گفتی فغان و ناله سرودم گریستم
گفتی میان غصه غنودم گریستم
گفتی میان دفتر انباشته قطور
گشتم به خویش راه گشودم گریستم
دیدی نشان زخم و سیاهی به چهره ام
گفتی چرا خراب و کبودم گریستم
چشمم نخفت در همه شب در خیال تو
تا صبحدم به یاد تو بودم گریستم
در شهر جانم از همه سو تیر میرسید
من شیوَن حزین شنیدم گریستم
آتش گرفت مزرعهای سرسبز من ثنا
آنرا به دست خود نه درودم گریستم
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا
۱۳ اکتوبر ۲۰۲۳
ReplyReply allForward |