نگاهی بر کتاب «گوهر اصیل آدمی» و فهم و هضم آن

« گوهر اصیل  آدمی » –  یکصد و یک  زینه  برای  تقرب  به  جهانشناسی  ساینتفیک – کتابیست  پژوهشی  ، تحقیقی ، ساینتفیک برای تعریف و تثبیت و نشان دادن مقام  انسان  وانسانیت ، خود شناسی  و خدا شناسی و جهان شناسی . از آن جمله در آن موقف  و مقام  والای  زن «مادر» فرشته  زمین عاری از تعبیر های باطل و سوء  تفاهم  ها در شناخت در آمده است . به برکت جذابیت توصیف ناپذیراین  فرشته  زمین  و سلطان عشق و شعور مردان را  در این اثر محترم  محمد  عالم  افتخار؛ آن را که علاوه بر پشتی زیبا و مقدمات بیداری بخش ؛ دارای  (۴۳۲)  صفحه و  (۱۰۱) زینه  میباشد در (۱۷) روز مسلسل مطالعه  نمودم.

در باره  این اثر مبتنی بر تحقیقات ساینتفیک  در سایت ها و وبلاگهای  مختلف  خوانده  بودم و خود نیز مقالات  مختلف و مصاحبه  های  جناب  افتخار را در وبلاگ  «ماریا دارو»  بنشر سپرده  بودم. بیصبرانه  منتظر طبع  این گنجینه  نایاب بودمُ  روزی ایمیل  از جناب افتخار بدست آوردم  که  آدرس  پستی  بنده را تقاضا مینمود و ثمر زحمات  چندین  سال  خویش را برایم  ارسال  کردندُ با  سپاس  بی پایان  از ایشان میخواهم گفتنیهایی را که از  ورای  کتاب  در  ذهنم  هجوم  آورده  استُ بنگارم.

در کتاب گوهر اصیل  آدمی  مانند  جهانی که  بشریت  با آن در ستیز است با اوراق  و لایه های مختلف  در ابعاد مختلفه  و تصادم  های افکار بشری  در مورد پیدایش انسان و حیوان، نبات، روح و ماده ارگانیزم  وجود هر زنده جان و  ریاضیات  شمس و قمر  و ستاره  ها و سایر اجسام سماوی  که در جهان  زیست  ما وجو د  دارد و بالاخره  عشق  وعاطفه – عشق  واقعی  انسان – و از همه نادر تر و زیبا تر با تمکین و تمجید جانانه در پیشگاه و مقام  والای  زن که به  یقین  قابل  چنین ارج  و ستایش  است ؛ برمیخوریم.

برای  درک  مفاهیم  این کتاب  حوصله  مندی  زیاد و عاری  از تعصب  جنسی ُ مذهبی ُ نژادی و  سیاسی  ضرورت است تا این اثر عمیقاً روانی را بمطالعه  گرفته و در اعماق تصویر ها، جملات  و تشریحات  که  نویسنده  از کدام سطح  بدان  ها نگریسته وارد شده بالاخره « گوهر اصیل  آدمی » را در  یابیم.

نقد  بر همچو کتاب که یکی از بهترین  ره آورد های  تکامل  تحقیقات  بشریت است  از صلاحیت من که  در جهان علم و هنر اندوخته  چندانی ندارم  خیلی دشوار میباشد. مگر ازینکه  چنین اثر ارزشمند بدستم  رسیده ؛ آنرا خوانده و از آن بهره ها گرفته ام لازم  میدانم تا  نکات  چند درباره  آن  تحریر  نمایم.

خواندن  این کتاب  که بر اساس کشفیات تحقیقی بنا دارد و اما به شکل هنری و روانی  خاصی نگاشته و تإلیف شده شاید بر روان  بعضی از خوانندگان اثر های نا معین و پیشبینی نشونده گذارد و حوصله مندی  برای ختم کردن آن  باقی  نماند.

علت آن است که هرکس به آسانی قادر نمیشود خود را از قید و بند همه پیشداوری و عادت ها و وابسته گی های ذهنی و روحی آزاد ساخته با حقایق و جریانات مخالف یا ناموافق با آنها به ساده گی روی به روی شود.

