*******
با طبح آزاده چو بر خاستی
صاحب اندیـــشهء فرداستی
شعر تو آییــــــنهء دلها بود
موج رقــــم کردهء گلها بود
در سخنت رنج زمان خفته است
گفته تو ؛ گفــــتهء نا گفته است
واژهء تو ؛ واژهء گواژه نیست
صحبت گواژه گران واژه نیست
بحر خیالت چو تلاطم کند
جزرو مدی آمده را گم کند
قایقی در بحر خروشان تویی
عابرء در مشکل و آسان تویی
پیشبر و ؛ راه مده بر هراس
در دل خود جاه مده بر هراس
بانوی دانــــشورو داناستی
شاعره و واله و شهلاستی