اختر پر فروغ بيدار : پوهاند دكتورعبدالقيوم قويم

  استاد  نصر الله پرتو نادرى  از معدود شاعران و نويسنده گانى است كه در قلمرو شعر و ادبيات فارسى بى توقف نوشته و مى نويسد و بيدريغ  مى نويسد . 

او شاعر ونويسندۀ متعهد همه فصل ها است،منظورم از فصل ها  صحنه ها ،عوالم و حالاتی است که استاد پرتو در آن حضور داشته ، در امنِ آسایش از نوشتن دست نكشيده  و نه كم مهرى روزگار قلمش را  متوقف كرده  وحقا كه  او سزاوار اجلال  و تكريم است  .در افغانستان کمتر شاعر و نویسندۀ را می‌توان سراغ داشت که هم از نظر شعر و نویسنده گی و هم از رهگذر محاط بودن به معلومات در مورد تاریخ ، فرهنگ و سایر رویداد ها ‌و باز تاب آنها یا در قالب شعر، کتاب ها یا  مقاله های ادبی ،روایت هایی داستانی ، طنز و خاطره نویسی پا به پای استاد پرتو برسد و شهرتش در اين فن شريف جهانى شود . 

میدانیم که استاد پرتو نادری از شعر آغاز کرد و در شاعری معروف شد اما کار های که او در زمینۀ ادبیات و ادبیات شناسی، نقد ادبی و بلاخره پخش و اشاعه فرهنگ و معرفى فرهنگيان  نموده بدون مجامله در افغانستان کم نظیر است (من در اين مورد مقالت مفصلى روى دست دارم ).

با اهميت ترين چيزى كه من از استاد پرتو نادرى مى پسندم اين است كه او صادقانه و پابند به قول ورسالت  خود ، درفش زبان وادبيات فارسى را استوار نگهداشته و براى پويايى و از بين نرفتن آن به اصطلاح هميشه حى و حاضر در همه حالات بى توقف گام گذاشته و بلاخره او از زمامداران  زبان فارسى است و همو ست كه نمازش را هميشه در درب پاسبانى از محراب زبان فارسى  اقامه نموده است . 

من در سال 1381 خورشدى بخش نخست كتاب ( مرورى بر ادبيات معاصر درى )  را كه مختص به شعر و شاعران كشور بود  غرض تدريس در دانشگاه ها نوشتم و آن كتاب يازده بار چاپ شد در طول آن مدت متوجه بودم  كه آن كتاب در باره زندگى و شعر بعضى از شاعران نام آور و به خصوص استاد پرتو نادرى ايجاب باز نگرى يا اضافات را مى نمايد اما كار روى بخش دوم كتاب مذكور كه مربوط به داستان و داستان نويسى معاصر در افغانستان بود كه خوشبختانه  سال پار تكميل و چاپ شد و همچنان ساير مشغله هاى تحقيقى فرصت نمى داد تا آن مأمول متحقق شود .

اين روز ها با استاد پرتو نادرى  و چند شاعر و نويسندۀ نام آور دیگر زبان فارسى سخت مصروف استم، امامصروفيت من با استاد پرتو  زياد است و دليل آن حجم زياد آثار منظوم و منثور وى ميباشد و دقت مى كنم تا به عنوان اتمام حجت و اداى رسالت به جامعه ادبى و فرهنگى  حد اكثر  چيزى را در باره پرتو نادرى در باز نگرى كتاب  مذكور فرو گذاشت نكنم ،چون  مى بينم  عمرى از من باقى نيست و تطاول روز گار ديگر توان نوشتن و تحقيق را چنانچه بايسته است از من گرفته و می گیرد، بنا تا اتمام نهايى تحقيق در مورد استاد پرتو ، عجالتا بخشى از آن نوشته را از اين دريچه نشر مى نمايم . 

