جنبش های روشنفکری و سرخورده گی گروه های سیاسی افغانستان در طول تاریخ؛ قسمت اول : مهرالدین مشید


از مطالعه ی تاریخ افغانستان فهمیده می شود که این‌ سرزمین در طول تاریخ از ثبات دایمی محروم بوده و در مقطع هایی از تاریخ هم اگر از ثبات نسبی برخوردار بوده است. زمامداران آن درگیر جنگ های بیرونی شده اند و به رفاه و آبادانی و شگوفایی های اقتصادی این سرزمین پرداخته نشده است. یا اینکه در نتیجه ی هجوم و لشکر کشی های بیگانگان از شمال و شرق و غرب بخش هایی گوناگون آن تحت حاکمیت های مختلف بسر برده است و در محدوده های کوچک آن حکام محلی به حاکمیت های شان ادامه داده اند. بررسی های تاریخی نشان می دهد که این سرزمین در تاریخ معاصر خود دوره های اندکی از ثبات نسبی را تحت حاکمیت زمامداران خود تجربه کرده است. در این بحث به تحولات اجتماعی و تشکیل گروه‌های سیاسی در این سرزمین از دوران احمد شاه ابدالی به بعد پرداخته شده است.

برای نخستین بار در سال 1747 میلادی قلمرو جغرافیایی مشخصی به رهبری احمد شاه در این خطه ایجاد شد که او در واقع سنگ بنای افغانستان کنونی را نهاد.

احمدشاۀ ابدالی در جولای  1747 میلادی در نشست بزرگ قندهار بوسیله ی یک لویه جرگه در غیاب رقیب اش حاجی جمال خان طوری منصوب گردید که این نشست روی گزینهء احمدشاه نظر واحد نداشت تا آنکه مرد فقیر مشربی با نام صابر شاه کابلی با گذاشتن چند خوشه ی گندم بر سر او پادشاهی را برایش تبریک گفت و به این ترتیب احمدشاه مشروعیت دینی پیدا کرد. احمدشاۀ ابدالی پایتخت خود را در قندهار تأسیس کرد و با کمک شورایی متشکل از ۹ مشاور از قبایل مختلف افغانستان، به سمت شرق به سمت امپراتوری گورگانی و مرهته هند، غرب به سمت امپراتوری افشاریه ایران در حال تجزیه و شمال به سمت خانان بخارای ترکستان پیش رفت. در عرض چند سال، او کنترول خود را از خراسان در غرب به کشمیر و شمال هند در شرق، و از آمو دریا در شمال تا دریای عمان در جنوب گسترش داد.

پیش از آن در این سرزمین حکومت های مستقل یا تحت مستعمره در کابلستان، زابلستان، گندهارا، پکتویس، سیستان، اراکوزیا و هریوا و مناطق دیگر وجود داشت. حکومت های مستقل طاهریان، صفاریان، سامانیان، سلجوقی ها، غزنوی ها، غوری ها، تیموریان هرات، بابری ها و دیگران هر یک در منطقه های مختلف این سرزمین حکومت داشتند. در دوران 45 ساله ی احمد شاه و پسرش تیمور شاه امنیت داخلی نسبی در قلمرو های تحت حاکمیت او حکمفرما بود؛ ولی مردم برای پیشبرد پلان های کشور کشایی احمد شاه ابدالی مالیات سنگین می پرداختند. دوران پادشاهی او با لشکر کشی های پیهم به هندوستان سپری گردید و در عرصه ی آبادانی و پیشرفت های اجتماعی کار قابل توجهی در زمان او و در زمان تیمورشاه انجام نشد. بعد از فوت تیمورشاه آ تش جنگ های خونین میان فرزندان او در داخل کشور روشن گردید. این جنگ در حدود یک قرن افغانستان را از ترقی و پیشرفت باز ماند. فرصت اندک اصلاحات در زمان شیرعلی خان فرزند دوست محمد میسر گردید که به انجام نرسید و تلاش های سید جمال الدین افغان هم در زمان او به نتیجه نرسید. تلاش های سید قربانی نفاق و رقابت میان شیرعلی و اعظم خام شد تا او بالاخره طومار اصلاحات خود را برای شیرعلی تحویل داد و خود اش افغانستان را ترک گفت.