این کتاب مانند آثار بزرگ علمی و هنری جهان برای «همرنگ جماعت شدن» نویسنده آن و یا «همرنگ جماعت ساختن» خواننده آن نه بلکه بر عکس و قطعاً بر عکس برای تغییر فرد و جامعه و بشریت به اقتضای «گوهر اصیل آدمی» و کمال انسانیت تخلیق و تإلیف شده است ؛ لهذا در هر حال کتابیست خواندنی ؛

نوشتن  یک  اثر فلسفی و ساینتفیک  روشن و آسان فهم کاریست  بس دشوار –

خلاصه این کتاب عجیب حاصل   پژوهش های چند ده ساله و صرف لحظات شیرین تمام حیات  نویسنده میباشد که  در طی چند صفحه جهان بشریت را با  تمام واقعیت های  آشکار و نهان  فرد و جامعه در مقیاس جهانی  مانند « بحر در کوزه » گنجانیده  و پیش  دیدگان  خواننده قرار میدهد. ازین لحاظ   دقت کامل بکار دارد.

با مطالعه  این اثر چند پدیده  جدید  را در شیوه  کار نویسندگی دریافتم.

اولاٌ این راه  و رسم  جدید  که  بجای  فصلها و یا بخشها به «زینه ها» بخشبندی و نمره  گذاری  گردیده است. طبعاً وقتی ما خود را در زینه تصور میکنیم ؛ روحاً خود را در حال بالا رفتن و اوج گرفتن می یابیم .

شاید  در این  اثر  بخصوص ؛ غیر از این شیوه ؛ شیوه دیگر درست نمی بود زیرا اثر از بنای  پیدایش هستی و روح  و ماده  آغاز  گردیده  و بعد از طی  کردن  چندین  مرحله  تا مراحل  تکاملی جهان  امروز میرسد.و آنگاه وارد مراحل کاملاً آرمانی میشود که بشریت در آینده باید به آن سو پیش برود.

بنااً زینه  ها همان مراحل  زندگانیست که  فرد بشری و نوع بشر آنها را طی کرده است و باید طی کند تا نه تنها به شناخت کوچه و دهکده و شهر خود و آدم ها و زنده جانهای آنها بلکه به شناخت تمام جهان و اسرار و موجودات و دانستنی های آن برسد.

اینجاست که زینه های اولیه ؛ جنبش و تحرک و محکم شدن ریشه در خاک و در آب را نشانه  گرفته و تا یکصد و یک  زینه  مراحل  مختلف تکامل روح  و تن آدمی در پیوند به محیط های زیستی و فرهنگی را تصویر مینماید و بنابر این باید هم خواننده از همان زینه  اول  پته  به  پته  تا بالا برود.

تا رسیدن  بمقام  هدفمند با موانع  و اختلافات  طبیعی  و غیر  طبعیی ،ُ تصادمات  فکری  و دماغی  انسان های  متضادُ، چگونگی  شرایط  اجتماعی – اقتصادی ، روابط  انسان  با واهیات « ابهامات» که ماحول  انسانها را احاطه  نموده و اقتدار ظالمانه  حکومات  ستمگر  و تلاش انسان مبنی بر رهایی از قید و بند زندگی ابتدایی  و رسیدن  به  مراحل  علمی سیانس و تکنالوژی و عشق  به زندگی  روبرو میگردیم .

در حقیت  طی شماره  گذاری  هر زینه  جناب  افتخار هم فرد و هم جامعه بشری  را از ابتدا تا انتها به بر رسی گرفته  آنها را چنانکه خود تصریح کرده میخواهد از جایی چون تهء چاه به بیرون و به قله ها بالا آورد تا همه اطراف و اکناف عالم را دیده و شناخته بتوانند.

دوم –  نوآوری دیگری  در این  اثر برایم  شگفت انگیز بود که همان «اهدا» هاست که  خیلی از زینه ها بنا بر ارتباط  موضوع  به دوست و  همکار و  همسر و همرزم  و یا افراد قابل  احترام و با ارزش اهدا شده  است که  خود یک  نو اندیشی  و نگاه  ژرف  نویسنده  را برملا  میسازد.