وقتی به فهرست آثار چاپ شدۀ استاد پر تو نادرى، چه شعر وچه نثر متوجه می شویم  می بینیم كه او واقعاً شاعر و نويسنده پر تلاش است و حتا شگفتی زده می شویم که او چگونه توانسته است، این مقدار آثار ادبی را تولید کند ومردم را از خواندن آنها بهره مند سازد. من اینک حين نوشتن این مقاله ، کتاب «من وپیر مرد» او  که در ماه اسد 1401 چاپ شده است را در دست دارم، در پایان این کتاب آثار نشر شدۀ او به شعر ونثر، بدین سان نام برده شده اند:

شعر:

➢ قفلی پر درگاه خاکستر،

➢ سوگ نامه یی برای تاک،

➢ آن سوی موج های بنفش،

➢ نصویر بزرگ، آیینۀ کوچک،

➢ شعر نا سرودۀ من،

➢ دهکدۀ بی بامداد،

➢ دهان خدن آلود آزادی،

➢ لحظه های سر بی تیر باران،

➢ گریۀ صد قرن در گلو دارم،

➢ با گام های نخستین،

➢ گریۀ رستم،

➢ شعرهای پرتو نادری، ترجمۀ انگلیسی، مرکز ترجمۀ شعر در لندن، ترجمۀ سارا مگوایر،

➢ دهان خون آلود آزادی، ترجمۀ شعرها، به زبان کردی، در عراق، ترجمۀ دلاور قره باغی.

نثر:

➢ عبور از دریا وشبنم،

➢ رودکی سمرقندی پدر شعر فارسی دری،

➢ یک آیینه وچند تصویر،

➢ پنجره های رو به رو، گفت وگور،

➢ از واژه های اشک تا قطره های شعر،

➢ در افق تبعید، پژوهشهای ادبی،

➢ آخرین پرواز، پژوهشهای ادبی،

➢ مولانا جلال الدین محمد از بلخ تا قونیه،

(زندگى نامه )

➢ جوان مرد خراسان وشعر فارسی دری،

➢ رو به رو با واصف باختری،

➢ چگونگی رسانه در افغانستان،

➢ روایت ها از شهر خربوزه، گزینۀ طنزها،

➢ پیش گامان شعر نو در افغانستان،

➢ حکیم الحکمای روزگار ما، گزینۀ طنزها،

➢ کوتاه سرایی و پیش گامان آن،

➢ روایت های نی،

➢ اشک هایم را نوشیدم،

➢ شعر پایداری وچگونه گی آن در افغانستان،

➢ مرواریدهای رنگین، دیداری با چند بانوی سخن ور،

➢ سفری در امتداد دریا،

➢ من و پیرمرد،

      از مواصفات قابل تمجید اشعار پرتو نادری، داشتن زبان سخته وفخیم، قوالب شعری قدیم وجدید، صورخیال شکوهمند و مضامین متنوع است. شعر در حقیقت هنر لسانی است، زبان شعر وسیلۀ ابراز و انتقال معانی و القای حالات نفسانی می تواند بود. هنر شاعری عبارت از آن است که از زبان و از همه خواص کلمه، چه لفظی باشد چی معنوی، برای برانگیختن خیال، یعنی ایجاد حالت نفسانی در ذهن شنونده استفاده صورت گیرد.

      به یاری کلمه شعر ایجاد می شود و در واقع شاعر است که کلمه ها را به صورت هیئت هنری زبانی در می آورد. در این حالت شعر از حدود ترکیب های معمول و عادی می برآید وترکیبی ساخته می شود که «در آن حس و احساس و تصویر و اندیشه فشرده گی کامل پیدا می کند.» (محمد رضا براهنی، طلا در مس ص 16).

      در روشنایی مطلبی که تذکر داده شد، حال ببینیم که پرتو نادری، چگونه از گنجینۀ زبان فارسی دری واژه ها را برگزیده و آنها را در محورهای همنیشنی و جانشینی یا به صورت تک واژه ها ویا گروه واژه ها و به منظور افادۀ معانی خاص به کار برده است. اینک تکه یی از شعر «سکوت» او را نقل می کنیم و می بینیم که موصوف چرا این واژه ها را در این شعر انتخاب کرده وبه کار برده است:

… شاید هزار و یک سال دیگر

فاتحان جویبارهای چرکین

در بامدادی اینگونه تاریک

کشتی پندارهای کوچک خود را

باد بان افرازند

      در این تکه شعر پرتو می توانست به جای واژه های «هزار ویک سال»، «چرکین»، «بامداد»، «تاریک» و «کوچک» واژه های دیگر را انتخاب کند و به کار برد. او همچنان قصداً کلمه های «کشتی»، «جویبار» و «باد بان» را استعمال کرده است تا تناسب کاربردی این واژه ها رعایت شود. البته او در ما فی الضمیر خود مفاهیمی را داشته است تا خواننده با درک آن، والایی شعر را درک کند. با این نمونۀ دیگر از شعر «زلزله»‌ی نهرین:

مصیبت بزرگت را

با بال چه فریادی

در این افق تنگ غبار آلود

به پرواز در آورم

ای سرزمین سیه بختان

که آفتاب نفس سوختۀ بیمارت را

در آستانه، مغرب

بر دوش می کشد

      در این شعر پرتو نادری، واژه هایی را به کار برده است که با حادثۀ المناک نهرین رابطه دارد، واژه های «مصیبت» «فریاد»، «افق تنگ غبار آلود»، «سرزمین سیه بختان» و «بیمار». او علاوه بر سه تک واژۀ «مصیبت» و «فریاد» و «بیمار»، دو گروه واژۀ «افق تنگ غبار آلود» و «سرزمین سیه بختان» نیز آورده است تا پیوسته گی صفت موصوف را بیان نماید.

      توجه به واژه در شعر، محصول تأمل در ساختار پیکره و حجم شعر است وهمین مسأله از روزگاران گذشته تاکنون، یکی از حادترین مباحث شعر شناسی بوده است. به تأسی از اهمیتی که واژه در بافت شعر دارد، دیولوچ گفته بود:« شعردنياى  خود را از واژه به واژه می سازد».

      بنابر آن دنیای شعر پرتو نادری، از واژه به واژه، خود را در شعر ذیل «دستان سرد تو» [مراد معشوق] به گونۀ «خلوت تو» و «چشمان تو» به سان «آیینه های بی تصویر سرنوشت من»، انگاشته شده است و شاعر با این گزینش حالت احساسی و عاطفی خود را از طریق به هم پیوستن واژه ها تسجیل می بخشد:

دستان تو سرد است

آن گونه که خلوت تو

چشمان تو آیینه های بی تصویر سرنوشت من است.

یا در این بیت:

من سرزمین کوهستانی خود را

با انبوه گرسنه گان آن دوست دارم

      که پیوند هر واژه با واژۀ دیگر شعر را به پایۀ اکمال رسانیده است.

      اشعار پرتو نادری در قالب ها یا اشکال مختلف سروده شده اند. مانند قصیده، غزل، مثنوی، رباعی، چهارپاره، شعر با عروضی نیمایی و سپید. اشعار او به اوزان و اشکال کلاسیک که یاد کردیم، کم نیست. پرتو نادری دارای بهترین قصاید و غزل ها می باشد،  بحث بر این دو نوع شعر باید به درازا بکشد که در این جا ممکن نیست، شاید ما به یگان غزل و چهار پارۀ او تماسهای توضیحی وتحلیلی در نوشتۀ دیگر داشته باشیم اما توضیحات بیشتر ما با ارتباط به اشعاری به اوزان در نیمایی و سپید او صورت می گیرد.

      اشعار پرتو نادری با زیور تخیل آراسته شده اند، صور تخیل او چنان گسترده است که خواننده را به عالم دیگر می برد. هر پارچه شعر پرتو مانند یک تابلوی نقاشی است. اگر در نقاشی پردازشها به مدد ترکیب رنگها پدید می آید، در اشعار او زیبایی سازی ها به مدد، صورخیال هستی می پذیرد. بنابران می توان گفت که شعر پرتو نادری نقاشی گویا است. در شعر وی تشبیه ها، استعاره ها، مجازها و کنایه ها، استادانه کاربرد یافته اند. اکثر تشبیهات او برازنده و اعلی اند و انواع دیگر تشبیهات نیز در اشعار وی وجود دارد، این تشبیهات نه به سان شاعر قدیم در محدودۀ فرودین، میانین، و برین کاربرد یافته اند، بلکه نو آوریهایی در هر سه گونه وجود دارد. به این مثال ها از مجموعۀ «لحظه های سربی تیر باران» او توجه می کنیم:

پرنده گان کوچک خاطرات مرا

به سوی درختان فاصله پرواز می دهی

در این دو مصرع مشبه ومشبه به، یعنی دو رکن اصلی تشبیه مشخص نیست، بلکه خواننده باید بداندکه پرنده گان به خاطرات تشبیه شده است، یعنی پرنده گان مشبه و خاطرات مشبه به است. حتا «درخت فاصله» یک نوع تشبیه است، یعنی تشبیه اعلی که در این ترکیب تشبیهی، نه ادات آمده و نه وجه شبه و «ساختار» فاصله نماینگر دورکن اصلی می تواند بود.