در این زمان مشروطیت بحیث یک پدیده و خواست سرمایه داری در جامعه های غربی بعد از پیروزی بر استبداد و مطلقیت پدیدار گردید. این پديده به مرور زمان راه خود را در شرق باز کرد ، ولی برعکس غرب، در این زمان هجوم کشور های استعماری به شرق، نظام های شرقی را با دو دشمن یعنی استبداد داخلی و دیگری استعمار خارجی رو به رو نمودند. در کنار این دشواری ها اندیشة نو گرائی و دست یابی به تمدن غرب نیز در کشور های عقب مانده و بویژه اسلامی، بوسیله ی سید جمال الدین افغان در دوران حکومت شیرعلی خان نیز راه یافت که سر سید احمد خان در هند آن را پی گرفت. افغانستان نیز درین خط و سیر تحول، که بیشتر جبهة فرهنگی ـ اجتماعی داشت ، قرار گرفت ، ولی آنچه بدست آمده بود ، با تجاوز دوم انگلیس بر افغانستان و به تعقیب آن دوره ی تاریک عبد الرحمن خانی از بین رفت. پس از نشر جریدۀ عروه الوثقی در فرانسه بوسیلۀ سید جمال الیدن پس از اخراج او از مصر بوسیلۀ انگیس گروه هایی به نام عروه در کشور های اسلامی بوجود آمد. بعید نیست که افغانستان هم از آن متاثر شده باشد و حلقاتی زیر این نام عرض وجود کرده باشد؛ اما تا کنون از آن یادآوری نشده است. در آستانه ی قرن بیستم یعنی پس از مرگ امیر عبد الرحمن خان، موجی از جنبش های ضد استعماری ، در اکثر کشور های آسیایی ، بحرکت آمدند که افغانستان هم از آن متاثر گردید. در همین راستا جنبش مشروطه خواهی در دوره ی امیر حبیب الله خان در افغانستان نیز تشکیل شد.

امیرحبیب الله در مرحله ی نخست دست به یک سلسله اصلاحات زد و توجه مردم و روحانیون بزرگ را بخود جلب کرد. او در سال 1903 به استثنای چهار زن ، متباقی زنان خود را طلاق کرد. یکی از نخستین کار های او ، رسیده گی به زندانیان بی شماری بود که در دوران پادشاهی پدرش تمام زندانها ، سیاه چاه های مهیب و مخوف از آنان پر شده بودند.  امیر در کتاب محبوسین کوتوالی بقلم خود چنین نوشت:« سر از امروز 20 ذیقعده 1330 هجری کور کردن انسان موقوف و در عوض آن دوازده سال حبس ، عوض گوش بریدن شش سال حبس و عوض دست بریدن در صورت غیر شرعی ده سال حبس مقرر شد. وی به ادامه نوشت که این فقرات سیاسی حکمی میباشد. هرگاه شرعی باشد السن بالسن و الجروح قصاص. این حکم را تحریر کردیم و به توفیق الهی خود من بهمین قرار رفتار خواهم کرد.» وی دستور داد تا اشخاصیکه در دوران پدرش ، بداخل و یا خارج از افغانستان فرار و تبعید گردیده و یا از ترس متواری شده بودند ، به محل اصلی شان بازگشت نمایند؛ نه تنها بخاطر اتهامات گذشته ، کسی مزاحم آنان نمی شود ، بلکه ملک و جایداد مصادره شده ی یک تعداد به آنها اعاده خواهد شد. وی شماری را هم در ماموریت های دولت پذیرفت. پس از این فرمان شمار زیادی از تبعید شده گان از کسور های شرقی و غربی وارد افغانستان شدند و مقام های ارشد دولتی را بدست آوردند که هر یک دارای تمایل افکار شرقی و غربی بودند.

