مرد ارجمند
چشـم سـتاره از افـق شـام سر کشید نخـل هـنر ز باغ وطـن بار و بر کشید
از مادر سترون گیتی به رغم عرف فطـرت به کام بزم هنر یک پسر کشید
زین قلزم زمانه خداوند ماه و مهر ازبطن سربه مهرصدف این گهر کشید
از پشت ابر های سیه آستین صبح خـرشید خـاوری یزک از باختر کشید
چون بلبلی که نغمه زند در بساط گل ساز نـوین به بستر کـوه و کمر کشید
آید به رقص زهر ه و ناهید در سپهر ار او نوا به گوش فلک با هنر کشید
از انفعال باربد افـگند رو بخاک (ظاهر) به روی پرده گر اشعارترکشید
و از پشت ابر های غم انگیز روزگار دیـهـیم فضل بر سر بام قمر کشید
ساقی بریز باده ی گلرنگ کز غزل مرغ هنر به شاخه ی گلزار پر کشید
دوران بپاس خاطر این شمع شعله ور نام جلی به صفحه ی هر برگ زر کشید
وز تار ریش زاهد خالی ز خیر و شر آهـنگ پر طنین رباب تتر کشید
ثبت است در جریده ی ایام نام او این حکم برصحیفه چونقش حجر کشید
هر شعر در ترانه ی این مرد ارجمند
(فرخاری) ره به گنبد نه چرخ بر کشید