از خروج آخرین سرباز شوروی تا فرار آخرین سرباز امریکایی از افغانستان
بحث بر سر خروج سربازان خارجی، بویژه خروج آخرین سرباز روسی و سرباز امریکایی از کشوری به نام افغانستان است که پیشینۀ دردباری را در نتیجه تهاجم کشور های غربی و شرقی پشت سر نهاده است. تاسف بار این که شجاعت ها و دلاوری ها و قهرمانی مردم در طول تاریخ قربانی نیرنگ و فریب شاهان و سلاطین و زمامداران فاسد و مزدور و خود فروخته شده که با معامله های پنهان با قدرت های مهاجم و قدرت های منطقه ای سرنوشت مردم افغانستان را به گونۀ دردناکی به بازی گرفته اند. دراین بازی ها تنها زمامداران دست به خود فروشی نزده اند؛ بلکه آنانی که خود را قایدان و رهبران ملی می شمارند؛ نیز جنایت های زمان تجاوز و پس از خروج نیز دخیل بوده اند و دستان شان حتا فراتر از زمامداران تا آستین در خون مردم غرق بوده است.
آخرین بازیگر این جنایت و قباحت غنی مزدور و خودفروخته است که به بهای خون هزاران جوان غیور و سربازان دلاور افغانستان و پشت پا زدن به آرمان های میلیون ها انسان این سرزمین و با سیاه روزی و ذلت و فرار و دزدی میلیون ها دالر در تبانی با شبکۀ جهنمی آی اس آی ارگ را به شبکۀ حقانی همتبار خود تسلیم نمود. در این بازی مضحک تنها طالبان فرصت یافته اند تا از یک سو کوس آزادی و غلبه بر امریکا را بکوبند و از سوی دیگر دست به دامن آن داده و از آن کمک می خواهند.
افغانستان در طول تاریخ معبر بزرگ ترین مهاجمان تاریخ از شمال به جنوب و از جنوب به شمال بوده است. هدف هر مهاجم شکم افگندن بر سر شاهراۀ ابریشم و تحت کنترول درآوردن آن به مثابۀ وصل کنندۀ جنوب آسیا به آسیای میانه بوده است. این آرزو سر های سبزی را به باد داده و رویا های سیطره جویی و هژمونی کشورهای مهاجم و قدرت های متجاوز را به یاس بدل کرده است. موقعیت افغانستان تنها از نگاۀ جیوایکونومیک نبوده که جهانگشایان را به سوی خود خوانده است؛ بلکه جایگاۀ افغانستان با توجه به موقعیت جیوپولیتیک و جیو استراتیژیک آن نیز سبب کشاندن مهاجمان به این سرزمین شده است. ازمطالعۀ تاریخ این سرزمین برمی آید که هیچ مهاجمی از سکندر مقدونی تا چنگیز و انگلیس و روسیه و امریکا دراین سرزمین خواب آرام نداشته و آرزوی به مقصد رسیدن در این سرزمین را با خود در گور برده اند. رویارویی و مبارزۀ خستگی ناپذیر مبارزان ملی و مقاومتگران شجاع در برابر مهاجمان بزرگ سبب شده؛ پیش از آنکه آب در شکم های آنان گرم شود و به شکست های ننگین و ذلت باری روبرو شده اند.
از آنجا که بحث بر سر خروج آخرین سرباز شوروی پشین و آخرین سرباز امریکایی از افغانستان است و بنا بر این بیشتر به پی آمد های خونین و بی پایان این دو خروج اشاره شده است.