 دیره دونیان ( پیروان هندوستان و انگلیس ) شامل خاندان آل یحیی، در مسایل سیاسی ، تعلیمی  ، تربیتی و سایر شئون زندگی بیشتر ذهنیت متمایل به هندی و انگلیسی داشتند و آنان بر امیر نفوذ زیاد داشتند. گروهی که از غرب به افغانستان آمده بودند مخالف سیستم هندی و متمایل به کشور های اسلامی و بخصوص ترکیة عثمانی بودند که تعدادشان کم بود. در این دوره بار دیگر افغانستان مانند کشورهای همسایه ی اسلامی و شرقی در مسیر حرکت و تحول، قرار گرفت که در راس آن مشروطه خواهان نخست افغانستان قرار داشتند. در 11 جنوری 1906 جریدة سراج الا خبار افغانستان توسط برخی از مشروطه خواهان به نشرات آغاز کرد. با تاسف که نشر آن پس از یک شماره متوقف شد.

مرحوم غبار این جریان روشنفکری را چنین دسته بندی می کند : « …  این قشر روشنفکر در پایتخت بیشتر گرد سه مرکز می چرخید : یکی لبرال های دربار که خواهان ریفورم در داخل رژیم موجوده بودند … و اما مرکز عمدة روشنفکران دیموکرات که بر علاوة ریفورم ، تبدیل  رژیم مطلق العنانی را بر رژیم دیموکرات می خواستند ، لیسة حبیبیه بود …… دسته سوم روشنفکران منفردی بودند که خارج حلقة دربار و هم خارج حلقة مدرسه حبیبیه قرار داشتند ، و بعضا بین هم روابط رفیقانه سیاسی داشتند ….. » جریان روشنفکری بوسیلهءی شماری استادان هندی لیسه ی حبیبیه وارد شده بود. این جریان در واقع از هند الهام گرفته بود و انگلیس ها هم با توجه به منافع شان طرفدار اصلاحات در افغانستان بودند.

بر اساس یکی از منابع، سازمان پیشرو مشروطه‌خواهی جمعیت سری ملی بود (غبار، ص ۷۱۷)، ولی بنا بر منبع دیگر، این سازمان اخوان افغان بود (اخوان المسلمین افغان؛ حبیبی، ص ۷۱۷). اهداف اساسی، آنان تشکیل سلطنت مشروطه و مجلس ملی منتخب بود. اصلاح‌طلبان هم‌چنین در تلاش استقلال کامل از سلطۀ خارجی، عدالت اجتماعی و معرفی مدنیت «عصری» بودند (حبیبی، ص ۵۵). هرچند اکثر رهبران به حصول این اصلاحات از راه‌های مسالمت‌آمیز امیدوار بودند، اما در نشست شاخۀ نظامی این گروه در ۱۳۲۷/۱۰۹۰ تصمیم گرفته شد تا همۀ اعضا با خود یک تفنگچه/اسلحۀ کمری حمل کنند (غبار، ص ۷۱۷). جاسوسان به امیر هشدار دادند که هدف واقعی دسیسه‌چین‌ها، ترور او و ایجاد یک «دولت مشروطه» است. او نسخه‌هایی از تصمیم‌گیری دربارۀ مسلح‌شدن اعضای جنبش و همین‌گونه فهرستی از نام‌های مشروطه‌خواهان را به دست آورد. هشت تن مشروطه خواهان به شمول سرور واصف اعدام و ۳۵ تن زندانی شدند. مولوی محمد سرور واصف ارغستانی از بزرگان این جنبش بوده است که طعمۀ گلولۀ توپ استبداد شد. جز او محمد عثمان خان پروانی، محمد ایوب خان، سعدالله خان به توپ بسته شدند. چند تن از آن شمار و برخی از غلام بچگان دربار هم تیر باران گردیدند. 

جنبش مشروطه ی نخست به شکل فاجعه باری بوسیله ی امیر سرکوب شد و این جنبش در زمان امان الله دوباره به فعالیت آغاز کرد. محمود طرزی بنیانگذار مشروطه ی دوم ‌ و سرور جویا شاعر و نویسنده, غلام محی الدین انیس موسس انیس، محمد ولی خان  دروازی، فیض محمد کاتب، عبدالرحمن لودین، عبدالهادی و میر غلام محمد غبار  از جمله اعضای رهبری مشروطه ی دور دوم بودند.

