت‌فروشی کردند، هویت‌فروشی کردند و تن به‌برده‌گی پشتونِ سیاسی دادند. پشتون سیاسی امروز پشتون عصر عبدالرحمانی نیست که به‌دست خود‌ کله‌منار هایی از پارسی‌گویان بسازد. پشتون عصرمدرنیته ‌‌مدرن امروز بانکتایی و کف‌وکالر و باخنده قبر ‌پارسی‌زبان را توسط نادان‌های خوش‌لباسی از خود پارسی‌گویان حفر و آنان‌را دفن نمود. نسل به‌اصطلاح رهبری‌امروز تاجیکان از جبون‌ترین و رهزن‌ترین رهبرانی‌اند که جهان به‌خود دیده است. البته اینان درپی دادِروزگاران خودها را رهبران تاجیکان ‌و پارسی‌گویان قلم‌داد‌ کردند و هیچ‌کسی ایشان‌ را برنه‌گزیده بود.. برخی‌ها به آنان اوپورتونیست خطاب می‌کنند. اما من می‌گویم اوپورتونیست هزارها بار باشرف‌تر از ۹۰درصد نخبه‌نماها و رهبرچه‌های تاجیکان و پارسی‌گویان طی‌ بیست سال‌اخیر اند. تعریفی که پروفسور کونترایدن به اپورتونیسم داده است مکمل‌ترین نوعی‌ تعریف از اپورتونیسم است که هیچ‌یک از ۹۰ درصدی قدرت‌گرایان پارسی‌‌گوی حتا به الفبای آن هم نه ‌می‌رسند. در نام‌گیری از آنان که بارها تکرار شده سودی نه‌می‌بریم.

نقاط و‌‌ نکاتِ‌ضعف آن سالارانِ‌کاذبِ تاجیک و پارسی‌‌گویان و هزاره‌ها درحدی بود که حتا جنرالان و افسرانِ ارشد یادرجه‌ دوم‌ و سوم در قوای‌مسلح هم قوتِ ابتکار و اراده و مقاومت و‌ روش‌های مقابله با زمان را از ‌دست‌دادند. حالا هرنامی که به‌آن بدهیم جزء شکست‌ چیزی‌ نیست. اما شکستی که برپایی اقتدارِ آن فقط در راه همین مقاومِ تازه ‌شکل‌گرفته است. اما مشروط به آن‌که حضور محسوس ‌و نامحسوس جنرال‌نماها و رهبرنماهای جبون‌دی‌روز شامل این حرکتِ‌ملی‌ نه‌شود.

پشتونِ‌سیاسی و اقتداری ملامت نیست:

من باز هم برخلاف عقاید دیگران پشتونِ اقتدارگرا و تبارگرا و تبارطلب را ملامت نه می‌دانم. آنان از پدران شان یک‌داعیه و یک‌ودیعه را به ارث دارند که باید مقتدر باشند،‌ حاکم‌ باشند، جابر‌ باشند، جانی ‌باشند،‌ بی‌رحم باشند، قاتل باشند. اما نه برای تضعیف اقتدار قبیله که برای اقتدار تک‌تباری. به همان دلیل است که ما در هیچ‌برهه‌یی از تاریخ به یاد نه‌داریم که پشتونِ سیاسی و پشتونِ‌اقتدارگرا پسا فراغت از نبردهای میان‌قومی و حتا در جریان چنان‌ نبردها افکارسیطره‌ ازدست‌دادن پشتون را داشته باشند. در آن‌صورت همه یک‌مشت واحد بر دیگران‌ ضربه ‌وارد می‌کنند.

پشتونِ‌‌ دُرانی و پشتون غلزایی و احمدزایی در قرنِ ۲۱!

