گمانم ای صنم امروز مست از خانه میآیی
به قتل عاشق مسکین تو بیباکانه میآیی
ندارند زور بازوی تورا این جمع معذوران
بچشم این فقیران شاهی و شاهانه میآیی
خدا را رحم کن بر حال ما ای شوخ شهر آشوب
شبیخون می زنی از غمزه و از ناز جانانه میآیی
پیِ جانبخشی ملک وجود ما از سوی جهان نور
تو خورشید درخشانی جهانتابانه میآیی
پیِ نابودی دیوان و غولان بیابانی
ایلیکبیک گشتهای یا اینکه رستمانه میآیی
نباشد هیچکس مثل تو در رفتار خوشمنظر
به هر رنگی خرامی، جان من نازدانه میآیی
نامق 1397 خورشیدی