چنانچه ( اهدا ء ویژه ) صفحه « ۱۴۲-۱۴۴» تشریح  عالی  و فیلسوفانه بر عقاید میلونها انسان روی  زمین  و در مورد جایگاه  مذهبی ، سیاسی  و تاریخی   حضرت  محمد در سلسلهء{ داعیان تعالیم ایمان محور یا ادیان  که پیغمبران خوانده  میشوند} بسیار بکر و بدیع میباشد برای  هر  خواننده  این  کتاب  دقت  نهایی بدان را لازمی  میدانم .

در زینه  (۵۵) صحفه  (۱۵۶- ۱۵۹) میخوانیم { قدیمی ها خیال  میکردند که  روحیه جرمی  و سرپیچی از اخلاق های  خوب  و یا خراب  موجود کار  جن و یا شیطان است که در بدن  اشخاص داخل و با گوشت  و پوست آنها  یکی  میشود از این  لحاظ  تعجبی ندارد که آنان قوانین جزایی  ای  را از خود بجا گذاشته اند که در بدل جرم و یا قصد جرمی سزا های بدنی مثل  اعدام و حبس و بریدن دست و پا یا شلاق زدن وغیره تجویز گردیده است اما  اکنون دانش  بشر  شناسی و جامعه شناسی و جرم  شناسی  … ثابت کرده  است که تبدیل شدن اشخاص  به مجرم و افراد غیر نورمال محصول  تعلیم  و تربیه  خانواده گی و اجتماعی شان و تاثیرات شرایط  اقتصادی واخلاقی  و عنعنوی  در  محیط  است.از این  لحاظ باید نصب العین آن باشد که جامعه بشری اصلاح شود تا افراد صالح پرورش  نماید…….

خشت  اول  گرنهد معمار کج – تا ثریا  میرود  دیوار کج

متاسفانه بنیان کلام  وفقه و تاویل و تفسیر مخصوصاٌ در دین  مقدس  اسلام از ابتدا یعنی از لحظه  رحلت  حضرت رسول به دلایلی چاره ناپذیر کج گذاشته شده است . درک  این  حقیقت  به تحصیل و تحقیق و مطالعه ء زیاد و آنهم با یک  ذهن آزاد و وجدان شفاف  ضرورت دارد. اما چیزیکه در مورد  تمام ادیان  واضح  و مبرهن است که دین  وقتی بمردم  عرضه شده که آنها در بی دانشی وجهل و وحشت زندگی  میکردند. بدین  گونه دین ماموریت  و مسوولیت بی حد سخت و سنگین را در جوامع قدیمه ء بشری پیش برده و به زبان بی دانشان وجاهلان  و وحشیان مطابق قدرت برداشت  شان سخن گفته  و به  وسایل  و تدابیری  متوسل  گردیده  که در  روانهای   وحشی  و انتظام ناپذیر آنان موثریت  داشته باشد.}

باید اذعان کنم که من این کتاب را خیلی سریع و با ذوقزدگی مطالعه کردم . به قصد نقد و بررسی و ارزیابی یاد داشت برداری و کار های لازم دیگر نکرده بودم . در نتیجه ضمن برداشت هایی که عرض نمودم خیلی چیز های ضد و نقیض دیگر نزدم پیدا شد. مثلا‍ً کلمات  در بخشهای عشقی  و رومانتیک خیلی عریان و برهنه  و تکرار بیش  از حد معمول مانند ( لیسیدنُ چوشیدنُ مشت  و مال  کردن وغیره ) بکار رفته  است . نویسنده  باید  روح  جامعه و جهان را با استعمال  کلمات  خدشه  دار نسازد. هرچند که استعمال  کلمات  عریان  بیانگر حقایق  زندگیست .  اما چون  اثر خیلی ارزشمند به  سطح  جهان  شناسی و انسان  شناسی تحریر گردیده  استعمال همچو  کلمات از  ارزش آن به نظر بعضی خوانندگان میکاهد.  گرچه  از نظر قوانین  نویسندگی انواع گوناگون ( نوشتن ؛ لحن و  ایجاد  حادثه) در  روایت کتاب  رومان معمول  است  اما نظر به  برداشت  های تعصب الود و ذهنیت  تاریک  اندیشان  کتاب  را  سبک  جلوه  میدهد.

