هارون یوسفی و طنزهایش : نوشته استاد پرتو نادری

شنیدم که هارون یوسفی هی میدان و طی میدان پس از هفتاد سال مسافری و سرگردانی به کمال جوانی و پخته‌گی خود رسیده است. یعنی خپ و چپ شده است پخته هفتاد و دو ساله!

نمی‌دانم به سفر قبله رفته است یا نه؟ به هر حال اگر در کابل باشد مفت و بی‌هزینه مانند من می‌شود حاجی صاحب!

چه کنم به ما مردم تنها گپ رسیده، از هفتاد و دو ساله‌گی اش که خبر شدم به یاد نوشته‌یی افتادم که بیست سال پیش در بارۀ او نوشته بودم.

با خودم گفتم همین نوشته را برایش بوسه به پیغام هدیه گویا بفرستم. اگر قبول کرد، خوب. اگر قبول نکرد باز مثل حافظ می‌گویم: حافظ وظیفۀ تو دعا گفتن است و بس!

×××

نخستین نوشته‌های هارون یوسفی را می‌توان پس از سال 1346 خورشیدی در مطبوعات شهر كابل پیدا كرد.

در آن سال‌ها كه تازه هارون یوسفی به نویسنده‌گی روی آورده بود بیش‌تر چیزهای می‌نوشت كه در افغانستان به نام پارچۀ ادبی شهرت داشت.

به گمانم شماری از نویسنده‌گان و شاعران افغانستان كار نویسنده‌گی و شاعری را با نوشتن پارچه‌های ادبی آغاز كرده اند. 

پارچه‌های ادبی هارون یوسفی بیش‌تر در مجله های‌«ژوندون» و «پشتون ژغ» به چاپ می‌رسیدند.

هارون یوسفی زمانی كه در صنف دوم دانشكدۀ ادبیات دانشگاه كابل درس می‌خواند با استفاده از یك بورس آموزشی به اتحاد شوروی پیشین رفت و در دانشگاه دولتی مسكو در زمینۀ ادبیات‌شناسی به آموزش پرداخت.

زمانی هم كه در دهۀ شست خورشیدی به كشور برگشت در دانشكدۀ ادبیات دانشگاه كابل كرسی استادی یافت و به تدرسی مضمون تاریخ ادبیات غرب در سدۀ بیستم مشغول گردید.

او دراین سال‌ها در گذشته از شغل استادی به طنز نویسی توجه بیش‌تری نشان داد و در همین سال‌ها بود كه نخسین گزینۀ طنزهای او را زیر نام «عریضۀ میرزا صدف» انجمن نویسنده گان افغانستان چاپ کرد.

در سال‌های بعد هارون یوسفی گزینۀ دیگری طنز هایش را زیر نام «من ماندن والا نیستم» نیز آمادۀ چاپ كرد. در این گزینه هشتاد طنز گردآوری شده بودند كه شماری از آن در مطبوعات كشور انشتار یافته بودند؛ ولی بخش بیش‌تر كتاب طنزهای چاپ ناشدۀ نویسنده بودند. 

مثل آن بود كه این هماورد خواهی هارون یوسفی برای او آیندۀ خوشی در پی نداشت. چنان كه وقتی جنگ‌های تنظیمی در كابل آغاز شد دیگر نه تنها او فاصله‌های دوری از آوردگاه بیرون پریده بود؛ بلكه آن چه را كه ظرف چند سال به نام «من ماندن والا نیستم» رشته بود، انفجار راكتی در چاپخانۀ دولتی، ظرف چند دقیقه به پنبۀ سیاه بدل كرد. 

در این زمان هارون یوسفی كشور را ترك كرده بود و كشتی سرگردان سرنوشت او سر انجام در ساحل خرم لندن لنگر انداخت چه معلوم كه چه نفسی راحتی كشیده باشد!

به هر صورت هارون یوسفی در سال‌های پناهنده‌گی‌اش در لندن نیز از كار طنز نویسی به دور نمانده است. چنان كه او در این سال ها طنز هایی را زیر نام «یاد داشت های یك مسافر» آمادۀ چاپ كرده است. 

در جهت دیگر در این سال ها شماری از طنزهای او به زبان انگلیسی در لندن ترجمه شده است. 

هارون یوسفی در دوران زنده گی در مهاجرت در زمینۀ طنز نویسی گامی آن سو تر نهاده و به نوشتن طنزهای منظوم نیز پرداخته است. 

او هم اكنون با شماری از نشریه‌های برون مرزی افغانستان در كشورهای غربی همكاری دارد. 

تازه‌ترین طنزهای او را می‌توان در مجلۀ آسمایی در جرمنی، جریدۀ محبت در لندن، فصلنامۀ فردا در سویدن و شماری نشریه‌های دیگر مطالعه كرد. 

افزون بر این طنزهای سال‌های اخیر هارون یوسفی در مجلۀ «پر» كه به وسیلۀ فرهنگیان پناهندۀ ایران در امریكا انتشار می‌یابد نیز به چاپ رسیده اند. 

هارون یوسفی در زمینۀ ترجمه نیز كار های انجام داده است چنان كه او غیراز ترجمۀ طنز هایی از منابع خارجی، شماری از داستان های نویسنده بزرگ روس «انتوان چخوف» و بخشی از نمایشنامه های «گوگول» را از زبان روسی به فارسی دری ترجمه كرده كه این نمایشنامه‌ها به وسیلۀ هنر مندان تیاتر افغانستان اجرا شده اند. 

پرتو نادری 

سپتمبر 2002

شهر پشاور