ا درود و عرض تبریکات صمیمانه خدمت همه عزیزان در ستیژ های روشنگری و نور افشانی!
عید اساطیری و راز الود و چندین منظوره روزه و رمضان و صدقه فطر و همدیگر خوانی و همدیگر خواهی … به همه شما و فامیل ها و عزیزان نسبی و سببی تان مبارک و شادمانه باد.
چون در آرزو محال عیب ندارد لذا به اجازه شما ؛ تمنای صلح و رهایی و امنیت و عدالت و انسانیت برای میهن بلاکشیده هم ابراز میدارم . راستش از بس مصروف و شاید هم غرق یک سلسله موضوعات بودم که اصلاً هوشم نبود که فردا(شنبه) در افغانستان عید است؛ باز صد سلام به آفریننده گان تکنولوژی کمپیوتر و ویب و انترنیت که از برکتش ؛ بلافاصله دریافتم که پیغامی برایم رسید ؛ نام آشنا و سرنامه جذاب بود؛ رفتم سراغ انبکس و خواندم :
« کاکای عزیز محمد عالم افتخار صاحب
سلام های من و برادر و مادریمه قبول فرمائین. خیلی پشت تان دق شدیم. عید های پیشتر ما عید بود خاطری که از شما و رامش یک تبریکی و تحفه میداشتیم . مگه دو سال شد که خلاص شده . شاید شما ندانین چند سال پیش که شما پیسهء قربانی ره به ما روان کدین ؛ چقه درد های ماره دوا کرد ؛ او صد دالر نبود صد جان بود ؛ خداوند اجریشه یک بر هزار بریتان بته . خبر شدیم نواسه نو بچه رامش جان به خیر تولد شده نام خدا میگن ده گاز های بازاری جای نمیشه ؛ خودیم میخواستیم باز مادرم بی اندازه شله شد که ده کاکایت تبریکی بتی . مبارک ! خدا قدم او ماصومه سر کل ما به خیر بسازه
کاکاجان! حالی که یک اندازه کلان شدیم . زیاد تر داغ بی پدری ره می فاموم. هروقت که شیخ آصف محسنی قاتل پدریمه ای ترف و او طرف می بینم ؛ یک حالی پیدا میکنوم که خدا میدانه. وی گفتم خدا میدانه . میدانه . چه وقت خاد دانست
از دو ماه فتره کتاب شماره کم کم خوانده میروم . یک دفعه ایطو غرق شدم که دیگیم سوخته رفت
اولـا مشکل بود – حالی می فامم . لیکن مقاله هایتان در باره گوهر اصیل آدمی ره که برادریم بری خود چاپ کرده میره . زیاد کوشش کدم خوب دانسته نتانتسم . خیر – حالی خورد استم میشه پسانها آسان شوه بفامم به خاطری که زیاد کتاب ها که برادریم داره هم بریم آسان نیس. وی ببخشین مه باید مبارکی عید و مبارکی نواسه بریتان میدادم ک گپ کجا رفت .
حالی شکر برادریم مادریم کار میکنن معاش دارن – گذاره میشه . نمیدانم شما قتی مسافرت چطور استین تنها یک خواهش از شما دارم ده غم بچه و دختر جوان باشین . از کته های چیزی جور نمیشه خود قومای ما از سی و چل به بالا کلیگه نوکر و غلام همو چارتا قاتل استن . خدای شان دلهای شانه مهر زده و چشم هایشانه کور کده. اگه جوانا هم ایطو کلان شون این ملک جور نمیشه ؛ خارجی ها میرن ؛ نوکر های خورد و کلان شان هم میرن ؛ همین حالی هم زن و بچه و دارایی شان خارج اس . باز میمانه همی ملت نادان و دندان سگ . یک چاره بسنجین یک راه پیدا کنین ؛ جوانا دانا شن بینا شن . معاف کنین خودیم نمیدانم چه میگوم همی طو دلیم میگه از خیلی وقت ها این همیطو دلیم میگه ؟
عید که بری ما و بسیاری همو ماتم اس و همو ماتم پدر شهید مان ؛ به شما و خالیم و اولاد ها و نواسه هایتان مبارک »
(نام و امضا و آدرس محفوظ)
بدینگونه من عید و به راستی عید و در عین حال رسالت خاصتری پیدا کردم . به امر این برادر زاده قند و قندول و نازنین و هوشیار و خردمند و درد آشنا و دور اندیش ؛ تعهد میکنم اقلاً در ماه دو مطلب ویژه و ساده و کلیدی برای ایشان و همسن و سالان و همانها که هدف و منظور شان است ؛ تهیه و تدارک نموده به راحت ترین گونه های قابل دسترس ؛ توسط ویبسایت ها و چینل های ایمیلی تکثیر نمایم . یقین دارم جوانان اکتیف و پر تلاش و پر انرژی ای پیدا خواهند شد که آن مطالب را به طریق فیس بوک و دیگر سامانه های اجتماعی هم خدمت عزیزان جوان کاربر تقدیم و تکثیر بدارند.
عید تو و عید من و عید همه مبارک !!!
دهلی جدید. جمعه 27 اسد 1391
محمد عالم افتخار