تقریظ برکتاب:”مسالۀاصلاحات ارضی درافغانستان دهۀ ۷۰ قرن بیستم”- نویسنده : شادروان دکتور اکرم عثمان

تا جائیکه نگارنده آگاهی دارد، کمتر دانشمندی در کشورما در پی شناخت نهادهای جامعه ما درچارچوب قانونمندیهای عام رشد جوامع برآمده وجریان آمد وشد رویدادها را در مقیاس این قانون مندیها سنجیده است. از همین لحاظ اکثراً آثاری که در باب چگونگی و دگرگونیهای تاریخی در وطن ما نگارش یافته اند، در واقع شرح تک حطی وافقی رویدادهای اجتماعی بوده وکمتر عطش پژوهندگان را در تحلیل  چونی وچرائی های وقایع فرونشانده است، اما خوشبختانه بعد از سالها این آرزو برآورده میگردد وکاندیدای اکادمیسین محمداعظم سیستانی با سخت کوشی وجهد فراوان توفیق یافته تا یکی از پروسه های اجتماعی- اقتصادی کشور را که هنوزهم ازخودجان سختی نشان میدهد، از روی مدارک واسناد چنان صاف و ساده برشتۀ تحریر در آوردکه  برای هرخواننده یی فهما و پذیرفتنی باشد.

تا جائیکه نگارنده آگاهی دارد، کمتر دانشمندی در کشورما در پی شناخت نهادهای جامعه ما درچارچوب قانونمندیهای عام رشد جوامع برآمده وجریان آمد وشد رویدادها را در مقیاس این قانون مندیها سنجیده است. از همین لحاظ اکثراً آثاری که در باب چگونگی و دگرگونیهای تاریخی در وطن ما نگارش یافته اند، در واقع شرح تک حطی وافقی رویدادهای اجتماعی بوده وکمتر عطش پژوهندگان را در تحلیل  چونی وچرائی های وقایع فرونشانده است، اما خوشبختانه بعد از سالها این آرزو برآورده میگردد وکاندیدای اکادمیسین محمداعظم سیستانی با سخت کوشی وجهد فراوان توفیق یافته تا یکی از پروسه های اجتماعی- اقتصادی کشور را که هنوزهم ازخودجان سختی نشان میدهد، از روی مدارک واسناد چنان صاف و ساده برشتۀ تحریر در آوردکه  برای هرخواننده یی فهما و پذیرفتنی باشد.

کتاب با یک مقدمه وپنج فصل ویک نتیجه تدوین شده که در تنظیم فصول وعناوین وانتخاب موضوعات وشرح علل واسباب وقایع ودرج دقیق زیر نویسها وفهارس منابع، یکی ازبهترین آثاری است که کمتر میتوان تالی آنرا در وطن ما سراغ داد.

مؤلف در مقدمۀ کتاب انگیزۀ نگارش اثرش را همراه با تحلیلی علمی از صورتبندی اجتماعی- اقتصادی فیودالیزم بطورعام وتوضیح مشخصات عمدۀ این صورت بندی را در مغرب زمین در مقایسه با مشرق زمین وکشورما به بررسی گرفته  وبراین باور است که تا کودتای ثوردر کشور ما، زمین به حیث  منبع اساسی تولید نعمات به حساب میرفت وبیش از ۸۰ ٪ مردم کشور به این رشته اشتغال داشته واز این طریق امرار معاش میکرده اند. وسهم سکتورصنایع به معنی عصری کلمه در عاید خالص ملی آنقدرناچیز ونازل بوده که نمی شود آنرا به حساب آورد.

نویسنده در فصل اول، مناسبات فیودالی در کشوررا طی سالهای ۷۰ قرن بیستم مورد تجزیه وتحلیل قرار داده وبرمبنای ارقام واحصائیه های رسمی دولت، اشکال مالکیت زمین را همراه با درجات مالکان زمین وموضع طبقاتی آنان در برابر دهقانان کم زمین وبی زمین وچگونگی برقراری روابط ارباب رعیتی در کشور تصویر کرده است که از هر جهت برای محققان وپژوهگران جامعۀ ما تازگی دارد.

فصل دوم اثر، “پایه های عمدۀ اقتصاد فیودالی کشوردر دهه ۷۰قرن بیستم” عنوان دارد که در آن زراعت ومالداری وصنایع دستی نقش چشم گیرداشته ودر محصول خالص ملی مجموعاً رقم ۶۳ ٪ را تشکیل میدهد. واز سایرسکتورها منجمله: صنایع ومعادن۵ر۳ ٪، تعمیرات ۲ر۲ ٪، ترانسپورت ومواصلات ۲ر۱۲ ٪، خدمات ۹ر۸ ٪،  وسایر سکتورها ۳ر۶ ٪ محصول خالص ملی را میساخت.همچنان نفوس اقتصاداً فعال کشور طی سالهای ۱۹۷۰ به۰۰۰ر۷۱۰ر۴ نفربالغ میگردید که تقریباً یک سوم نفوس کشور را مصروف انواع فعالیت های تولیدی وغیر تولیدی نشان میدهد.

