یار ما را از نـــــــظر انداخته
مثل عاصی در ســـقر انداخته
خوب میداند ز احـــــــوال دلم
خویشتن را بی خـــــبر انداخته
با همه رفـــــــتار عا لی میکند
دردل زارم شــــــــرر انداخته
غمشریکی میکـــــند با دیگران
شیوه و لطـــــــف دگر انداخته
کی صدای ما بگوشش میرسد
خویشرا از مـــکر کر انداخته
عیب ما جز غربـت پیری نبود
قطع یاری با ظــــــفر انداخته