در جهان پیشرفته  غرب هم در استعمال  همچو کلمات حد اعتدال رعایت  میگردد. در کشور عقب مانده  مثل افغانستان  که  عقبگرد  فرهنگی  روح جامعه را متاثر ساخته است و اذهان  عامه با زهر  پاشی ملانما ها مسموم  شده است  باید از مواردی اجتناب  کرد.

متعصبین در حالیکه خود اعمال ضد انسانی و خلاف روحیه هرگونه مذهب و فرهنگ را  در هر جامعه همه روزه انجام میدهند مگر از بیان  واقعیتها توسط روشنگران جداٌ خشونت  نشان  داده  ذهن مردم را در برابر چنین کتب تحریک  و مانع  فهمیدن  واقعیتها برای مردم  میگردند..

هم چنان  بکار  برد  کلمات  اجنبی جای  استعمال  در ادبیات  دری  ندارد  زیرا  زبان  ادبیات  فارسی  دری  خیلی  غنی  میباشد  و برای  هرکلمه  ما  در  زبان  خود  چندین  لغت  داریم  که باید  از استعمال  کلمات  بیگانه  اجتناب  گردد .

دیگر اینکه  استعمال  خیلی  محلی  که صورت  بکار برد  آن  در  قالب  ادبیات  نمیباشد چون {گفته  ایستاد ام… خوردن  گرفتیم… رفتن  گرفتند …وغیره } استعمال  همچو لهجه ها صرفاٌ در بعضی  قریجات  خیلی  کوچک  معمول  بوده وبرای  بسیاری  مردم نا آشناست  نباید  لهجه  ها  جای  کلامات  ادبی  را پرُ سازد و از طرف  دیگر  این  کتاب  مورد  استفاده  عام  قرار میگیرد  باید  با ادبیات  غنی  دری  که برای  تمام  ملت مفهوم بدهدُ  نگاشته شود.

به نظر بندهُ   داستان  از مبدای  اساسی آغاز نشده و به انجام  با نتیجه  ختم  نگردیده  . خانواده  روای کتاب ( هیرو یا قهرمان مرد) در نیمه  داستان  بدون  خلقت هیچگونه  حادثه  از  ذهن نویسنده  فرار کرده  تنها  سرنوست  «پری» قهرمان  زن کتاب  و خانواده او در اخیرتذکر رفته  و بس.

بهتر می دیدم هر گاه  نویسنده  تهداب  داستان را از زینه هشتم و یا نهم با تخیلات  کودکانه «ایام طفولیت  پری»  استوار میساخت  برای  خواننده بسیار طبیعی مینمود.  زیرا رفتن  مسجد و مدرسه ؛ ایجاد  روابط  با دیگر کودکان قریه  و هم  خیالاتی  شدن  اطفال  در همان  سن  و سال  تهداب  خوبی  برای آغاز کتاب میبود . به غیر از این تا  زینه  بیست و سوم  روابط  محیطی خیلی  طبیعی است و جملات  هم  چسپ  بهتر  دارد.  زیرا شیوه  نویسندگی  تا این  جا با سطح  نورمال  به  آهسته  گی  بطرف  بالا  حرکت  میکند.

در اصول نگارش مد نظر من ؛ زینه  ها باید  باهم  پیوند نا گسستنی میداشت . یگانه  پیوند  (عشق پری با عاشقش ) بوده که این  پیوند  گاهی  خیلی قوی  و برجسته  بوده  وگاهی نا خواسته  ضعیف شده است .

یا انتخاب عنوان ها برای زینه ها خیلی برجسته  و جالب  بوده  اما عبارات برای  تشریح  آن  عناوین  جالب خیلی کوتاه  و بریده  و دفعتاٌ ختم گردیده  است.  مگرتا جاییکه  دیده  میشد همه  زحمات را جناب  افتخار  به  تنهایی متقبل  شده  است از نظر اصول  و آئین  نویسندگی که من در نظر داشتم چنین  کتاب با ارزش  باید قبل از طبع توسط  افراد مسلکی  مرور و نواقص  یاد شده  مرفوع  میگردید اما از آنطرف حقیقت دیگر آزارم میداد که  نخبگان مردم  ما هنوز مسوولیت پذیر نبوده  و گویا انتقادگر چه که تخطئه گر ماهر  هم  هستند و هم روی  بعضی عوامل که بدبختانه در کشور ما در چند دهه جنگ ذهنیت ها را تحت  فشار قرار داده است همکاری  دلسوزانه برای  انجام وظایف  شریفانه بشری خیلی  محدود میباشد.

