*********
ز جور آن مه دردانه گوشه گیر شدم
میان خـــلوت غم رفته رفته پیر شدم
مکن ملامــــت صیاد و دام نو میدی
بپای خویــــش بدام آمدم ؛ اسیر شدم
سخاوتم چو زحد و حدود آن بگذشت
میان همنفــــــــسان مفلس و فقیر شدم
ز بسکه وصف ترا من ز غیر بشنیدم
شرر به جان و دلم آمــــد و شریر شدم
تمام روشنی ام از فروغ چــهرهء تست
نذیر بودم و از عشــــــــق بینظیر شدم
چو همنوائی ندیدم به خو یشتن (ظفرا)
به ذکر یا حی و یا سامع البصیر شدم