عطار نوشته : نذیر ظفر 13/14/04

 

**********

و ای سیمن بدن در فکر من بسیار میگردی

زدل بیـــرون نمیگردی ولی بی یار میگردی

همه بهر تفرج میرود گلــــــــشن ؛ ولی هردم

خجا لت میدهی بر گل چو بر گلزار میگردی

بجای باده از دست تو گل می ریزد ای ساقی

شراب گلفــشان داری که چون عطار میکردی

دل گپ نا شنو را گفتم از عـــــــشق بتان بگذر

ورگرنه چون قلــــــند ر بر سر بازار میگردی

بگو بر واعـــظ منبر که  دیشب  را کجا بودی

به پــیش چشـــــم ما با تسبیح و دستار میگردی

ظفر کم کــن زدل این غصه ها و رنج دنیا را

ازین غـــــمها درین آواره گی بیمار میگر دی

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.