با این مثال:

میان من و تو

فاصله ییست که با هیچ پیوندی نمی توان آن را پر کرد

میان من و تو

پل های رابطه

     در آغوش ابدیت انفجار

خوابیده است 

«پل های رابطه» خود یک ترکیب تشبیهی است، اما این پل به سبب انفجار نا پدید شده است. در «آغوش ابدیت انفجار» می توان نوعی استعاره را تشخیص داد. استعارۀ مکنیه را. چنین ترکیب های تشبیهی و استعاری در اشعار کلاسیک فارسی هم هست، اما با ساختار دیگر،  لیکن در اشعار امروزیان، ویژه گی نو آوری از لحاظ ترکیب سازی دارد

یا مثال دیگر از تشبیه:

کوهستان های سرزمین من

فاتحان همیشه گی تاریخ اند

کوهستان های سرزمین من

سپاهیان آمادۀ آزادی

پرتو نادری به جای اینکه بگوید: کوهستان های سرزمین من فاتحان اند، ترکیب گسترده تر ساخته و فاتحان را به همیشه گی و تاریخ پیوند داده است که خود حایز نو آوری است.

      این هم مثال دیگر از مجموعۀ از مجموعۀ شعری «دهان خون آلود آزادی» او:

اینجا تمام پرنده گان می دانند

پاییز با شلاق زرد تعصب

سرود سبز شگفتن را

بر زبان رویش گیاه و سبزه و درخت

      خاموش کرده است 

یا:

من صدای خندۀ ظلمت را

از حنجرۀ زخمی کوچه های کور می شنوم

در این شعر صنعت تشخیص یا استعارۀ مکنیه آورده شده است. زخمی شدن مربوط انسان می شود نه کوچه و کوری به انسان باید ربط داشته باشد نه کوچه. پس پرتو نادری در اشعارش خصوصیات انسان را با هنرمندی تمام به غیر انسان انتقال داده است.

      پرتو نادری در اشعار خود توصیف های زیبایی از مظاهر طبیعی و انسانی دارد. ما میدانیم وصف در شعر نوعی از تصویر است. شاعر به مدد واژه ها و تعبیرهای زیبا و نیز به یاری خیال مبدع و انگیزۀ بازسازی، به تصویر عوالم محسوس و نا محسوس می پردازد. به وسیلۀ توصیف می توان آنچه را که کولریج «طبیعت سیل آسای جریان معانی» اصطلاح کرده است در قید بیان آورد. شاعر می کوشد طبیعت را به مدد تخیل زیباتر از طبیعت نشان دهد. این حقیقت را بسا از نظریه پردازان ابراز داشته اند. چنانکه فیلیپ سرنی، لئو تولستوی ، گورکی و بعضی دیگر را در این مورد می توان نام برد.

      تصویر مجموعۀ تشبیه ها، استعاره ها، مجاز کنایه ها و سایر آرایه ها سبب می شود که خوانندۀ شعر به حالت عاطفی مخصوص در آید و شعر بر خواننده تأثیر کند. گاهی شاعر به جای این آرایه ها از توصیف مستقیم نیز استفاده می کند. این حقیقت را در اشعار پرتو نادری می توان پیدا کرد. به حیث مثال این شعر پرتو نادری از مجموعۀ «لحظه های سر بی تیر باران» او را مورد توجه قرار می دهیم:

من در دامنۀ کوهی بزرگ شده ام

که دهاتیان صادق ساده دل

امتداد روشنی را با آن اندازه می گرفتند

من در دامنۀ کوهی بزرگ شده ام

و شب در آغوش ماه می خفتم

و جام جام ستاره می نوشیدم

و با پرواز عاشقانۀ آفتاب

آسمان را کران تا کران زیر پر می گرفتم

من روحم را

عاشقوار به کوهستانهای بخشیده ام

که شب ماه بر جبین شان بوسه می زند

و با مداد خورشید

توفان دریاها

از کوهستان های سرزمین من سر چشمه می گیرند

کوهستان های سرزمین من

استوارتر از آن اند

که توفان خاک آلود صحرایی

فراز قله های بلند آفتابی شان

… من سرزمین کوهستانی خود را

با انبوه گرسنه گان آن دوست دارم

سرزمین کوهستانی من

شرزه شیر زخم خورده ییست

که زخم های خونینش

دهان خود آلود آزادیست

که هستی بزرگ خود را فریاد می زند

بگذا بگذار

دلقکان یاوۀ روزگار

سرود تسلیمی خود را

با زبان انگلیسی تکرار کنند

ولی من همچنان در کاخ بلند فردوسی

اتاقی دارم که پشت دروازۀ آن نوشته است:

آزادی

دربخشهای اول این شعر، منظور استاد پرتو نادری، کوه «تکسار» است که او تا زمانی که در دهکدۀ «جرشاه بابا» بود، هر روز آن را می دید و از مشاهدۀ طبیعت آن حظ فراوان می برد، به همین سبب در این شعر به توصیف آن پرداخته است و در قسمت های دیگر از کوه های بلند و زیبای سرزمین خودش یاد می کنند که مردم بیچارۀ آن آماج هرنوع گزندی بوده اند. با آنهم پرتو نادری به حماسه سرای بزرگ، یعنی فردوسی اتکا دارد و باور او را که آزادی خواهی است، تکرار می کند:

آزادی

      در همه زبانها بالطبع، شعر با چنین تصویر سازی، زنده گی و بقای خود را تضمین می کند. برای توضیح این مطلب، مثلاً این شعر عربی را مورد مداقه قرار می دهیم تا ببینیم که مسأله صحت دارد یا خیر:

لا تَعجَبی یا سَلمُ مِن رَجُلٍ

ضَحِکَ المَشِیبُ بِرَأسهِ فِبَکی

یعنی: ای سلمٰی تعجب مکن از شخصی که پیری برسر او می خندد و آن شخص می گرید. البته (سَلمُ) مخفف «سَلمٰی» و منادی مرخم است.

      یکی دیگر از ویژه گی های اشعار پرتو نادری بازتاب تلمیحات یا بهتر بگوییم اسطوره گرایی است. استاد پرتو نادری به پهلوانان و قهرمانان اسطوره ای ا هورایی و اهریمنی کشور خود و نیز جهان استناد می کند تا با تطبیق شهامت و دلاوری آنان با چهره های رزم آور، وطن خواه و مظلوم دوست زمانۀ خودش از یک طرف قوت شعر و ازجانب دیگر زیبایی شعر خود را سبب شود او در شعری به نام «سوگیانه» گفته است:

گریستم- گریستم -گریستم

تمام شب گریستم

بی آنکه بتوانم شعری بسرایم

شاید واژه ها

– دختران پوشیده روی کابل –

گیسوان خونین شان را

در آیینه های گرسنه گی تماشا می کردند

و شلاق میانۀ من و آنها

فاصله انداخته بود

گریستم

تمام شب گریستم

بی آنکه بتوانم شعری بسرایم

شاید واژه ها

در مراسم به خاک سپاری

عشق

و آزادی

سرگرم مرثیه خوانی بوند

شاید واژه ها

سوگیانۀ رستم را

کنار چاه شغاد

مویه میکردند.

پرتو نادری به تأسی از رویدادهای رقت بار زمان، به خصوص در شهر کابل، به گفتۀ خودش توان سرودن را نداشت، به خاطر اینکه واژه ها – دختران پوشیده روی کابل – گیسوان خونین خود را در آیینه های گرسنه گی می دیدند و در میان آنها و شاعر فاصله ایجاد شده بود. پرتو نادری در آخرین قسمت شعرش تذکر داده است که او به سرودن شعری توفیق نیافته است، زیرا واژه ها «سوگیانه»‌ی رستم را کنار چاه شغاد که باعث کشته شدن رستم شده بود، مویه می کردند و شاعر به همین سبب نتوانست واژه ها را مورد کاربرد قرار دهد و به مدد آنها شعری بسراید. شاعر با استفاده از نامهای اسطوره یی، به صورت رمز می خواهد بگوید که قهرمانان پر آوازۀ زمان او، به سان رستم به دست آدمهای بدکنش چون شغاد کشته می شدند.

      پرتو نادری در سرودۀ دیگر، از کردار نکوهیدۀ افراسیاب حکایت می کند و در واقع کردار ناگوار او را از پرویزن بیان می گذراند و مخیلانه حالی می دارد که از کردار نا ستودۀ افراسیاب دژخیم، رستم های می گرید وخندیدن کاووس مباد گفته می شد. با تذکر این نام ها در شعر، پرتو می خواهد سرگذشت اسطوره این آدم ها را یکی یکی بیان کند و به خواننده گانش القا بدارد که، شعرش تراویدۀ حوادثی است بدکرداران و نیکوکاران آنها را در گسترۀ اسطوره ها پدید آورده اند:

در امتداد دهشت تاریخ

روزی من از کرانۀ رودی

افراسیاب حادثه را دیدم

همراه با جماعت انبوه

از آب های تیره گذر کرد

اما دگر مباد

کزهای های گریۀ رستم

کاووس را به خنده لبی آشنا شود.