سپاۀ جهلم شوروی در 24 دسمبر 1979 از طریق مرز های شمال افغانستان وارد این کشور شد و بالاخره سربازان شوروی به دستور گورباچف پس از 9 سال و 7 ماه و 9 روز جنگ های خونین افغانستان را ترک کردند. خروج نیرو های شوروی از افغانستان در 15 می سال 1988 آغاز و با عبور جنرال بوریس گروموف از مرز افغانستان شوروی در 15 فبروری 1989 پایان یافت. گفتنی است که گورباچف پس از مرگ بریژنف رئیس جمهور شوروی شد و با طرح اصلاحات سیاسی و اقتصادی زیر نام گلاسنوس و پریستریکا بنیاد های نظام شووری را به لرزه درآورد و درواقع سنگ بنای فروپاشی شوروی را گذاشت. وی جنگ افغانستان را غیرعادلانه خواند و برای خروج نیرو های شوروی از افغانستان دست به اقدام های عاجل زد. فروپاشی شوروی پیشین و اعلام استقلال جمهوریت های شوروی و فروریزی دیوار برلین و خروج نیرو های شوروی از افغانستان از کارنامه های مهم گورباچوف به شمار می رود. اصلاحات گورباچوف سبب شد که خمینی بوسیلۀ نامه ای او را به اسلام دعوت کند و ای کاش خمینی زنده می بود و به او هشدار می داد که خطر افراطیت اسلامی نه تنها جهان اسلام؛ بلکه کشور های غیرمسلمان را نیز در کام تباهی فرو برده است.
نیرو های امریکایی پس از حادثۀ یازدهم سپتمبر زیر نام مبارزه با ترروریزم در 7 اکتوبر سال 2001 وارد افغانستان شدند. نیرو های امریکایی پس از آن به افغانستان حمله کردند که ملاعمر به خواست امریکایی ها تمکین نکرد و از سپردن اسامه به امریکا خودداری نمود. جنگ ویرانگر امریکا در افغانستان 19 سال و 10 ماه و 23 روز را در بر گرفت تا آنکه این جنگ خونین در موجی از وحشت و دهشت و بمباران های وحشتناک با فرار شبانه آخرین سربازان امریکایی از افغانستان در 30 اگست 2021 پایان یافت.
شوروی پس از 15 ماه گفت و گو های نفسگیر در ژنیوا بالاخره حاضر به بیرون کردن سربازانش از افغانستان شد. نجیب الله در نتیجۀ فشار کمونیست های انعطاف ناپذیر افغانستان نتوانست طبق میل گورباچف برای وسیع تر کردن پایه های رژیمش کاری را از پیش ببرد و ناگزیر شد که او مانند ببرک کارمل در صدد به تاخیر افگندن خروج نیرو های شوروی از افغانستان شود. داکتر نجیب نمی دانست که گورباچف برای خروج از افغانستان آخرین تصمیم خود را گرفته است. از این رو برای گورباچف اهمیتی نداشت که نجیب چقدر خواست او را جدی گرفته است یا نه.
به همین گونه امریکا پس از نه ماه مذاکرات نفس گیر با طالبان در دوحه در غیاب حکومت و مردم افغانستان بالاخره با امضای معاهدۀ دوحه حاضر به بیرون کردن سربازانش از افغانستان شد. این مذاکرات که به امضای معاهدۀ دوحه انجامید؛ در پای توافقنامه به نماینده گی از امریکا خلیل زاد و به نماینده گی از طالبان ملابرادر امضا کردند. معاهدۀ ژنیوا و معاهدۀ دوحه دو همزادی اند که در نخستین شوروی و در دومین امریکا سرنوشت مردم افغانستان را به بازی گرفتند. در معاهدۀ ژنیوا مجاهدین به مثابۀ نیرو های مخالف در برابر حکومت نجیب و طرف اصلی قضیه به باد فراموشی گذاشته شدند و کنار زده شدند؛ برعکس به نماینده گی از آنان پاکستان در پای این توافقنامه امضا نمود. امریکایی ها عین عمل را درمعاهدۀ دوحه انجام دادند و با امضای این معاهده و رهایی هزاران تروریست از زندان های افغانستان پایه های حکومت او را لرزان و فاتحۀ بقای او را خواندند. این معاهده در غیاب حکومت و مردم افغانستان در واقع معنای اعلام پایان حکومت کابل و تسلیمی آن به طالبان را داشت. از همین رو بود که مقام های امریکایی از طریق خلیل پیهم بر غنی فشار می آورد تا اجماعی سیاسی را در کابل تشکیل بدهد و هیآت با صلاحیتی را برای گفت و گو به دوحه بفرستد؛ اما غنی تا آخرین لحظه حاضر نشد تا چنین تصمیمی را بخاطر نجات افغانستان صادقانه اتخاذ کند. وی برعکس مانند هم تبار خود خیال خام تمدید حضور نیرو های امریکایی در افغانستان را در سر می پروراند. یا این که او منتظر نشان دادن چراغ سبز طالبان بود و از همین رو با رئیس ارتش و وزیر دفاع پاکستان بار بار تماس های مخفی و علنی گرفت تا او را بحیث شریک در قدرت بپذیرند. سفر مخفی غنی چند ماه پیش از سقوط کابل و تسلیمی نامۀ مخفی غنی از سوی داوود زی به قریشی وزیر خارجۀ پاکستان ( به گفتۀ نجفی) همه نشاندۀ تلاش های مذبوحانه و رذیلانۀ غنی برای بقا و شریک در قدرت با طالبان است.