لهذا به اینجا رسیدم که نباید این  مقوله  بزرگ  را  فراموش کرد «  پیشتاز  بودن  در تغییر باور های  قبول  شده  خواه  پسندیده باشد و یا نباشد کاریست خیلی  دشوار.»

اما باید در محیط  خانه  و خانواده و اجتماع در یک کشور و سرانجام در جامعه  جهانی یکنفر  باید چنین قربانی  را متقبل  گردد و تمام مسوولیت ها را به  تنهایی بدوش  بکشد که در این رابطه  جناب  افتخار  کار خارق العاده  ی  انجام  داده  اند.

در سیر تاریخی  بشریت از حالت گله های اولیه تا ارتقای  آگاهی  تقریباٍ عموم مردم امروز خاصتاً در سطح جهان  غرب  برای  تغییر  مفکوره  ها خیلی  مبارزه  و تلاش عظیم صورت گرفته است که شرح و تصویر آنها اینجا امکان ندارد اما حالا  هم  بسیار مسایل  وجود دارد که  با عقاید پسند و یا ناپسند  مردم مطابقت  ندارد  اما نسبت  ضرورتش ؛ تحریر و انتشار آن ها با رعایت  و احترام به  عقاید  مردم  واجب  میباشد.

خواننده  هم  باید توقع  نداشته باشد که نویسنده  واقعیت ها را فراموش بدارد یا به حدی تراش و تغییر دهد که ازحقیقت  تجلی یافتن بیافتد. زیرا  چنانکه شیلر یکی از اندیشمندان بزرگ میگوید :« دانش از جایی آغاز میشود که بشر باور ها و پیش داوریهایش را مورد سوال و تجدید ارزیابی قرار دهد.» به راستی اگر نسل های گذشته چنین نمیکردند و زحمات و خطرات آنرا متقبل نمیشدند ؛ حالا تمام بشر روی زمین به همان حالت گله های اولیه باقی میماندند.

در عین حال میدانستم که مطالعه  کتاب های  ساینتفیک  با استعمال لغات  و کلمات  بخصوص  خود اندک  خشک  میباشد و تا زمانیکه چند صفحه  آن  مطالعه  نکنیم و در مغز نویسنده  داخل  نشویم  و هدف  نهایی  اورا درک  نکنیم  اثرعاری  از دلچسپی  میباشدُ برای  مطالعه  هر کتاب اینچنانی  حوصله  و اراده محکم بکار است  تا به  هدف  نهایی  نزدیک  شویم.

چون  سیانس  و رومان  در یک  جاده  باهم حرکت  کرده نمیتوانند زیرا رومان  مبتنی بر  تخیل است اما علم و سیانس  حکم و مفهوم و معادله بوده  شک  و تردید و خاصتاً خیال در آن  وجود ندارد. از جمله حکم  مطلق  سیانس  (  2+2 = 4) است.

اینجا گاهی تصور دست میداد که هرگاه  این  اثر« گوهر اصیل آدمی» تنها  در محور سیانس  میچرخید خیلی  عالی بود با آنکه در همین حال هم روابط  انسان و حیوان و نبات با طبیعت  از نظر  بیالوژیکی و  ریاضی و کیمیا و فیزیک  و اتمها  و مالیکولها خوب  تشریح  گردیده  است و منبع  مفید  قابل  استفاده  برای  هر  کس  میباشد .

در این گیر و دار ذهنی یکبار مجدداً متوجه شدم که کتاب گوهر اصیل آدمی با یک مقاله بسیار بلند مقدماتی تحت عنوان « پرتوی برهدف » آغاز میشود. لذا مجدداً به آن مقاله مراجعه نمودم .

این بار به وضوح دریافتم که این اثر جناب عالم افتخار داستان و رومان معمولی نیست ؛ همه کرکتر ها و زینه ها و حوادث و تصاویر و تمثال ها در آن برای یک هدف متعالی متفاوت استخدام شده تا بیشتر از راه های حسی، تخیلی ، سمعی و بصری ؛ جهانبینی و جهانشناسی را با اجزا و متعلقات آن به مردم انتقال دهد .اینکه اثر چطور آغاز شده و چطور به انجام رسیده و سایر موارد همه و همه در خدمت همین هدف واقعاً کبیر است .

