بیست وسه سال پیش، شبی که فردای آن باید از پاکستان رهسپار کانادا میشدیم، به دیدن استاد غلام محیالدین شبنم رفتم تا برای واپسین بار سایۀ دست مهربانش را بر فراز سر داشته باشم. هنگام پدرود، نخستین خاکۀ چاپ البوم “نقاشان مهاجر افغانستان” را نشان داد و گفت: چند سطر یادگار بنویس تا در مقدمه بگذارم. گفتم: چشم و نوشتم:
تصویر نمادین و پیوست آن سرودی از استاد شبنم در سربرگ، جایی برای شناسۀ دیگر در این کتاب نمیگذارد. او با جامۀ سپید در کنار سنگفرشها غمگینانه نشسته و به گردآوری گلهای پاشانی که پس از شکستن گلدان بر روی سنگ به هر سو فتاده اند، میپردازد.
سپیدی موی، پیراهن و گلها با همخوانی آشکار شان بر زمینۀ آرام تنهایی، میتواند نماد سپیدهدم پاکیزگی روان آدمی باشد. گلدان سرخ شکسته بر سنگ، افغانستان خواهد بود؛ زیرا نام کوتاهش دل پرخون آسیاست و هم چون شیشه پارهها – نگین نگین – بر سراسر جهان پاشیده شده است. گل، زیبایی است و زیبایی با هنر در همان پیوند نشسته که دل در خون یا دیده در آب.
در سرودۀ زیر آن تصویر میخوانیم:
این نسخه از بدایع حق را ز روی کین
بشکسته اند و باز فگندند بر زمین
نابخردان بیهنر و جاهلان کور
ناخواندگان درس بدیع از کتاب دین
بردارم از زمین و گذارم به روی چشم
ظلم یسار را بنهم بر کف یمین
از “شبنم” سرشک دهم شستوشوی او
شاید به راه حق شود این آرزو قرین
در تابستان 2000، هنگامی که استاد شبنم از اندیشۀ طرح و تهیۀ البوم نقاشان آوارۀ کشور میگفت، در کارگاه گمان من انگارۀ آشفته نقش میبست و دورنمای نهچندان دلانگیز و امیدبخش میداد. در روزگاری که سایۀ دشواریها بر روشنی آرزوها تارتر میافتاد، زیاد خوشبین نبودم و نمیدانستم که این گناه خودم است: آینده در چشم من پریدهرنگ میتابید تا پررنگ.
در زمستان سال پار استاد شبنم از نامههایی که به نگارهپردازان دور و نزدیک در چهار گوشۀ جهان فرستاده بود، یاد کرد. تا اینجا نیز پندار من همان گمان غبارین پیشین بود.
یکی دو هفته پس از آن، او را در جایی که با رهتوشۀ چشمگیر و همتی به بلندای پامیر زیادتر از نیم راه به سوی هدف را پیموده بود، دیدم. با گرمای نخستین از آرمانش میگفت و از کارهایش که بسا دلگرم کننده بودند.
خدمات صادقانه – بهتر است بگویم عاشقانۀ – استاد شبنم در فراهمآوری این البوم، ارزش کمتر از یک پدیدۀ هنری ندارد. در آشفتهبازار آشوبسامانی امروز که کمتر پراکندههای پیرامون را میتوان پیوسته ساخت، او با چراغ مردم را به سوی روشنایی فرا میخواند.
گزینۀ دستداشته، پیشتر از کلکسیون تابلوهای نقاشی بودن، نماد مهر ورزیدن به فرهنگ و هنر است.
ازین دیدگاه، به پیشگاه او سر حرمت فرود میآورم، زمین ادب میبوسم و با خود میگویم: سلام به استاد شبنم، سلام به گذشتۀ پرافتخار و آیندۀ پرافتخارترش.
پاکستان، 24 اپریل 2001