نشد کس بانگي رسايي برآرد
صفاو صلحي برميهن بيارد
کسي کوتاه نکرد دست جنايت
كه پا بر جاده مردي گذ ا رد.
طالبان از جنوب افغانستان ظهور نمودند. آنان گروهي با انگيزه، از طلاب علوم ديني بودند كه از افزايش ناامني در سراسر افغانستان توسط دستههاي مسلح به نام مجاهد پس از فروپاشي حكومت نجيب در سال سيزده هفتاد- به ستوه آمده بودند. اين دستههاي مسلح به مدت سه سال در حالي در جادهها به دزدي و اخاذي ميپرداختند كه سران مجاهدين در پايتخت بر سر قدرت به شدت ميجنگيدند. در اين شرايط كه اوضاع مرزي تحت نظارت سازمان اطلاعات ارتش پاكستان (آي اس آي) قرار داشت، خبرگزاريها از عمليات پر سر و صداي تصرف يك شهر مرزي در جنوب قندهار و يك پايگاه مملو از اسلحه توسط گروه ناشناختة طالبان در سيزده هفتادوسه- ش (دوازده اكتبر نوزده نودوچهار- م) خبر دادند. اين گروه خواستار بازگشت «ظاهر» شاه سابق بودند. رهبر آنان ملا عمر، يكي از مجاهدين سابق، بود و فرماندهان محلي، پاكستان را در ظهورشان دخيل ميدانستند يك هفته بعد، در بيستم اكتبر، هيأتي از كارشناسان امور عمراني و سفراي خارجي به سرپرستي بابر، وزير خارجه وقت پاكستان ـ كه خود يك پشتون بود ـ در سفري به جنوب افغانستان، امكان برقراري بزرگراهي از كويته به هرات را بررسي ميكردند.
بابر قبلاً رايزنيهايي با مقامات محلي انجام داده بود. اين هيأت در خارج از قندهار توسط مجاهدين محلي و در اعتراض به حمايت پاكستان ازطالبان گروگان گرفته شد. از طرفي ملاقاتي در بيست وهشت اكتبر بين رئيس جمهور تركمنستان و والي هرات با بوتو، نخست وزير وقت پاكستان، در عشق آباد صورت گرفته و قرار بود در يك سفر آزمايشي، كارواني تجاري شامل سي كاميون از پاكستان به عشق آباد رود. در اخيراكتبر اين كاروان نيز همراه دو فرمانده طالبان و يك افسر (آي اس آي ) به گروگان فرماند ه هان قندهار در آمد. طالبان به درخواست پاكستان در يك حمله برق آسا گروگانگيران را فرار دادند و عصر همان روز قندهار را به تصرف در آوردند.
ازآن پس طالبان به شهرت رسيدند و توانستند با برقراري شرايطي خشک ولجام گسسته امنيت جنوب را تأمين كنند. پيشرويهاي سريع آنان در شرق به «چهار آسيا» و دروازهاي كابل و در غرب به «فراه»، همراه با خريد فرماندهان محلي، نظم و امنيت را به اين مناطق برگرداند.
گروه كوچك آنان در اين زمان به صورت يك جنبش قدرتمند و پرتحرك و سريع در آمده بود و تعجب همگان را بر ميانگيخت. سخت گيريهاي معروف آنان پس از تصرف «هرات» در سال نوزده نودوپنج- نيز توجه همه را به خود جلب كرد. هنگامي كه آنان در سال نوزده نودوشش- جلال آباد را در شرق افغانستان فتح و كابل را محاصره ميكردند، سران مجاهدين همچنان به درگيريهاي خود در اطراف پايتخت (كابل) و دسته بنديهاي تاكتيكي بر سر تصرف شهرها ادامه ميدادند، در حالي كه امنيت و نظم در قلمرو جنبش طالبان برقرار بود، پس از چند محاصره وشکست، نيروهاي احمد شاه مسعود ازكابل فرار كردند و بلافاصله شهر به تصرف طالبان در آمد. طالبان كه حاكميت بر تمام كشور را جست و جو ميكردند، با استفاده از اختلافات داخلي سران مجاهدين در سال نوزده نودوهشت- م شمال و اندكي بعد مركز افغانستان را هم تصرف كردند و دست به كشتارهاي وسيع مردم در اين مناطق زدند. تحريمهاي اقتصادي جامعه بين المللي در واكنش به اعمال طالبان آنان را به انزوا برد. وقتي دو روز قبل از حادثة يازدهم سپتامبر آمريكا ، احمد شاه مسعود كشته شد، ائتلاف ضد تروريسم به رهبري آمريكا با بمبارانهاي سنگين و پشتيباني جبهه متحد، طالبان را از صحنة سياسي افغانستان به زير آورد.