اینجا بود که عنوان دوم اثر یعنی (101 زینه برای تقرب به جهانشناسی ساینتفیک ) نزدم به حد نهایی برجسته گردید.

هکذا دریافتم که چرا در میان بافت داستانی کتاب خیلی جا ها مطالب و مفاهیم و تشریحات علمی ؛ البته در میان قوس ها و یا در پاورقی ها افزود میشود و چرا بر کتاب یک البوم رنگی با تصاویر و تشریحات کیهانی و تصاویر بخصوص  از آدمیان و اعمال و اخلاق جاری شنیع شان علاوه گردیده و همچنان راپوتاژ هایی از سفر و بازدید جناب افتخار در سرزمین هندوستان و باور ها و روحیات کنونی مردمان آنجا افزود شده است که این بخش کتاب عنوان دارد « هند شناسی ؛ جهان شناسی است!»

لذا منظور آن است که همه چیز در خدمت تقرب به جهانشناسی و توسعه جهانشناسی مردم و مخصوصاً جوانان و نسل های بالنده میباشد.

برای اینکه نویسنده چنین اثر و آفرینشگر چنین تکنیک ها و میتود های القایی بی سابقه و بکر و هدفمند را در تصور آوریم ؛ از خود و از خیلی چیز هایی که به آنها معتاد و گرفتاریم ؛ باید بیرون برآئیم .

من نمیدانم به چنین چیزی قادر شده ام یا خیر ؛ ولی به هرحال در می یابم که تحقیقات  دامنه دار چند ده ساله هم در علم و ساینس و هم در فرهنگ های بشری، ادیان، اساطیر، تاریخ و فلسفه وغیره ؛ در  درک  عمیق نویسنده  از گوهر  اصیل  ادمی خیلی  برجسته  گی دارد .

این شهامت علمی و هنری که فرزند برومندی از سرزمین افغانستان به دنیا ثابت کرده ؛ اعلان نموده و نشان داده است که گوهر اصیل آدمی در بشر کنونی جز به گونهء آرمان موجودیت ندارد و همه و هر یک ما به علت ها و جبر هایی معلوم و مجهول دارای گوهر کمابیش تخریب شده و آفت رسیده استیم ؛و باید بشریت به سوی آرمان گوهر  اصیل  ادمی حرکت کند که « همه راه ها به آن ختم میشود» فکر میکنم از حد توان بیان و قلم من بیرون است.

 

اما ایکاش  ما برای  فهمیدن اندک  تحمل  داشته باشم  با  مرور  چند صفحه  کتاب  را کنار  نگذاریم  و مطابق ذهنیات بیمار گونه خود یا دیگری حکم  مطلق  منفی  را بر علیه چنین اندیشمند و نویسنده ملی و جهانی خویش  صادر نکنیم و با اندک  تعمق  زحمات  یک  محقق  را درک  نمائیم .

بلی  مشکل  در  فهمیدن  و فهماندن  است  که  وقت  و زمان میخواهد. فهمیدن  خود  یک کار بسیار دشوار است  و فهماندن  دیگران به مراتب  دشوار تر  از آن  میباشد.

کاریکه  هر قلمزن خلاق و مسئول  برای نگارش چنین یک اثر و حتی خورد تر و متفاوت تر از آن انجام میدهد سرمایه  گرانی  برای  نسل بالنده امروز و فرداست .

بهای این  اثر چنان  زیاد است  که  اندک یاد آوری های فوق مانند حباب در برابر بحر میباشد.

ابر دوشیزه و ابر زن و ابر قهرمان اول و اصلی این اثر « پری» نام دارد ولی قهرمان متقابل او ؛ پسر و جوان و قهرمانمرد که من مجبوراً او را «روای داستان» میخوانم ؛ و دیگر قهرمان ها و کرکتر های اثر نام های متعارف ندارند.