آنچه مایۀ تاسف است اینکه اشرف غنی، این متفکر دروغین درجه دوم و ساخته و پرداختۀ شبکه های استخبباراتی اشتباهی بزرگتر از داکترنجیب را مرتکب گردید. نجیب به خواست مسعود برای رفتن به پنجشیر نه گفت و اما واقعیت این بود که آی اس آی پاکستان با وعده دادن مقام صدارت پس از پیروز شدن طالبان او را در دام فریب اسیر کردند و او را به گونۀ وحشتناکی او کشتند. بعید نیست که آی اس آی برای غنی هم چنین دامی را فرش کرده بود. از همین رو غنی تا پایان حکومت انحصاری و فاسد و آخرین لحظۀ فرار خود حتا یک گام صادقانه برای صلح نگذاشت و هر از گاهی با فریب متوسل شد تا آنکه به گونۀ دزد با پشتاره از افغانستان فرار کرد. سناریوی سقوط شهر ها و تسلیمی هزاران میل اسلحه به طالبان و صدور فرمان های مخفی برای فرماندهان برای تسلیمی پایگاهها به طالبان و حتا کشیدن سوزنک های تانکها و توپ ها و غفلت آگاهانه از خواست نیرو هایی که برای جنگ با طالبان آماده بودند؛ همه بیانگر این واقعیت است که غنی در تبانی با آی اس آی مصروف به پایان رساندن ماموریت خود بود که بالاخره آی اس آی او را مانند لقمۀ کثیف از بازی بیرون افگند و مانند نجیب شرمسار و خجلش گردانید. آی اس آی دریافته بود که غنی یک تبارگرای عصبی و تمام عیار است که به هیچ اصولی باور ندارد و حاضر است حتا خون هزاران جوان رشید و دلاور افغانستان را قربانی اهداف پلید تباری و شخصی خود نماید. چنانکه او ده سال پیش در گفت و گویی اظهار کرده بود که قوم او پس از آن سرگردان و آواره و کوچی شدند که ابدالی ها آنان را از قندهار بیرون کرد. این سخن بیانگر کینه توزی او را با ابدالی ها نشان می دهد و با تاسف که کرزی فریب خورد و از او ناشیانه حمایت کرد. به گفتۀ عبدالرحیم ایوبی نمایندۀ پیشین قندهار در مجلس نماینده گان، ملیشه خطاب کردن تاجک ها و ازبک ها و هزارها از سوی غنی و ابراز رضایت و خوشی او از کشته شدن آنان بوسیلۀ طابان نه تنها گواۀ آشکار تبارگرایی غنی است و سیمای او را بحیث یک فاشیست به نمایش می گذارد؛ بلکه در نهایت از نامردی و خیانت آشکار غنی در برابر رزمنده گان شجاع و وطن دوستی پرده بر می دارد که سینه های خود را سپر گلوله های زهر آلود طالبان و ملیشه های پاکستان نموده بودند.