اکثر جنگسالاران سه دهه اخیر که صدها هزارافغان را به کام مرگ فرستاده اند، هنوز شانه به شانه رییس جمهور ظاهر می شوند و آنگونه که سازمانهای تحقیقی آمریکا اعلام کرده، این جنگسالاران یکجا با طالبان و رهبران قبیله ای بیش ازهفتاد درصد قلمروی افغانستان را دراختیار خویش دارند. حاکمیت قانون هم فقط در شکل چیزی بیش نیست … وهزاران هموطن غیرنظامی ماطي اين سالها قربانی ناامنی شده اند، وصدهاخانواده را گلوله های نیروهای خارجی که برای تامین امنیت ما آمده اند، به خاک وخون نشانده اند.
گويي اين مردم ستم ديده بايد هميشه باکشتن ، بستن، بردن و نابود شدن زنده گي نمايند . با رفتن طالبان فقط چهره عوض شد . برنامه کار روزانه، سياست هاي محلي، انديشه بنياد گرايي، جنگ و تفنگ، بردن و کشتن، قنداق کاري، به زندان انداختن همان بود که درزمان طالبان جريان داشت، ولي با دو تفاوت ،يکي اينکه اين زنداني ساختن و بردن و تسليم دادن بي گناهان به خارجيان و درزندان هاي بيگانه ها صورت گرفت و دوم تغير دستاربه پکول و کلاه پوست و چپن بود . آمريکايان با سياست هاي دود منشانه خويش – همان دزدان نوکرصفت که با دو پاسپورت افغاني وآمريکايي پکول پوشان فراري که شهر را به ويرانه و کابل را به غمخانه تبديل نموده بودند بلاي جان مردم گردانيد . جاه طلبي رهبران فسادپيشه تنها اهرم مصيبت بار بود که استعمار مي توانست درين راه از آن بهره برداري نمايد . خيانت و خودخواهي اينها کشور را بصورت سرزمين ملک الطوايفي درآورده و درهرگوشه فرمانده، گروه، سردسته و گردنکشي براي خويش پوسته و پاتک و زندان و کشتارگاه ساخته ازاين طريق قدرت وحاکميت خودرا به نمايش گذاشتند.
همه معتقد شده اند كه كرزى درطي بيش ازيک دهه حكومت، ديگر فرصت براى جلب اعتماد عمومى نداردوبايد باروپندکش رابسته وراهي کشوري گردد که ازآنجابه قندهارديسانت گرديده بودويابه پيشگاه مردم حساب اين يک دهه راپس بدهد . کابل پايتخت کشور که در آن نيروهاي پرشمار داخلي و خارجي تامين کننده امنيت، وجود دارند نيزاز گزند نا امني ها، مصئون نمانده وهرهفته مورد حملات انتحاري و فير راکت قرار مي گيرند.
درگيري و بي نظمي ها نشان مي دهد که امنيت، روز به روز خراب تر شده مي رود. بديهي است که اگر دولت به حل اين مشکل اساسي فايق آمده نتواند، درتطبيق پروسه هاي بازسازی و نوسازی، به کاميابي نخواهد رسيد. در کشوري که تمام زير ساخت هاي اجتماعي و اقتصادي آن، در دوران جنگ سي ساله تخريب شده و مردم ، براي قادر شدن به گذران زنده گي آبرومندانهء خويش، نياز شديد به بازسازي واعمارمجدد دارند، امنيت وحسابدهي سران دولت ، رهبران تنظيمها ، وقوماندانان جهادي ضرورت مبرم به حساب مي آيد.
طالبان یک گروه است که در خلال جنگ باقواي شوروی سابق ( نوزده هفتادونو- نوزده هشتادونو) شکل گرفت. این گروپ که قرائتی تنگنظرانه نسبت به مفاهیم اسلامی دارد به کمک کشورهاي منطقوي وفرامنطقوي وبخصوص با حمایت مالی – ایدئولوژیک عربستان سعودی ، کمکهي سخاوتمندانه امارت متحده عربي وبه مساعدتهای فزيکي ولوژستيکي بیدر يغانه نه پاکستان شکل گرفت.
اعضای طالبان مجموعهای از ملا ونيمچه ملاي عرب و غیر عربی اند که پیشتر در جنوب پاکستان مشغول فراگیری اسلامی بودند که عربستان سعودی مروج آن است. این مدارس با کمک مالی دولت ریاض پاگرفته و در اکثرمناطق پاکستان، به ویژه جنوب این کشور به ترویج دیدگاه سلفی و وهابی مبادرت میکنند.
با چراغ سبز بازيگران بين المللي وبخصوص انگليس، این گروپ کوچک به سرعت به انواع سلاحهای پیشرفته تجهیز شد به گونهای که بعد از خروج نیروهای شوروی از افغانستان و شکیل گيري حکومت تنطيمي ، میان آنان نبرد درگرفت و افغانستان در دام جنگ داخلی افتاد. نیروهای طالبان که به دلیل حمایتهای عربستان و پاکستان فوقالعاده قدرتمند شده بودند به مرور بخشهای مختلف کشور را اشغال کردند.
