“هارونِ یوسفی” یک چهرهی با شُکوه است؛ با شکوه از بهرِ آنکه ظرفیّت و ظرافت در شخصیت و نوشتههایش آمیختهاست.
نخستین مجموعهی طنزهایش را زیرِ نام “عریضهی میرزا صدف” در دههی شصت هجری-خورشیدی خواندم. نثر شیوایی در آن مجموعه داشت و ریزهکاریها و ژرفبینیهایش در پردازش شخصیتهای طنزی کتاب و بروندادِ آنچه را دیگران به آن ژرفا نمیدیدند و او میدید، نگارهی قشنگی از شخصیتِ او را در ذهنِ من نقاشی کرد.
بعد هم چند سال پیش لبخندها، آراستگی در سیما و ضمیرش را با همان لهجهی قشنگِ کابلیاش از نزدیک در پایتخت کشورم گواه بودم.
هارونِ یوسفی دوستداشتنی و فراموش ناشدنی است. مردیست همرنگِ خودش که هیچ از او روبرداری (فوتوکاپی) نمیشود.
نمیدانم لقب “هارون جان قند” را کی نخستینبار به او اطلاق کرده که واقعن برایش جا افتاده و با مسماست.
اکنون که آگاه شدم هفتاد ساله شدهاست، هفتاد سالگیاش را خجسته باد گفته و آرزو میکنم سالهای سال در کنار همسر گرامیاش قندگونه زیست نماید و قندستانی از قندنوشتههایش را برای ما فراهم کند.
نامش جاودانه باد!
جاوید فرهاد