پیدایش بیشتر جنبش های آزاد خواهی به عنوان مشروطه و بعد زیر چتر حزب های چپ و راست در کشور هایی مثل افغانستان به دوران استعماری قرن نوزدهم بویژه سلطه ی بریتانیا در کشور های شرقی بر می گردد. درست این همزمان به ایجاد جنبش سوسیال دموکراسی در کشور های اروپایی بود. جنبش سوسیال دموکراسی محصول قرن نوزدهم است. این جنبش در چالش با محافظه کاری و لیبرالیسم به عنوان بدیلی سیاسی و روشنفکری در برابر سرمایه داری عرض اندام کرد. در نتیجه ی تلاش های این جنبش در وحدت و هماهنگی با سایر گروه های اصلاح گرا و جهت گیری برای حذف سرمایه داری “سوسیالیسم”  به یک مقوله تاریخی تبدیل شد.

  با پایان جنگ جهانی دوم استعمار زدائی در فاصله سال های (۱۹۶۴-۱۹۴۶)، بیشتر به گونه ی غیرمسالمت آمیز بود. این منجر به استقلال تعدادی از کشورها در آسیا و آفریقا گردید. استعمار زدایی در سه مرحله ادامه یافت. مرحله ی نخست بین سال های (۱۹۵۵- ۱۹۴۶) کشورهای مستعمره اروپا و ژاپن در آسیا مستقل شدند. در مرحلهء دوم به مثابه مهمترین دوره استعمارزدایی بین سال های (۱۹۶۴-۱۹۵۶) در دوران استعماری فرانسه و بلژیک پایان یافت و همچنین مستعمره های انگلیس درافریقا فرو پاشید. در مرحله ی سوم  که از سال ۱۹۶۵ آغاز شد، کشورهای مستعمره، پرتگال نیز به استقلال دست یافتند.

در متن همین تحولات جهان سوم بحیث نیروی سوم در برابر دو قدرت بزرگ جهانی آن روز یعنی آمریکا و شوروی پیشین تولد شد.“جهان سوم” در واقع محصول تحولات  قرن بیستم است و به کشورهایی گفته می شود که به گونه ی ناهمگون در درون جهان سوم قرار داشتند. واژه ی“جهان سوم” برای نخستین بار در سال  1950م در فرانسه  ایجاد شد و در کنفرانس باندوگ در سال 1955 م با برنامه “راه سوم” یعنی بدیلی برخلاف سرمایه داری و کمونیسم، تحت عنوان “کشورهای غیر متعهد” متشکل از (کشورهایی از آسیا و آفریقا) به گونه ی رسمی شکل گرفت. البته با این فرض که کشورهای سرمایه داری سه گانه (آمریکا، اروپای غربی و جاپان) به اضافه ی استرالیا و نیوزلند جهان اول، شوروی و اقمارش در کشورهای اروپای شرقی جهان دوم، و آنچه که باقی می ماند، جهان سوم قلمداد می شد. برگزارکنندگان این همایش کشورهای اندونزیا، برما، پاکستان، سیلان و هند بودند و هماهنگ‌کننده آن روسلان عبدالغنی، دبیرکل وزرات امور خارجه اندونزی بود. جواهر لعل نهرو از هند، سوکارنو از اندونزیا، جمال عبدالناصر از مصر، و چوئن لای از چین از جمله شخصیت‌هایی بودند که در این همایش حضور داشتند. افغانستان عضو موسس این کنفرانس بود. سردار محمد نعیم وزیر خارجه ی دولت شاهی، میوند وال رئیس مستقل مطبوعات، عبدالرحمان پژواک مدیر عمومی سیاسی وزارت خارجه، سید قاسم رشتیا رئیس مطبوعات، عبدالرحیم زی وزیر مالیه ی حکومت شاهی دراین کنفرانس اشتراک داشتند. کنفرانس باندونگ که کنفرانس آسیایی-آفریقایی و کنفرانس آفریقا و آسیا نیز نامیده شده همایش بزرگی بود در سال ۱۹۵۵ میلادی که با شرکت ۲۹ کشور جهان در باندونگ اندونزی انجام شد. بیشتر کشورهای شرکت‌کننده کشورهایی تازه‌استقلال‌یافته بودند و اهداف این همایش، پیشبرد همکاری‌های اقتصادی و فرهنگی میان آسیا و آفریقا و ضدیت با استعمارگرایی و هم‌چنین استعمار نو توسط ایالات متحده و شوروی بود.

