سخت است  که بخندی : شعر؛ نجم الفا حیدری وجودی

سخت  است  که بخندی  و دلت  غم زده باشد

هرگوشه ی  از  پیراهنت نم  زده باشد

احوال  مت  ای  دوست  چنین  ایت  که انگار

یک صاعقه بر خنگل  خرم  زده باشد

دور  از  تو شبه ام به یتیمی که به دروش

در جمع کسی سیلی  محام زده باشد

سخت  است  که به  اجبار به  جمع  بنشینی 

وقتی که دلت از  عالم و آدم زده باشد

درو از  ادب  است اینکه بخندق لبت اما 

دیوار  دلت مشکی  وماتم زده باشد

با این  همه  تا خرده  نگیرید عزيزان

میخندم  و هرچند که دلم غم زده باشد

سخت  است بخندی  ودلت غم زده باشد

هرگوشه از  پیراهنت  نم زده باشد