رقابتکشور های منطقه و جهان و به حاشیه رفتن مخالفان طالبان
این پرسش در ذهن هر کس خطور می کند که چگونه شده تا طالبان به مثابه ی قلاده داران گروه های تروریستی به سکوی بازی های کشور های منطقه و جهان بدل شده اند. طالبان هم با استفاده از فرصت آغوش خویش را برای این بازی گشوده و برای هر کشوری دام دلخواه خود را فرش کرده اند. در همین حال رویکرد کشوررهای یاد شده نسبت به طالبان شکل باجدهی به آنان را دارد و هر کدام به نحوی برای طالبان باج می دهند تا از خطر نفوذ و صدور گروه های تروریستی از افغانستان به کشور های شان درامان بمانند. سر نخ این باجدهی ها و بازی های سیاسی از یک سو در دست روسیه، چین و ایران و از سوی دیگر در دست امریکا و همپیمانانش قرار دارد.
این دو قطب متخاصم گویی در کمین یکدیگر نشسته اند و یکی در برابر دیگری در رابطه به حوادث و پیشامد های مربوط به افغانستان تحت حاکمیت طالبان واکنش نشان می دهند. این در حالی است که کشور های منطقه و جهان هر کدام نسبت به موجودیت بیش از بیست گروه ی فعال تروریستی در افغانستان شاکی اند. مقام های این کشور ها هر از گاهی نگرانی های شان را نسبت به تهدید گروه های تروریستی از افغانستان ابراز می کنند.
روزگاری که اکنون در افغانستان حاکم است، تازه نیست؛ بلکه در هر برهه ای از تاریخ چنین نشیب و فراز ها را پیموده است. این کشور در هر برهه ای یک بار به لبه ی سقوط رفته و افتادن در پرتگاه را در عمل تجربه کرده است؛ اما به زودی دوباره قامت آرایی کرده است. افغانستان، اگر چه به عنوان یک کشور و یک ملت دارای تاریخی جدید است؛ اما، این سرزمین از لحاظ پیشینه ی تاریخی، یکی از کهنترین کشورهای جهان بهشمار میرود که به دلیل قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم پیوندگاه تمدنهای بزرگ جهان بوده و یکی از مهمترین مراکز بازرگانی عصر باستان به شمار میرفته است. این موقعیت مهم و حساس ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکی افغانستان به همان اندازه که در شکل دادن موزائیکی غنی از فرهنگها و تمدنهای بزرگ همچون ایرانی، یونانی، بینالنهرینی و هندی در این کشور نقش مهمی داشته است؛ به همان اندازه ثبات سیاسی و اجتماعی را نیز در این سرزمین به چالش کشیده است. این موقعیت مهم و حساس سبب شده که افغانستان در طول تاریخ چه از شرق و چه از شمال و چه از جنوب و چه از غرب هر از گاهی گلوگاه ی یورش مهاجمان باشد. این هجوم ها قربانی های زیادی از این کشور گرفته است و اما هیچ مهاجمی در طول تاریخ اسکندر کبیر تا کوشانیان و ساسانیان و مغلان و صفویان انگلیس ها و روسیه و امریکا نتوانسته، نفس آرام را در این کشور تجربه کند. این جغرافیا در طول تاریخ به « سندروم » مهاجمان بدل شده و در باتلاق آن چنان پا در گل مانده اند که حتا فرار از آن برای شان دشوارتر از حمله واقع شده است. حمله های ناکام کشور ها در طول تاریخ نه تنها این کشور را به سندروم مهاجمان؛ بلکه به پرتگاۀ استراتیژی کشور های منطقه و جهان بدل کرده است. آشکاراست که در پرتگاه آشیان ساختن امری محال و ناممکن است. از همین سبب شانس پیروزی و به ثمر نشستن استراتیژی های کشور های منطقه و جهان در طول تاریخ در افغانستان به صفر تقرب کرده است.
موقعیت حساس و استراتیژیک افغانستان با توجه به این که در قلب آسیا و در شاهرگ اتصالی کشور های آسیای جنوبی و آسیای میانه قرار دارد؛ نه تنها بحیث نقطۀ اتصالی حیثیت چهارسوق را در قارۀ آسیا دارد، بلکه از لحاظ جیوایکونومیک، جیو استراتیژیک، جیوپولیتیک و تامین منابع آبی منطقه نیز اهمیت فوق العاده دارد. از این رو افغانستان در ژئواستراتژیهای ابر قدرتها و قدرتهای منطقهای دارای جایگاه برجسته بوده است. در بیشتر از صد سال اخیر، این کشور شاهد حضور سه قدرت هژمون (بریتانیا، شوروی و امریکا) در قلمروش بوده است. از نظم ژئوپلیتیک بازی بزرگ گرفته تا نظم جنگ سرد و نظریه نظم نوین جهانی، افغانستان همواره دارای جایگاه متمایز ژئوپلیتیکی در استراتژیهای قدرتهای بزرگ و منطقه داشته است.