در فصل سوم اثر، شیوه ها بهره برداری از زمین در نیمروز به مثابۀ الگوئی از سلطۀ مناسبات فیودالی درافغانستان قبل از کودتای  ثور،مورد شرح وتحلیل علمی قرارگرفته است وآنچنانکه مؤلف شرح میدهد شیوه بهره برداری از زمین ووابستگی وتقید دهقان در قبال مالک فیودال در نیمروز ، در واقع نه تنها دلیل قاطع و شاهد عینی برای اثبات طرح های فصل اول است، بلکه با کمی تأمل، میتوان تسلط مناسبات فیودالی را در نیمروز،بدتر از شیوه های بهره برداری خشونت بار دورۀ نخستین قرون وسطای اروپا تمیز وتشخیص داد که تا یک دهه پیش در یک گوشه از کشور برقرار بوده است. نوشته ها وتوضیحات این فصل، تماماً برداشتها ویاد داشتهای عینی خود مؤلف از منطقۀ موردمطالعۀ ماست که جای شک وتردید برای خواننده باقی نمیگذارد.

فصل چهارم اثر، یکی ازمسایل بسیارمهم وحیاتی کشورما، یعنی به مسالۀ ضرورت حل مسئلۀ زمین وآب در افغانستان وشیوه های برخورد با آن طی سالهای ۷۰ و۸۰ قرن بیستم اختصاص یافته است.

میتوان گفت که این فصل از هرلحاظ در خور توجه است ونویسنده کوشیده است تا ضمن تحلیل و برخورد منطقی شیوه های اصلاحات ارضی در کشور های از بند رسته وعملکرد و میتود های اصلاحات ارضی را درسه مرحله جداگانه درکشورما سبک وسنگین کند وخلاها و اشتباهات ناشی از برخورد غیر سالم  وقبل از وقت این مسئله مهم اقتصادی- اجتماعی را در مراحل مورد مطالعه اش، یعنی مرحله قبل ازکودتای  ثور، مرحله اول کودتاومرحله دوم کودتاومرحله مشی مصالحه ملی برملا نماید.

 همچنان نویسنده دراین فصل سیاست ارضی حکومت محمدداود را در وجود قوانین موضوعه وسیاست ارضی حزب دموکراتیک خلق  افغانستان را با انعطاف پذیری های متعدد پس از کودتای ثور موازنه ومقارنه نموده ودر اخیر نکات پیشنهادی جالب وپذیرفتنی برای تحقق یک چنین آرمانی ارائه کرده است.

خلاصه این اثر محترم سیستانی در مجموع حایز ارزش های زیرین است:

 نخست اینکه در شناخت ساختار اجتماعی- اقتصادی افغانستان در آستانه کودتای ثورخواننده را مدد میرساند. 

دوم اینکه از نظر میتود تحقیق وتحلیل  موضوعات وتبویب فصول ومباحث وشیوۀ ورود به حقایق مسایل برای اهل پژوهش وتحقیق سودمند میباشد. 

وسوم اینکه هر فصل این اثر میتواند موضوعات تحقیقات بعدی دانشمندان را درنگارش رساله ها، کتب ومونوگراف های جداگانه تشکیل دهد. در اخیرضمن تمنای موفقیت بیشتر برای مؤلف واقعبین، این اثررا تالیفی بکر وسودمند مشحون از دقت علمی ارزیابی میکنم  ومطالعه آن را برای علاقمندان تاریخ افغانستان توصیه مینمایم . 

کتاب با یک مقدمه وپنج فصل ویک نتیجه تدوین شده که در تنظیم فصول وعناوین وانتخاب موضوعات وشرح علل واسباب وقایع ودرج دقیق زیر نویسها وفهارس منابع، یکی ازبهترین آثاری است که کمتر میتوان تالی آنرا در وطن ما سراغ داد.

مؤلف در مقدمۀ کتاب انگیزۀ نگارش اثرش را همراه با تحلیلی علمی از صورتبندی اجتماعی- اقتصادی فیودالیزم بطورعام وتوضیح مشخصات عمدۀ این صورت بندی را در مغرب زمین در مقایسه با مشرق زمین وکشورما به بررسی گرفته  وبراین باور است که تا کودتای ثوردر کشور ما، زمین به حیث  منبع اساسی تولید نعمات به حساب میرفت وبیش از ۸۰ ٪ مردم کشور به این رشته اشتغال داشته واز این طریق امرار معاش میکرده اند. وسهم سکتورصنایع به معنی عصری کلمه در عاید خالص ملی آنقدرناچیز ونازل بوده که نمی شود آنرا به حساب آورد.