هزاران دریغ و درد که هردو خروج که خروج نخست علنی و با استقبال گل ها و خروج دوم برعکس بدور از چشمان مردم و به گونۀ فرار شبانه پی آمد های خونینی را در پی داشتند که زخم های آن اکنون بر پشت و پهلوی مردم افغانستان سنگینی می نماید. چنانکه مردم افغانستان پس از خروج و سرنگونی نجییب در نتیجۀ ناکامی طرح سازمان ملل و لجاجت های حکمتیار به دستور آی اس آی، وارد جنگ خانمان سوز گروهی شد که جان هزاران انسان کابلی را گرفت و قصه ها و داستان های وحشت و دهشت و ویرانگری دو طرف جنگ در موجی از کشتار ها و بیرحمی ها و رقص های مرده و میخ کوبیدن ها بر سر مردم هنوز هم نقل محفل مردم افغانستان و بویژه شهروندان کابل است. این جنگ غیرعادلانه و هستی سوز و ضد انسانی نه تنها جان هزاران بیگناه را گرفت و هزاران را بی حرمت گردانید؛ بلکه پاکستان فرصت یافت تا در رحم این جنگ ویرانگر نطفۀ طالبان را کشت کند و به ثمر بنشاند. این هسته گذاری بدترین پی آمد جنگ های گروهی پس از سرنگونی نجیب در افغانستان است که عاملان آن را هرگز مردم افغانستان نمی بخشند. این جنگ ویرانگر رو سفیدی ندارد و عاملان آن هر یک به سهم خود سیاه روی اند.
پی آمد خروج آخرین سربازان امریکایی از افغانستان خیلی وحشتناکتر از خروج آخرین سرباز شوروی بود. خروج امریکایی ها نه تنها حاکمیت دوبارۀ طالبان را اعاده کرد؛ بلکه جامعۀ افغانستان را فروپاشید و بیش از ششصدهزار متخصص و کارفهم و افراد مسلکی و چیز فهم از افغانستان فرار کردند و به کشور های اروپایی و کشور های منطقه آواره و در بدر و بی سرنوشت شدند. حالا بسیاری از آنان در کمپ های مختلف درکشور های گوناگون بی سرنوشت بسر می برند. این فروپاشی در واقع انتقام جویی امریکایی ها از مردم افغانستان را به نمایش نهاد و طالبان را در زن ستیزی و آموزش ستیزی و انسان ستیزی بیشتر از گذشته فربه نمود و هزاران زن را از حق کار و حق آموزش محروم نمود؛ بلکه برای طالبان فرصت داد که افغانستان را به بهشت امن تروریستان جهانی بدل کنند. نه تنها این؛ بلکه کشتار های افراد وطن دوست و مدافعین راستین این کشور پیش از آن، بیرون کشیدن همۀ مخالفان سیاسی طالبان بوسیلۀ طیاره پاکستانی در 15 اگست و انتقال آنان به اسلام آباد، بیرون کشیدن هزاران افغانستانی زیر نام تخلیه، دامن زدن دهشت و وحشت و هجوم بردن هزاران شهروند افغانستان به ایران و پاکستان و تاجکستان و ترکیه و سایر کشور ها، در واقع یک توطیۀ هماهنگ و از پیش سازمان یافته بود که هرگونه مقاومت های مردمی و سیاسی در برابر طالبان را یکسره عقیم نمود. این نشان دهندۀ این حقیقت تلخ است که افغانستان و مردمش در یک توطیۀ هماهنگ امریکا و پاکستان به گونۀ بیرحمانه ای به قربانی گرفته شدند. هرگاه چنین توطیه ای در کار نباشد، چگونه ریختن صد میلیون دالر از سوی امریکایی ها را ماهانه در بانک های طالبان توجیه کرد و سکوت طالبان را در برابر حمله های طیارههای بدون سرنشین و گشت زنی های انها را در فضای کابل و سایر ولایت های افغانستان دست کم گرفت.