از مطالعه ی تاریخ فهمیده می شود که سرزمینی که امروز به نام افغانستان یاد می شود و دیروز به نام آریانا و بعد خراسان نامیده میشد، در طول تاریخ در معرض رقابت های شدید قدرت های منطقه و جهان بوده است. این به معنای ی تفاوتی باشنده گان این سرزمین در برابر مهاجمان تاریخ نبوده؛ بلکه برعکس آنان با حماسه آفرینی ها و شاهکاری های بی نظیر در هر برهه ای از تاریخ ضرب شصت خود را در میدان های نبرد به دشمنان مهاجم محیل و توطئه گر بار بار به اثبات رسانده اند؛ اما دریغ و درد که در هر زمانی سنگر داران و رزم آوران راستین این کشور گویی از پشت خنجر خورده و با وجود قربانی های صادقانه و صمیمانه نتوانسته اند، ابتکار سیاسی را برای تعیین سرنوشت مردم و کشور شان در دست داشته باشند.
دریغ و درد که سرنوشت مردم ما در طول تاریخ این چنین دیروز در گرو خطا ها و خیانت های شاهان و امیران خودفروخته و خاین و امروز هم در گرو رهبران خودکامه و گروه های مزدور و تروریست به گروگان رفته است. دیروز وایسرا های انگلیس و کارگزاران روسیه ی تزاری با استفاده از شاهان و امیران خودفروخته و مزدور دیره دونی سرنوشت مردم افغانستان را دورتر از صدها کیلومتر رقم می زدند؛ اما امرروز اسلاف آنان این ماموریت شیطانی را به پیش می برند. در زمان تهاجم شوروی به افغانستان اسلام آباد و مسکو به محور معامله با سرنوشت مردم افغانستان بدل شد و امروز اسلاف آنان در دوحه، تهران و مسکو با سرنوشت مردم افغانستان بازی می کنند.
افغانستان سندروم جدید کشور های منطقه و جهان :
با تاسف که امروز افغانستان تحت حاکمیت طالبان به ” سندروم” جدید و اما خطرناک کشور های منطقه و جهان بدل شده است. شگفت آور اینکه این بار، این کشور نه تنها به سکوی رقابت های سیاسی، استخباراتی و اقتصادی کشور های منطقه و جهان از یکسو روسیه، چین و ایران و از سویی هم امریکا و هم پیمانانش بدل شده؛ بلکه فراتر از آن به میدان باجدهی کشور های یاد شده بدل شده است. طالبان هم با استفاده از فرصت و بهره گیری از حماقت های سیاسی و استخباراتی کشور های یاد شده، هر دو جناح را می دوشند. در این بازی پیچیده ی استخباراتی دوحه و مسکو و تهران به مثابه ی محور های بازی و مرکز های تصمیم گیری در نقش مخالفان یکدیگر نقش آفرینی می کنند.
برخی نشست های دوحه را به رسمیت شناختن حکومت سرپرست افغانستان از سوی جامعه جهانی تلقی کردهاند و شماری دیگر آن را نمایشی بیفایده میدانند. عده دیگری هم معتقد هستند که صحنه گردان اصلی این نشست، نه سازمان ملل، بل آمریکا و هدف آن هم تامین منافع آمریکا است. با توجه به دعوت نشدن تمام گروه های سیاسی افغانستان در نشست های دوحه، درخواست جهانیان برای تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان شعاری بیش نیست. صحنهگردان اصلی نشست دوحه، آمریکا و متحدین این کشور است تا هرچه زودتر مطالبات کشور های یاد شده در افغانستان برآورده شود. نشست های دوحه در واقع یک رقابت منطقهای بزرگ در حوزه ژئوپولتیک افغانستان و آسیای میانه است که پس از خروج آمریکا از افغانستان وارد مرحله ی جدید شده است. از سویی هم بسته نشدن پرونده ی افغانستان در دستگاه های آمریکایی است که هنوز هم در فضای رقابت های انتخاباتی این کشور سایه دارد.
نشست دوم گروه ی تماس در تهران با شرکت نماینده گان کشور های ایران، روسیه، چین و پاکستان در واقع چانه زنی های رقابت آمیز کشور های یاد شده در برابر نشست های دوحه است که تا کنون هیچ یک نتایج مطلوبی در پی نداشته اند.