اقتداری‌که بیست‌سال ‌پیش دوباره و دو دسته توسط نادانی‌های سیاسی تاجیک تبارها، هزاره ‌تبارها، ازبیک‌‌‌‌ و ترکمن‌تبارها و‌ اقوام دیگر به پشتون درانی داده شد جفای‌بزرگی بود که کشور را دوباره به سمت مرکزمحوری و استبدادِرأی سوق‌ داد. در این قمار همه ‌بازنده شدند به جزء پشتون مربوط هر دو گروه و شاخه‌های آنان.‌ اما کرزی چرسی، نسبت نه‌داشتنِ‌ قوتِ‌رهبری نه‌توانست اقتدار درانی‌ها را آن‌چنانی که‌ بود حفظ‌کند. او در خُودکُشی ‌و بی‌گانه‌پروری کم‌تر از خاینان تاجیک و پارسی‌گوی برای مردم خود خیانت نه‌کرد. او سرانجام چنان شرمنده‌ گشت که اگر از انتخاب‌ غنی به‌‌جای خود سکته هم‌ نه‌کرد، اما هرگز هم آرام نه‌خوابید. اشرف‌غنی تاریخ‌گذشته‌ی جدل‌های غلزایی-درانی را خوب به یاد داشت. به‌ قول مأمون درغل‌بابای فراری می‌دانست که فرصتی بهتر از امروزِ سپردنِ قدرت به‌ غلزایی‌ها و احمدزایی‌ها و راندنِ درانی‌ها هرگز میسر نه‌خواهد بود. ‌‌چنان شد که کرد و فریب‌دادن کرزی به هم‌کاری آمریکا توسط غنی کاملاً محتمل بود. اما کرزی ‌و حواریون او که کم‌تر از هم‌تباران و اقوام خودش و بیش‌تر غلزایی‌ها بودند آگاهانه ‌و نا آگاهانه همه رخ‌دادها را نادیده انگاشتند ‌و نتیجه چنان شد که حتا قبر پدر مرحوم کرزی را منفجر ساختند ‌و دیدیم و می‌بینیم که کندهار و هلمند ‌و ولایات غیر غلزایی، پشتون‌های درانی در چی حالتِ غم‌انگیز و اسف‌باری قرار‌ دارند. و خود آقای چرسی هم در نوعی حصر ‌و حبسِ خانه‌‌گی به سر می‌‌بَرَد.

برای پشتونِ پیروز نام‌ونشان ارزشی‌ نه‌دارد:

در این روزها بسیاری از کاربران محترم و محترمه‌ی شبکه‌های اجتماعی تصاویری از پشتون‌های دی‌روز را به ‌نشر می‌‌رسانند که ارکان قدرت بودند و حالا در باش‌گاه‌های حفاظتی یا در محوطه‌های مهاجرتی و یا در حالت های بدی قرار دارند.‌این امر به دو دلیل یک اشتباه راه‌بردی کاربران است:

اول این که هیچ‌ یک از اهالی شامل اقتدار در قدرت بی‌پول ‌و بی‌اسعار خارجی بیرون نه شده اند و هرکدام برابر توانایی‌های خود‌شان مانند دزدان دیگر اقوام پول و ثروت دارند و چنان نمایش‌ها رَد گُم‌کردن افکار از توجه به آنان است.

دوم این که برخلاف دزدانِ سایر اقوام برای پشتون مهم است که پیروز شده و دیگران را کنار‌زده و به قومِ خود افتخار آورده. مثلاً برای جنرال ولی‌محمد احمدزی چی ارزشی دارد که حالا در کجاست؟ بروید و قهرمانی او را از پشتونِ احمدزی بپرسید و یا علی‌زی و یا زی‌های دیگر و خیل‌های ‌دیگر. آنان هرگز دنبال نام و‌ نشان و‌ غیرت شخصیتی‌ اجتماعی نیستند. برای آنان حالتِ امروز افغانستان، ضجه و ناله‌ی مردم افغانستان، شکنجه و کشتار ملت افغانستان در حقیقت یک جشن و دست‌آورد است. و در قصیح‌القلبی که می دانیم چقدر بی‌رحم اند.

برعکس ما در تاجیک تباران و فارسی‌‌گویان کسانی را داریم که فرزندان شان و‌ پدران و برادران ‌و خواهران شان با‌رگبار مسلسل‌های خودکار منسوبان پی پی اِس به شهادت رسیدند و مسموم شدند و شکنجه و مجازات شدند و یا با انتحار شهید شدند، اما برای حفظ قدرت خودشان از خونِ جگرگوشه های شان گذشتند. اگر اصلاح نه شوید اگر به خود نیائید از کوهی غرور که کاهی هم دارید آن را هم از دست

می‌دهید.