در این تصویر سازی، افراسیاب بدکردار و ظالم به حادثۀ بد، تشبیه شده است. ما می بینیم که این اسطوره گرایی چقدر به شکوهمندی و زیبایی شعر می افزاید.

      پرتو نادری، به حساب من در لابلای اشعار سیزده مجموعۀ شعری‌اش، بسا موضوعات چون دینی، عشقی، اجتماعی، میهنی، سیاسی ، طنز و نظایر آن را بیان کرده است. او همواره از زجر و غصۀ مظلومان و از ستم پیشه گان، نا بخردان، متعصبان، نکوهش دشمنان وطن، حصول و قوام آزادی، تقویت اتحاد و همبسته گی و دوستی مردمان، صلح رفا، نکوهش جنگ و انفجار و امثال این موضوعات یاد آور می شود. برای وقوف از یاد کرد این موضوعات، باید گزینه های شعری او را ورق ورق خواند تا فریاد او را از واژه واژۀ اشعار وی شنید، زیرا آوردن مثال هایی از همه  مجموعۀ شعرهای او در این مختصر ممکن نیست. پرتو نادری در اشعار خود در ارتباط به رنج، پریشانی و نا آرامی مردم کشورش می موید و صدای گریۀ او را گوشهای شنوا می شنوند. باری شاعر بلند و پر آوازۀ ما استاد دکتور عبدالطیف ناظمی به مناسبت پنجاه ساله گی پرتو نادری در نامۀ سرگشادۀ خود نوشته بود: « تو که می پنداری، شعر گفتن نوع گریه کردن است، گریه کن، با زلال ناب واژه هایت، با صدای تو، صدای خیال انگیز روستایی با عاطفه یی که بوی گندم را به مشام آدمی می رساند و عطر شالیزارها را و صدای گنجشکان را در باغستان های شمالی به خاطر می آورد» به نظر من پرتو نادری تا می تواند  بنويسد و شعر بگوید وغم مردم بیچاره اش را گریه کند وچون بلندای کوه «تکسار» والایی همتش را تسجیل بدارد، طوریکه خودش گفته است:

تکـسارمـنم بـهارتکـسار منم

از خندۀ گل همیشه پربار منم

برسـینۀ لاجـورد شـفاف خـدا

آن اخـتر پـر فـروغ بیدار مـنمر نکو‌هش از این قشرمفتخوار وطفیلی غزلی زیبای دارد که باهم میخوانیم: 

بسکه این زهدفروشان به غم کارخود اند           

از خدا کرده فراموش و گرفتار خود اند

نفع خود در ضرر خلق خـدا می جویند

گرچه دیوانه مگر زیرک وهشیارخود اند

یک قـدم در رۀ آسایش مــردم نــرونـد

پی آرایـش ریـش خود و دستار خود اند

بـرمـلا می نکنند آنـچه به خلوت دارند

پــرده دار گـنۀ بـیحد و بـسیار خوداند

مست ترویج تـروراند و نگهـبان قــبـور

باده پیمای جنون در پس دیــوار خوداند

تو مپـندار که در بستر غـفلت خواب اند

در رۀ مـنفعت خود، همه بـیـدارخـود اند

تکیـه بـرمسـند شـورا زده اند، اما حیـف

کـه به فکرشکم  وجلـوۀ  دربـار خود اند

غافـل از درد دل مــردم محـروم  وطـــن

به خـیال چلم  و قـطی نـسوار خــود اند

بهر کسب زر و زور و هـوس جاه ومـقـام

همگی تـیغ بکف دشمن خونخوارخوداند

ره زنان ادب اند و  هـمـه در  راهزنـی

همنوای خود و همکاسه وهمکار خوداند

“هــرعمـل اجری وهرکرده جـزائی دارد”

غافل از قید خـود وبی خبراز دار خود اند

زشت میگویم وگوش شنوا نیست”اسیر”

چون همه غرق به کرداروبه پندارخود اند

استاد‌اسیر، یکی از بهترین شاعران  افغانستان است. بیشترغزلهایش  از حب  وطن مایه گرفته  وسخت تاثیر گذاراند و بدل چنگ میزنند.چندسال قبل دیوان اشعارش در آلمان بچاپ رسید. طول عمرشرا آرزوکنیم