شب شد، ستاره مشوره ى خواب مى دهد
خوابم كجا خيال تو مهتاب مى دهد
اين روزگار پر غم و اندوه و رنج و درد
چشم مرا به كاسه ى سر آب مى دهد
پيرى كه آشناى ره و چاه ِ زندگيست
گوش مرا قدم به قدم تاب مى دهد
آن زاهدى كه بى خبر از دين و مذهب است
درس خرافه بر سر محراب مى دهد
اندرز زندگيست كه غرقاب زاده موج
جان را به پاى ساحل و پاياب مى دهد
ديدم به خواب كاوه ى آهنگر آمده
تير و كمان به رستم و سهراب مى دهد
ارزش چرا خداى بزرگ اين گداى شهر
بيش از تو هر كجاى به ارباب مى دهد
امشب چه خوش زراب مرا پير مى فروش
در ساغر شكسته مىِ ناب مى دهد
٥ ثور ١٣٩٤
٢٥ اپريل ٢٠١٥
كابل