وقتی دلــــم یاد وطن میکند
گریه به نو میدی من میکند
مرغ گر فتار قفـــــس دایما
ناله ز هجــران چـمن میکند
خانهء صیاد شود سـر نگون
جورو جفــای که بمن میکند
بال و پرم ریخت درین تنگنا
دیدن گل زاغ و زغـــن میکند
پیر هن خو شگل طاووس را
بچهء کـــــــلاغ به تن میکند
طوطی ازین باغ فرارى شده
جغد کــنون میل سخن میکند
از ستــــم جانــی و تجار دین
مردم ما مرده کــــــفن میکند
زانى و جانى ، همه همجنسگرا
خشم و جفا بر سر زن میکند
میخورد هر گونه شرابش ولی
پاک بمــــسواک دهـــن میکند
ریش کـــند شانه برسم ثواب
صد گنه را زير چپن میکند
نیست به تن غیرت افغانی اش
هرکـــــه زند ساز ؛ اتن میکند
وای بحال وطنء بیکـــــسم
در جگرم غـــصه لجن میکند
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.