چه شد که نقش قدم هات در خیابان نیست ؟
چه شدکه عطر نفس هات ای پری جان نیست؟
دو سال شد که هنوز ای پرنده در قفسی
سزای چون تو قفس نیست؛ کنج زندان نیست
خبر ز رجعت تهمینه ی سمنگان نیست
دو سال شد که غریبانه سخت منتظریم
به کوچه رو کن و گیسو به دست باد بده
زمان روسری و فصل غصه الآن نیست
درخت ساکت و دیوار خسته،صنف یتیم
به غیر بغض گلوگیر در دبستان نیست
ز بس به هر طرفش گرگ ها کمین کردند
ببین که شهر کم از جنگل و بیابان نیست
به شهر چیز دگر مثل عشق نیست گران
به شهر چیز دگر جز تفنگ ارزان نیست
برای دوری تان ،انزوا و غربت تان
گریستم به خدا؛ از شما که پنهان نیست