این دفترچه شعر در شهر ونکوور کشور کانادا تازه بچاپ رسیده است؛ که شامل غزل ؛ چهار بیتی و دوبیتی ها میباشد ؛ همه اشعار بیاد آشیان و از سخن دردناک دل شاعر ی که سینه اش از فراق وطن بسوز آمده وآنرا در صحفات مختلف چو مروارید مزین ساخته است. زمانیکه مجموعه را باز کردم چشمم به نوشته پُر محتوای جناب محترم دکتور سید محمد لبیب استاد دانشگاه و محقق نستوه ؛ شاعر ذواللسانین افتاد که جناب شان با حوصله مندی تک تک سروده های میان دوپشتی این مجموعه را مطالعه و تصبره نموده است. پشتی این مجموعه با ترسم درخت تنومند که در شاخچه ان یک پرنده بی اشیان برایش لانه ساحته ؛ بشکل بسیار هنرمندانه توسط جناب محترم بشیر رحیمی طرح شده است .
همچنان جناب رحیمی در صفحه بندی این مجلد نیز همکاری کرده است . درپشتی چهارم فوتوی جناب ثنا با ذکر شعری که سرده است ؛ طبع شده است :
توخنجر ه ی صدای من باش
بکشای لب و نوای من باش کن
جلوه گری وگل بیفشان
باعطر تنت صدای من باش
گفتم که رهی به کویت آیم
در فکر من ودعای من باش
با دوست شوی برابر ای دل
تو راوی درد های من باش
از اوج بیاودست من گیر
توبخت من وهمای من باش
عمری چو » ثنا« اسیر داغم
زین درد بیا ؛ داروی من باش
جناب محترم استاد محمد اسحاق ثناء گرانقدر مجموعه شعری خودرا برای بنده خیلی صمیمانه اهدا کرده اند که از حضور شان سپاسمندم. یاد آشیان که با ذکر بسم ا لله الرحمن الرحیم آغاز در پنچاه و شش صفحه ختم شده است . اکثریتسروده هادر این مجلد ناله های گره خورده در گلوی شاعریست کهفریاد دوری وطن ما افغانستان عزیز و درد بیوطنی را مینالد. استاد ثنا را من از زمانهای کاری ما در رادیو تلویزیون ملی افغنستان می شناسم ؛ وی شخص ادیب ؛ برده بار متین و خیلی خموش بوده واز احترام زیاد همکاران انوقت برخوردار بود.
خموشی استاد ثنا بمعنی خروش از امواج شعر وادب بوده که در دوزبان مسلط و همچنان در عین زمان استاد دریکی از مدارس افغانستان مشغول تربیت فرزندان وطن بود. استاد ثنا سالهای متمادی با سایت اینجانب ) ماریا دارو داد کام( همکاری قلمی داشته و این همکاری صمیمانه ادامه دارد. هر صفحه این دفتر سخنانیست از ناگفتنی های که درد دوری و ویرانی وطن ؛ ظلم وبی عدالتی در برابر هموطنان ما را بیان میکند ؛ باید دست جناب استاد ثنا را با احترام فشرد . من یکایک اشعار را خواندم و درد این مظالم که در دروی وطن همه ما میکشیم ؛ در گلویم گره خورد.
یاد وطن
ویرانه نمودند ؛دریغا وطنم را
ازریشه بریدند نهال چمنم را
تاراج نمودند وبه بیگانه سپردند
آثار بجا مانده ز نسل کهنم را
در غربت اگر جان دهم ؛ جمع عزیزان
در خاک وطن دفن نمایید تنم را
ای خصم که آتش زدی این گونه به جانم
نظاره کنی چند ؛ بگو؛ سوختنم را
ایکاش ؛ وطن ؛ بال زنان سوی تو آیم
بینی زخوشی رقص کنان پر زدنم را
با دوست مدارا کن با خصم بستیز
از یاد مبر ؛ گوش بکن؛ این سخنم را …ونکوور کانادا ۲۸ فبروری ۲۰۲۲