به بانوان سرزمینم« بغض گلوگیر» شعر از دکتور لطیف ناظمی

چه شد که نقش قدم هات در خیابان نیست ؟

چه شدکه عطر نفس هات ای پری جان نیست؟

دو سال شد که هنوز ای پرنده در قفسی

سزای چون تو قفس نیست؛ کنج زندان نیست

خبر ز رجعت تهمینه ی سمنگان نیست

دو سال شد که غریبانه سخت منتظریم

به کوچه رو کن و گیسو به دست باد بده

زمان روسری و فصل غصه الآن نیست

درخت ساکت و دیوار خسته،صنف یتیم

به غیر بغض گلوگیر در دبستان نیست

ز بس به هر طرفش گرگ ها کمین کردند

ببین که شهر کم از جنگل و بیابان نیست

به شهر چیز دگر مثل عشق نیست گران

به شهر چیز دگر جز تفنگ ارزان نیست

برای دوری تان ،انزوا و غربت تان

گریستم به خدا؛ از شما که پنهان نیست