اینها همه نشاندهندۀ آن است که در پشت جنگ های زرگری طالبان با امریکا و سایر کشور ها بازی مرموز و از پیش تعیین شده ای در حال اجرا است که هر روز بیشتر از روز دیگر افغانستان و مردم آن را به پرتگاۀ نابودی سوق میدهد.این موضوع تداوم برنامه های راهبردی امریکا در افغانستان را در افکار تداعی می کند که در اغاز مبارزه با تروریزم قابل درک بود. مقام های امریکایی بارها گفته بودند که پیش گیری از برتری طلبی های اقتصادی و بلند پروازی های تسلیحاتی روسیه برای این کشور مقدم تر از مبارزه با تروریسم است. کوتاه کاری های امریکا برا ی مبارزۀ واقعی با تروریسم و تمرکز به جنگ در قریه های افغانستان و برعکس مورد حمله قرار ندادن پایگاههای اصلی طالبان در آنسوی سرحد که حتا شماری اکنون هم فعال اند. دردناکتر این که زیر ریش امریکا و 48 کشور همکار آن نه تنها تروریزم نابود نشد؛ افغانستان به پناه گاۀ بیش از بیست گروۀ تروریستی بدل گردید. دیروز امریکا در زمان حضور خود از نابودی تروریستان و رهبران شان در پاکستان و افغانستان طفره رفت و امروز بوسیلۀ پهباد ها آنان را از بین می برد؛ مگر این که این بازی هم از پیش برنامه ریزی شده است که روی دیگر سکۀ بازی امریکا را زیر نام مبارزه با تروریز در افغانستان به نمایش می گذارد. اینکه امریکا از حضور بیست سالۀ خود در افغانستان چه برداشتی دارد و اما آنچه مردم افغانستان از حضور امریکا در افغانستان درک کرده اند؛ حضوری ترفند آلود و غیرصادقانه آنهم حمایت از فاسد ترین و خاین ترین زمامداران و مقام ها که در آخرین لحظه غنی با فرار و دزدی خود همه چیز را آفتابی کرد. از مدارا و زد وبند های پنهان امریکا با طالبان فهمیده می شود که بازی امریکا با تروریزم عمدی بوده و امروز با فاز دیگری آن را برای رسیدن به اهداف راهبردی خود به پیش می برد. این همه نشاندهندۀ این حقیقت است که امریکا برای مبارزه با تروریسم لشکر کشی نکرده بود؛ بلکه برای فرصت سازی و رشد تروریسم و استحکام پایگاه های تروریستی در افغانستان رفته بود و اکنون با باز گرداندن طالبان سرگرم پیشبرد فاز دوم پروژۀ خود است. مقاومت کاخ سفید دربرابر افکار عامه و دست کم گرفتن شکست نظامی و سیاسی امریکا در افغانستان که هر روز از سوی مقام های سنای امریکا مطرح می شود. این بازی به گونه ای از بسیاری ناگفته ها پرده بر میدارد و از جمله این که عدم شناسایی رسمی طالبان از سوی امریکا خود یک سناریویی برای فربه گردانیدن تروریستان و رشد تروریسم در افغانستان است.
این همه بیانگر این حقیقت تلخ است که در این خروج همه برنده اند، به شمول امریکا و روسیه و چین و کشور های منطقه و بویژه پاکستان و تنها بازندۀ این بازی مردم افغانستان است که همه چیز خود را از دست داده اند وامروز کوله باری از رنج های بی پایان برپشت شان، سرگشته و حیران آیندۀ مبهم و وحشتناک خویش را تحت ناپاسخگو ترین حاکمیت دردمندانه به تماشا نشسته اند. جهانیان در برابر این همه ستم روایی ها و جنایت های طالبان به گونه ای سکوت انتخاب کرده و این سکوت را با تعامل با طالبان توجیه می کنند؛ اما الهه ها و صدها و هزاران قربانی دیگر که فریاد های شان بوسیلۀ طالبان در گلو های شان خفه شده و شماری در مکان های مرموز و وحشتناکی بسر می برند؛ در پشت این سکوت مرگبار معاملۀ ننگینی را می خوانند که به بهای بازی با سرنوشت شان به شدت ادامه دارد.