نویسنده در فصل اول، مناسبات فیودالی در کشوررا طی سالهای ۷۰ قرن بیستم مورد تجزیه وتحلیل قرار داده وبرمبنای ارقام واحصائیه های رسمی دولت، اشکال مالکیت زمین را همراه با درجات مالکان زمین وموضع طبقاتی آنان در برابر دهقانان کم زمین وبی زمین وچگونگی برقراری روابط ارباب رعیتی در کشور تصویر کرده است که از هر جهت برای محققان وپژوهگران جامعۀ ما تازگی دارد.

فصل دوم اثر، “پایه های عمدۀ اقتصاد فیودالی کشوردر دهه ۷۰قرن بیستم” عنوان دارد که در آن زراعت ومالداری وصنایع دستی نقش چشم گیرداشته ودر محصول خالص ملی مجموعاً رقم ۶۳ ٪ را تشکیل میدهد. واز سایرسکتورها منجمله: صنایع ومعادن۵ر۳ ٪، تعمیرات ۲ر۲ ٪، ترانسپورت ومواصلات ۲ر۱۲ ٪، خدمات ۹ر۸ ٪،  وسایر سکتورها ۳ر۶ ٪ محصول خالص ملی را میساخت.همچنان نفوس اقتصاداً فعال کشور طی سالهای ۱۹۷۰ به۰۰۰ر۷۱۰ر۴ نفربالغ میگردید که تقریباً یک سوم نفوس کشور را مصروف انواع فعالیت های تولیدی وغیر تولیدی نشان میدهد.

در فصل سوم اثر، شیوه ها بهره برداری از زمین در نیمروز به مثابۀ الگوئی از سلطۀ مناسبات فیودالی درافغانستان قبل از کودتای  ثور،مورد شرح وتحلیل علمی قرارگرفته است وآنچنانکه مؤلف شرح میدهد شیوه بهره برداری از زمین ووابستگی وتقید دهقان در قبال مالک فیودال در نیمروز ، در واقع نه تنها دلیل قاطع و شاهد عینی برای اثبات طرح های فصل اول است، بلکه با کمی تأمل، میتوان تسلط مناسبات فیودالی را در نیمروز،بدتر از شیوه های بهره برداری خشونت بار دورۀ نخستین قرون وسطای اروپا تمیز وتشخیص داد که تا یک دهه پیش در یک گوشه از کشور برقرار بوده است. نوشته ها وتوضیحات این فصل، تماماً برداشتها ویاد داشتهای عینی خود مؤلف از منطقۀ موردمطالعۀ ماست که جای شک وتردید برای خواننده باقی نمیگذارد.

فصل چهارم اثر، یکی ازمسایل بسیارمهم وحیاتی کشورما، یعنی به مسالۀ ضرورت حل مسئلۀ زمین وآب در افغانستان وشیوه های برخورد با آن طی سالهای ۷۰ و۸۰ قرن بیستم اختصاص یافته است.

میتوان گفت که این فصل از هرلحاظ در خور توجه است ونویسنده کوشیده است تا ضمن تحلیل و برخورد منطقی شیوه های اصلاحات ارضی در کشور های از بند رسته وعملکرد و میتود های اصلاحات ارضی را درسه مرحله جداگانه درکشورما سبک وسنگین کند وخلاها و اشتباهات ناشی از برخورد غیر سالم  وقبل از وقت این مسئله مهم اقتصادی- اجتماعی را در مراحل مورد مطالعه اش، یعنی مرحله قبل ازکودتای  ثور، مرحله اول کودتاومرحله دوم کودتاومرحله مشی مصالحه ملی برملا نماید.

 همچنان نویسنده دراین فصل سیاست ارضی حکومت محمدداود را در وجود قوانین موضوعه وسیاست ارضی حزب دموکراتیک خلق  افغانستان را با انعطاف پذیری های متعدد پس از کودتای ثور موازنه ومقارنه نموده ودر اخیر نکات پیشنهادی جالب وپذیرفتنی برای تحقق یک چنین آرمانی ارائه کرده است.

خلاصه این اثر محترم سیستانی در مجموع حایز ارزش های زیرین است:

 نخست اینکه در شناخت ساختار اجتماعی- اقتصادی افغانستان در آستانه کودتای ثورخواننده را مدد میرساند. 

دوم اینکه از نظر میتود تحقیق وتحلیل  موضوعات وتبویب فصول ومباحث وشیوۀ ورود به حقایق مسایل برای اهل پژوهش وتحقیق سودمند میباشد. 

وسوم اینکه هر فصل این اثر میتواند موضوعات تحقیقات بعدی دانشمندان را درنگارش رساله ها، کتب ومونوگراف های جداگانه تشکیل دهد. در اخیرضمن تمنای موفقیت بیشتر برای مؤلف واقعبین، این اثررا تالیفی بکر وسودمند مشحون از دقت علمی ارزیابی میکنم  ومطالعه آن را برای علاقمندان تاریخ افغانستان توصیه مینمایم . 

کاندید اکادمیسین دکتور اکرم عثمان

کابل ۱۳۶۹