 این تحولات در جهان در حالی به وقوع پیوست که چند سال پیشتر از آن سردار محمد داود خان پرورده دامان خونین سردارهاشم؛ اما مخالف صدارت او به کمک مجید خان زابلی دست به تشکیل کلوپ ملی زد. او از این طریق توانست تا در میان جوانان بیدار، اتحادیه ی دانشجویان که بیشتر شان را اتحادیهء محصلان احزاب ندای خلق و وطن تشکیل می داد، نفوذ نماید. چنانکه شماری از اعضای آن بعد از سرکوب (نهضت مشروطیت سوم ) نهضت دوره هفتم شورای ملی امتیاز و پست و مقام گرفتند مانند دفتر قلم مخصوص صدارت، پست های عالرتبه به شمول سکرتریت سفارتخانه ها بود که نورمحمد تره کی یکی از آنان است؛ اما باقی مانده سرکوب و زندانی ویا تبعید شدند.

ویش زلمیان یا جوانان بیدار نخستین حزب سیاسی است که در سال 1327 با برگزاری کنگره و تدوین مرامنامه ، مرکز تجمع موقت بخشی از روشنفکران افغان از هر قشر اجتماعی و گرایش سیاسی قرار گرفت. وجه مشترک همه ی این روشنفکران را که بطورعمده از گروه قومی پشتون بودند، ناسیونالیزم افغانی که بعدتر به سوی برتری خواهی قومی سوق داده شد، تشکیل می داد. این حزبدر واقع زادگاه و سکوی پرواز گروه ها و احزاب قوم گرای کمونیستی و غیر کمونیستی بعدی به شمار می رود.
در کتاب آغاز و فرجام جنبش های سیاسی در افغانستان، چنین آمده است:« ویش زلمیان یا جوانان بیدار، نخستین گروهی بود که در سال 1326 به شکل یک جنبش سیاسی با گرایش ناسیونالیستی ، بوجود آمد و در سال 1327 به حزب سیاسی تبدیل شد. خلقی ها ] یکی از دو جناح حزب دیموکراتیک خلق افغانستان [ مدعی اند که مؤسس ویش زلمیان نور محمّد تره کی بود و این حزب در منزل او واقع در “چهار دهی” کابل ، با شرکت عده ای از روشنفکران تأسیس شد (1) دستگیر پنجشیری، ازسران حزب کمونیست )حزب دیموکراتیک خلق افغانستان( به نقل از پایان نامه ی فوق لیسانس تزس ماستری شاه محمودحصین) ، می نویسد که اندیشه های ضد استعماری ویش زلمیان در دامن پنجاه تن از روشنفکران، انجمن ادبی کابل و مطبوعات دولتی جوانه زد و در طی حدود دو دهه شکل گرفت و آرمان های آن در محله‌ی ” ویش زلمیان بازتاب یافت.

در مورد اعضای مؤسس و محل تأسیس گروه ویش زلمیان نظریه های متفاوتی وجود دارد. به نقل از عبدالهادی توخی و
ابراهیم خواخوژی، گفته شده که ویش زلمیان در شهر قندهار توسط محمّد رسول پشتون، کاکا محمّد انور خان اچکزی، قاضی بهرام، غلام جیلانی الکوزی، عبدالهادی توخی، عبدالصمد کارگر و عبدالخالق واسعی تأسیس شد. (3) وی محمد حسن ضمیر صافی؛ صدیق هلال رشتین ، محمّد گلاب ننگرهاری و گل پاچا الفت را مؤسس گروه مذکور معرفی می کند، اما شاه محمود حصین به این نتیجه رسیده است که جنبش جوانان بیدار  یا ویش زلمیان در شهر های کابل، قندهار، هرات، ننگرهار و مزار شریف جوانه زد و سپس افراد همفکر در شهر کابل گرد آمده و آن را به یک گروه سیاسی تبدیل کردند.

