عجب مهر و محبت بود سابق در دیار ما
عجب عشق و صفایی بود در دشت و کنار ما
چو بادام دو مغز بودیم در پهلوی همدیگر
گل یک باغ بودیم و صداقت بود شعار ما
حیا بود مشرب دلها به هر خوان و نمکدانیِ
بهایی بود حرمت را به چشم روزگار ما
نه رنگ بود و ریأ و نی ز نیرنگ بود خبر ما را
زبان عشق بود هر جا نگار و دل نگار ما
بودیم مدهوش و مست از باده ای وحدت به هر بزمی
محبت شرُب و اخلاص بود جام میگسار ما
به ده و قریه و هر کوچه و بازار شهر ما
چو مهتاب میدرخشید شمع الفت در نظار ما
چه شد آن مهر و اخلاص و صفا و مهربانی ها
ز آن گنجینه های دهر گنج بیشمار ما
مروت رخت بست و دیده ها کور شد و گوشها کر
ز الفتگاهِ شهر و کوچه های چامه سار ما
به کی گویم ز شور دل به کی خوانم غزل ها را
( حبیبا ) کو ؟ نگار دل به داد دل فگار ما
نجیب « حبیب » ( فاریابی )
شیلتیگایم – ستراسبورگ ( فرانسه )
۲۵ / ۱۲ / ۲۰۲۲