دلیل شکست این نشست ها عدم شرکت تمام طرف های دخیل در قضیه ی افغانستان؛ عدم حضور نماینده گان طالبان در نشست های دوحه و تهران و نادیده گرفتن این نکته که طالبان یک مشت تروریستان بی سر و پا نه؛ بلکه پیکارجویانی بسیار سازمان یافته، تاب آور، زیرک، در کوره ی کشوری مانند افغانستان به پختگی رسیده است. در این میان دلیل مهم شکست این گفت و گو ها نفوذ و مداخله ی امریکا و سایر گرداننده گان در نشست های دوحه و نفوذ روسیه، چین، پاکستان و ایران در نشست های تهران است. افزون بر آنکه این نشست ها شکل رقابتی را دارد؛ گرداننده گان تلاش می کنند تا به بهای قربانی کردن منافع ملی مردم افغانستان با طالبان یک طرفه معامله کنتد.
در حالیکه گرداننده گان هر دو نشست مشارکت سیاسی فراگیر در افغانستان را راه حل دشواری افغانستان می خوانند؛ اما گرداننده گان هر دو نشست نه تنها تعامل گسترده ی سیاسی و مالی و اقتصادی با طالبان دارند و در محفل های منطقه ای و جهانی برای طالبان لابیگری میکنند؛ بلکه در زیر چتر رقابت های سیاسی برای طالبان باج نیز می دهند. این رقابت سیاسی در واقع جاری شدن آب در آسیای طالبان بر ضد مردم افغانستان است. امریکا هفته وار شصت میلیون دالر به خزانه رژیم طالبان می ریزد تا بقای آن تضمین شود. امریکا بدین وسیله حضور اطلاعاتی و سیاسی خود را در افغانستان حفظ کرده و توسط هواپیمای های بی سرنشین، نظارت هوایی را بر فضای افغانستان تحت کنترول طالبان انجام می دهد. از سویی هم امریکا در تلاش است که در صورت تغییر قاعده ی بازی نیرو های ریزرفی در برابر طالبان داشته باشد و در عين زمان از طریق نفوذ بر نشست های جهانی مطالبات خود را بر طالبان تحمیل کند.
رویارویی روسیه و امریکا در افغانستان:
هرچند استراتژیست های آمریکایی برای پیشبرد منافع این کشور در سراسر آسیای مرکزی، با پیوندهای متعدد اش در همه جهات و با گنجاندن افغانستان در مفهوم ژئوپلیتیکی کلان منطقه توجه فراوان دارند؛ اما باور ها بر این است که امریکا از طالبان بهمثابه گروه نیابتی میخواهد، راهبرد «موازنه از راه دور» را برضد چین، روسیه و ایران عملیاتی سازند؛ اما تا پایان جنگ اوکراین دست به کاری نخواهد زد و در ضمن به نیروهای مخالف طالب هم روی خوش نشان نخواهد داد. زمانی که پرونده جنگ اوکراین بسته شد، آنگاه پرونده افغانستان روی میز امریکا قرار خواهد گرفت؛ زیرا امریکا همزمان نمیتواند جنگ اوکراین و جنگ در غزه را مدیریت و هم به خاور دور برای مهار چین هزینه کند و همچنان در افغانستان حکومت مشروعی را تشکیل دهد که برای آن کشور هزینهبر باشد و سود آن به جیب رقیبانش بیفتد. این بازی های پیچیده ی سیاسی و استخباراتی روی ژئوپلیتیک افغانستان سبب شده تا نیرو های مخالف طالبان نه تنها از دریافت کمک ها و حمایت های سیاسی کشور های جهان بی بهره بمانند و هر روز بیشتر به حاشیه بروند؛ بلکه در موجی از اختلاف نیرو های شان نیز به تحلیل برود و از قدرت رزمی آنان کاسته شود. در نتیجه سرنوشت مقاومت و مقاومتگران در پشت جبهه های نبرد و تربیون های خاموش رهبران بدنام و سیاست زده ی افغانستان قربانی رقابت های سیاسی میان شرق و غرب شود.
در مقابل روسیه با حمایت کشور های منطقه تصمیم گرفته تا نگذارد چالش امنیتی افغانستان به حدی بزرگ شود که مایه ی تامین منافع امریکا برضد روسیه، ایران و چین گردد. این کشور ها گزینه ی دیگری در برابر طالبان نیز دارند که همانا حمایت از جبهه های مخالف طالبان است. این در حالی است که امریکا قادر نیست تا در برابر واکنش های منطقه ای مقاومت کند و طالبان را در دراز مدت حفظ نماید. از سویی هم روسیه به دلیل ضرورتی که دارد، بجای تلاش برای وحدت ژئوپلیتیک افغانستان و قفقاذ، برعکس خواهان دامن زدن به بی ثباتی وحدت ژئوپلیتیک هر دو منطقه است. هرچند این روند به مذاق رهبران کشورهایی مانند قزاقستان، ازبکستان و حتی ترکمنستان که بیشتر پویا و مشارکتجو هستند خوش آیند نیست؛ زیرا دلبستگی های این کشور ها بنیان ژئوپلیتیک بزرگتر را در آسیای مرکزی متحدتر جستجو می کنند، آسیای مرکزی که در آن افغانستان یک بازیگر اساسی خواهد بود و قفقاز جنوبی به طور روزافزون مناسبات اقتصادی اش را با جهان تقویت میکند.