شاه محمود حصین از   41 تن بحیث  اعضای کنگره ی این حزب یاد آوری کرده است. دستگیر پنجشیری می نویسد که نخستین نشست گروه ویش زلمیان بعد از کنگره ی مؤسس در منزل میر محمد صدیق فرهنگ دایر شد که در آن جلسه میر غلام محمد غبار نیز به عضویت این گروه در آمد. پنجشیری می افزاید در سومین نشست که در پغمان دایر شد. غبار و فرهنگ هر دو از گروه ویش زلمیان جدا شدند و این جدایی به علت نفوذ پشت پرده ی عبدالمجید زابلی و سردار محمد داوود در رهبری این گروه صورت گرفت. (1)

میر غلام محمد غبار می گوید، اشخاص ذیل درکابل ، قندهار و ننگرهار تشکیل می دادند : عبدالرؤوف خان بینوا، گل پاچا خان الفت، فیض محمد خان انگار، عبدالمجید زابلی از مؤسسان و رهبران مهم آن بودند. (، محمد رسول خان نور محمد خان تره کی، غلام حسن خان صافی این دو نفر اخیر ازدسته ی زابلی بودند.) مرحوم غبار بیش از چهل نفر را نام برده که در رهبری ویش زلمیان نقش داشتند.

یک سال پس از تأسیس حزب ویش زلمیان، حزب وطن بوسیله ی میر غلام محمد غبار، پس از برگزاری انتخابات دوره ی هفتم مجلس شورای ملّی در سال ۱۳۲۸ هجری شمسی برابر به ۱۹۵۰ میلادی تأسیس شد. این حزب از نظر اجتماعی و تشکیلاتی ناهمگون بود و اهداف اعلام شده ی آن با اهداف ویش زلمیان [گروه جوانان بیدار‍[ در اصول تفاوت چندانی نداشت، تنها از نظر ترکیب اجتماعی و ملّی فراگیرتر بود، زیرا که در رهبری ویش زلمیان بیشتر پشتون ها و اما در حزب وطن از اقوام و مذاهب مختلف گرد هم آمده بودند.

اعضای هیأت عامل مرکزی حزب وطن عبارت بودند از : میر غلام محمدغبار رئیس و منشی عمومی حزب ، برات علی تاج صندوق دار یا مسؤول مالی، میر محمد صدیق فرهنگ، عبدالحی عزیز، محمد اکبر پامیر، علی احمد نعیمی، حاجی عبدالخالق، عبدالحلیم عاطفی، میر علی احمد شامل و علی محمد خروش. فراکسیون حزب وطن را در شورای ملّی در دوره ی هفتم میر غلام محمّد غبار ، سید محمد دهقان، سخی امین دوشی و محمد طاهر غزنوی و نمایندگان این حزب را در بلدیه (= شهرداری ) سرور جویا، محمد آصف آهنگ، شیر محمد آسیابان، میر محمد صدیق فرهنگ، برات علی تاج و محمد حسین نهضت تشکیل می دادند. (۲ ) . بعد از تصویب قانون آزادی مطبوعات در مجلس شورای ملّی، نشریه ی هفتگی « وطن» به عنوان ارگان نشراتی حزب غیر رسمی وطن در ماه حمل ۱۳۳۰ برابر به مارچ ۱۹۵۱  منتشر شد که مدیر مسؤول آن در ابتدا علی احمد خروش و بعداً میر محمد صدیق فرهنگ بود.

این همه تحولات به شمول جنب و جوش مشروطه خواهی در زمان صدارت شاه محمود خان از سال 1946 – 1953 در افغانستان بوجود آمد و افغانستان عضویت سازمان ملل را نیز حاصل کرد. شاه محمود شمار زیادی زندانیان دوران شاه محمود را از زندان آزاد کرد. در این دوره مخالفان توانستند تا صدای اعتراض شان را بلند کنند. درست این زمانی صورت گرفت که با خروج انگلیس از هند اوضاع در منطقه تغییر کرده بود. برخی ها بدین باور اند که شاه محمود خان بعد از این که به صدراعظمی گماشته شد، سران اقوام تاجیک، هزاره، ازبیک و قزلباش را خواسته و از ظلمی که علیه شان شده بود، عفو خواست. در این دوره، جریده های آزاد، ندای خلق، وطن و ولس نیز اقبال نشر یافتند.