فرهنگ جنگ ؛ شعر از : مسعود زراب

فریاد می کشیم که از جنگ خسته ایم

ما از حضور لشکر بی ننگ‌ خسته ایم

فرهنگ جنگ خانه ی ما را خراب کرد

از نحوه کار و شیوه ی فرهنگ خسته ایم

پر چالش است تخته ی شطرنج روزگار

از بازی سیاست و نیرنگ خسته ایم

سنگ‌ نفاق بر سر ما خورده سال ها

ما سر شکستگان همه از سنگ خسته ایم

بین دو دل که فاصله ایجاد کرده جنگ

پیداست کز پدیده ی فرسنگ‌ خسته ایم

این مردم من است که فریاد می کشد:

از زندگی و کلبه ی دلتنگ خسته ایم

زنگ خطر به گوش ما از شش جهت رسد

ما بی درنگ روز و شب از زنگ خسته ایم

یک کس به نام سرخ و دگر کس به نام سبز

رفت از جهان و ما همه از رنگ خسته ایم

اورنگ روزگار به ناکس رسیده است

از گردش زمانه و اورنگ خسته ایم

اندیشه های ما همه ناکام و ما زراب

از عزم و از اراده و آهنگ خسته ایم

۱۰ – ۷ – ۲۰۲۰

هالند