رقابتهای میان آمریکا و روسیه در موضوعات مختلف جهانی و منطقهای که بگونه ای در راستای ادامه ی دیدگاهی مشابه جنگ سرد، میان دو کشور در خال افزایش است و سبب بروز تنشهای متعددی در روابط واشنگتن و مسکو، به ویژه در سالهای اخیر شده است. در این میان اختلاف نظر مسکو و واشنگتن در خصوص موضوع هایی نظیر گسترش ناتو به شرق، جنگ اوکراین و فلسطین، تصویب تحریم علیه روسیه، اخراج دیپلماتها و موضوع افغانستان به عرصه ی رقابت و کشمکش میان آمریکا و روسیه تبدیل شده و زمزمههای تبدیل آن به میدان بازی بزرگ جدید توسط قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای مطرح شده است. در همین حال روسیه، آمریکا را متهم به حمایت از داعش جهت انتقال نیروهایش به منطقه ی خارج نزدیک روسیه کرده است، موضوعی که واشنگتن آن را رد میکند.
آنچه مسلم است، اینکه در صورت افزایش تنش میان روسیه و آمریکا، دو کشور میتوانند جهت اِعمال فشار بیشتر بر یکدیگر و پیشبرد منافعشان، از نیروهای مورد حمایت خود در افغانستان تحت عنوان نیروهای نیابتی استفاده کنند. با توجه به افزایش تنش میان آمریکا و روسیه و از سویی هم اختلاف های چین و ایران با آمریکا و در ضمن پیچیده گی روابط روسیه و امریکا در فضای رقابت گسترده هنوز پیش از وقت است تا پذیرفت که امریکا و روسیه در سطح منطقه، به فکر گزینه های بدیل طالبان اند و یکی با استفاده از بقایای جمهوریت و دیگری با استفاده از جبهه های مقاومت برای سرنگونی طالبان دست به کار خواهند شد. زیرا امریکا از گروههایی چون طالبان به کرات بهمثابه ابزار فشار علیه رقیبانش استفاده کرده و آنگاه که تاریخ کارآمدیشان به پایان رسیده، با آنان خدا حافظی کرده است. چنانکه امریکا با شعارهای خوب و جذاب وارد جغرافیای افغانستان شد؛ اما طوری عمل کرد که نارضایتی های فراوان به بار آورد و هنگام خروج میراث بدی از خود برجا گذاشته. امریکا با شعار مبارزه با تروریسم و نابودی سلاح هستهای در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد و تا ۲۰۱۱ در آن کشور ماند؛ ولی پس از خروج از عراق، نهتنها تروریسم نابود نشد، بلکه گروهی به نام داعش ظهور کرد که دنیا را در حیرت فرو برد. به باور مقام های روسی جنگجویان داعش چس از شکست از سوریه و عراق به شمال افغانستان منتقل شدند. به همین گونه امریکا به هدف نابودی تروریسم وارد افغانستان شد، ضمن آنکه برای تحکیم دموکراسی، حکومتداری خوب و تامین حقوق بشر تلاش حدی و صادقانه نکرد؛ میراث آن پس از بیست سال حضور در افغانستان به، احیای مجدد تروریسم و فروپاشی دموکراسی انجامید.
از آنچه گفته آمد، رقابت های گسترده و تنگاتنگ میان روسیه و امریکا و هم پیمانان شان بر سر افغانستان راه ی درازی در پیش دارد و این بازی ها هرچه بیشتر اوضاع افغانستان پس از حضور امریکا و کشور های منطقه را پیچیده و دشوار گردانیده است. با تاسف که نخست شوروی پیشین و بعد امریکا پس از ترک شان از افغانستان میراث خوبی از خود بر جای نگذاشتند و این میراث شوم حالا بار گرانسنگی بر شانه های مردم افغانستان سنگینی میکتد. رقابت میان روسیه و آمریکا بر سر افغانستان هم میراث شوم تهاجم شوروی و هجوم امریکا به افغانستان است. ثبات سیاسی و حاکمیت قانون زمانی در افغانستان قابل عملی شدن است که امریکا و روسیه مانند بریتانیا و روسیه ی تزاری در قرن نوزدهم بجای دامن زدن به رقابت های سیاسی؛ برعکس بر سر یک افغانستان مستقل و غیرجانبدار باهم به توافق برسند. یاهو 6 – 24