بود؟ نبود : نوشته نذیر ظفر –سدنی آسترالیا

در دلــت ذرهء از مـهرو وفا بود؛ نبود       

دل بشـکسته مــن از تو ـجدا بود ؛ نبود          

هر چه دیدم ز تو نا دیـــده تــصورکردم

فکر کردم هــــمه گی ناز و ادا بود؛ نبود

دشمن از گریه مـن خــندهء شادی میکرد

جور بر حـــال منی خــسته روا بود؛نبود

هر طبیبی که به با لـــــــین سرم می آمد

بــــهر تشخیص من از درد دوا بود؛ نبود

گفته بودم که به اغـــیار مکن مهر و وفا

نشــــــــــنیدی و خیال تو بجـــا بود ؛ نبود

تو بسوزی ز خود من ز تو در ســـو ختنم

(ظفرت) با همه این غصه رضا بود؛ نبود

12/21/12   سدنی – آسترالیا