دریغ و درد که تنها کوله بار سنگین دردهای خروج وفرار سربازان امریکایی بر شانه های مردم افغانستان سنگینی نمی کند؛ بلکه به گواهی تاریخ از گذشته ها بدین سو چنین بوده و چنین خواهد بود. مردم افغانستان هر از گاهی در برابر مهاجمان خارجی و حکومت های خودکامه قدعلم کرده و شجاعانه رزمیده اند؛ اما پایان این قربانی ها و رزمایش ها در ظاهر به پیروزی و اما در عمل به شکست دردبار سیاسی انجامیده است. دشمن میدان بازی را تغییر داده و شکست نظامی خود را در میدان سیاسی جبران کرده است. دلیلش نافهمی ها و ناکارایی های بازیگران داخلی در برابر مهاجمان بوده که بالاخره در دام های سیاسی و ترفند های آنان اسیر گردیده اند. در نتیجه مردم قربانی نزاع های شخصی شهزاده گان و قایدان و رهبران شده اند. آنان بیشترین سود را از این اختلاف های مردم برده اند و از دوست محمد تا شاه شجاع و یعقوب خان و عبدالرحمن و تیمورشاه و حبیب الله و امان الله و نادرشاه و ظاهرشاه برای بقای خود 12 بار معاهدۀ ننگین لاهورو جمرود و گندمک و دیورند را با انگلیس امضا نمودند؛ اما در تمامی این دوران تا کرزی و غنی زیر نام دیورند خواهی بر مردم حکومت کرده اند. غنی معاهدۀ حصار کشی مرز دیورند را با پاکستان امضا نمود و اما او با ژست های کاذبانۀ سیاسی بر سر هم تباران خود کلاه گذاشت. هر تهاجمی شجاعت ها و حماسه های آزادی خواهان و مبارزان اصلی افغانستان را در نتیجۀ معامله گری رهبران به باد داده و رهبران آن را وابسته به شبکه های استخباراتی نموده است. چنانکه ما شاهد وابستگی های ننگین رهبران جهادی پیشین و طالبان به شبکه های استخباراتی منطقه و جهان و بویژه پاکستان و سپاۀ پاسداران ایران هستیم. این وابستگی به مثابۀ زخم ناسور امروز برروان مردم افغانستان چون کابوسی سنگینی می کند. هرچند بسیاری از فرصت ها از دست رفته است و بازهم دست امید را به رسن سرنوشت محکم بست و تجدید عهد نمود که دیگر نباید قربانی فریب دلالان سیاسی خود فروختۀ چپ و راست و میانه و طالبان و لیبرال ها و چوب سوخت اهداف شوم شخصی و قومی و گروهی و ترویستی آنان گردید. حق خواری های رهبران چپ و راست، شامل جهادی و غیر جهادی سبب شده که مردم افغانستان فلسفۀ سیاسی جهاد با شوروی و جنگ با امریکا را دوباره باز خوانی کنند و با اشک ندامت ریختن در پای آن همه مردی ها و رادمردی ها اعلام برائت نمایند. البته به دلیل ا ینکه آن همه قربانی دریچه های رفاه و پیشرفت و شگوفایی را در عرصه های گوناگون برای شان فراهم کند؛ برعکس روزگار سیاه و تیره و تاری را برای آنان به ارمغان آورد. حال باید از خداوند برای افراد طالبان آگاهی و خودآگاهی های انسانی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی طلب نمود تا از تجارب تلخ اسلام خواهی زیر نام گفتتمان اسلام سیاسی درس آموزنده بگیرند و اسیر مکر و فریب رهبران خودفروخته و دست نشاندۀ خود نشوند. یاهو