این مورد برای من سوال بود تا آنکه در ادامه به نوزاد نادره دارای « گوهر اصیل آدمی» رسیدم که حتی رب النوع یا خدایی بیمار؛ ده ها هزار سال دربدر به دنبال آن میگشته است . با پیدایش این نادره ؛ رب النوع بیمار شفایاب میشود ولی نوزاد را در زمین میگذارد و برای بزرگ کردن ؛ به قهرمان  دختر یعنی «پری» می سپارد.

لهذا این را باید همه یا بسیاری ها بتوانند بدانند که کرکتری چون قهرمان پری  در این اثر شگرف از همان آغاز آغاز برای چه آرمان و رسالتی افریده شده است و همه آنچه در منش و کنش و صورت و سیرت اوست؛ به ایجابات این رسالت خارق العاده مربوط میشود منجمله عشقش و گونه های تبارز آن.

آری ؛ قهرمان پری به رسالت مادری نوزاد نادرهء آدمی برگزیده میشود که شاید پس از خلقت آدمی؛ برای نخستین بار در کمال نهایی ؛ندرتاً تصادف کرده که به دنیا بیاید.

ولی پری در همین جامعه و زمین و محیط پر از آفات تخریب کننده گوهر آدمی ؛ ناگزیر است نوزاد را بزرگ کند. بزرگ خواهد کرد ولی سلامت گوهر را چگونه میتواند تأمین نماید؟

تازه این کودک سمبولیک آغازی برای بشریت آرمانی نو است ؛ گوهر او نه تنها باید سالم بماند بلکه از او بشریت دارای گوهر اصیل آدمی تکثیر شود و دنیا پر کند!

کدام نبوغ میتواند این مشکل را حل کند؟

همان نبوغ آفرینندهء قهرمان پری و نوزاد صاحب گوهر اصیل آدمی و رب النوع و همه آنچه کتاب گوهر اصیل آدمی را به هستی آورده است.

همان نبوغ به دست رب النوع زمان که سمبول تاریخ تکامل است؛ برای قهرمان پری ابزار معجزه گری میدهد که به مدد آن بتواند از وارد شدن هرگونه آسیب به «گوهر اصیل» جلوگیری نماید.

درکارکرد این ابزارکه طبق اصطلاح نرم افزاری و کمپیوتر«جادوگر» نامیده میشود؛ تازه من بوی بردم که چرا قهرمان ها و کرکتر های نمایش عظیم «گوهر اصیل آدمی» نام ندارند.

از نظر این فلسفه کلمات و نام ها و فرهنگ های بشری به حدی آلوده استند که بائیست حتی یک نام که به طفلی گذاشته میشود به دقت توسط «جادوگر» پاس شود. برداشت من این است که «جادوگر» سمبولی از «جهانشناسی ساینتفیک» است.

لذا ما به امر خطیر بازبینی و ستره کردن سراپای فرهنگ ها و علامات بشری میرسیم نه فقط یک فرهنگ، کلمات و نام های این و آن زبان که مانند بیمار نزد خود خیال نمائیم.

گویی قبلاً یعنی از آغاز ظهور پری؛ جادوگر گوهر اصیل آدمی ؛ این نام را برایش پاس کرده بوده  . به راستی که در مفهوم و تصویر«پری» هیچ شائیبه ای نیست!

اگر که پری هم به ناگزیر در گوهرش عیب و چون وچرایی داشته طی ریاضت بزرگ کردن نوزاد نادره؛ تطهیر میگردد؛ و به درجه دوم عاشقش قهرمان پسرهم کاملاً پاک میشود.

چرا که سپس از نتیجه وصلت آنها هم دو طفل دارای گوهر اصیل آدمی به دنیا تقدیم میگردد.

جناب  افتخار! شما که این  رسالت  بزرگ را انجام دادید برایتان تبریک  گفته و برای  کتب  سودمند دیگر تان چشم براه  میباشم.

همچنان به هر مرد و زن و پسر و دختر افغان که افتخار را پدر و برادر و دوست و عزیر و معلم  خویش میدانند و می یابند؛  تبریکات صمیمانه و غرور آفرین تقدیم میکنم و به همین سان به همه افراد مشابه همنوع در هر جای دنیا که استند.

آرزو دارم بخت داشته باشم که در بارهء قهرمانان و سمبول ها و زینه های کلیدی این اثر بی مانند هم چیز چیز برای دوستانم تقدیم کنم.

با عرض حرمت.