آنان با اشغال قندهار در سال نوزده نودوچهارعملا دولتی خودخوانده با قوانین سخت بدوی را به اجرا گذاشتند. مردم که از هرجومرج تنظيمي خسته شده بودند و نیاز شدیدی به استقرار نظم و قانون احساس میکردند در ابتدا روی خوش به طالبان نشان دادند. این گروپ سرانجام در سال نوزده نودوشش کابل را اشغال کردند و بدین ترتیب با تصرف پایتخت، حکومت خود را در سراسر کشور مستقر ساختند. اگرچه در این دوران و بعد از آن مقاومتهایی از سوی بخشی از گروپهای تنظيمي صورت گرفت، اما قدرت مالی و نظامی طالبان با نظم آهنینی که در کشور بوجود آورده بود باعث شد که ثبات و پایداری آن هر روز استحکام بیشتری یابد. با استقرار حکومت طالبان به مرور چهره خشن و ارتجاعی و قرائت سلفی- وهابی آنان از اسلام عرصه را بر مردم تنگتر کرد اما کسی یارای مقابله با آن را نداشت. حامیان طالبان نیز از حضور آنان در افغانستان خشنود بودند. رهبری طالبان با ملا عمر است، مردی که مخالف عکس بود و آن را حرام میداد و از این روی عکسهای محدودی از او وجود دارد.
در خلال جنگهای داخلی در افغانستان و به ویژه پس از استقرار حکومت طالبان در این کشور، بن لادن سردسته القاعده که به لحاظ ایدئولوژیک ارتباط با طالبان داشت به آنان پيوست. وي سرمایه افسانهای خود را در اختیار طالبان گذاشته بود بعد از متهم شدن به بمبگذاری علیه منافع آمریکا مجبور به بازگشت به افغانستان شد و مورد پذیرش و پذیرایی حکومت طالبان قرار گرفت. در پی ماجرای یازده سپتامبر و مشخص شدن اجرای این عملیات توسط بنلادن، آمریکا از طالبان خواست که بنلادن را تحویل دهد اما طالبان امتناع کرد. بدین ترتیب آمریکا رسما به جنگ افغانستان و حکومت طالبان رفت. حکومت طالبان سرنگون شد اما غربیها نتوانستند ملاعمر، رهبر طالبان را دستگیر کنند. القاعده دامنه فعالیتهای تروریستی خود را به سراسر جهان کشاند و نیروهای وفادار به طالبان نیز همچنان به نبرد با نیروهای دولتی وقواط ناتو و ایساف مشغولند.
طالبان روزانه جان چندین انسان بیگناه را در افغانستان می گیرد و به کار خود برچسب اسلامي می زند .
با ظهور طالبان ( کلمه رايج طالبان قندهاري سپین ملائیکه) مردمی که از جنگ خسته شده بودند سلاحای خود را بزمین گذاشتند و به اسقبال انها رفتند. هنگامی که طالبان وارد کابل شدند، عبدالعلی مزاری حاضر شد که به انها مذاکره کند اما وی نیز به نیرنگ مذاکره از سوی طالبان شهید شد. مزاری و همراهانش که به نیت مذاکره نزد طالبان رفته بودند با بسیار بی رحمی از سوی طالبان گوش و بینی هایشان بریده و سپس به شکل بسیار فجیع کشته شدند. باشهادت مزاری به شکل فجیع ، طالبان چهره اصلی خود را نمایان کردند از ان به بعد بود که جنگ ها در مقابل طالبان به صورت جدی آغاز گردید. درينجامروري مختصري داريم پيرامون عملکرد طالبان.
قتل عام هزاره ها در مزار شریف : در ۸ اگست سال ۱۹۹۸ نیرو های طالبان وارد شهر مزار شریف شدند. یک هفته بعد به تعداد ۲۰۰۰ نفر که بیشتر شان غیر نظامی بودند، توسط طالبان به قتل رسیدند. در گزارشی که از سوی دیدبان حقوق بشر بنام قتل عام در مزار شریف تهیه شده، چنین امده است – طالبان وارد شهر مزار شریف نشده بودند که نیرو های حزب اسلامی گلبدین حکمتیار در خطوط اول جبهه، قرارگاه حزب وحدت را که از جنگجویان بامیان و در منطقه یی به نام قلعه زینی تخت پل که یک منطقه وسیع محصور شده در شمال شرق مزار در جاده شهر بلخ، تشکیل شده بود، را احاطه کردند.
نیروهای حزب اسلامی به تعداد۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ جنگجوی حزب وحدت را به دام انداختند که بعدا با پیشروی طالبان محاصره گردیدند بیشتر این جنگجویان حزب وحدت، در همان منطقه کشته شدند و حدود ۷۰۰ نفر انها که بطرف مرز حیرتان فرار کرده بودند نیز توسط طالبان در دشت ها به قتل رسیدند. طالبان در اولین ساعات پس از بدست گرفتن کنترول شهرهای سمت شمال، شمار نامعلومی از غیر نظامیان را که عمدتا هزاره و ازبک بودند را به قتل رساندند. آنها بالای غیر نظامیان در مناطق مسکونی و خیابان های شهر فیر میکردند.
دیده بان حقوق بشر در گزارش خود نگاشته است که یک مرد تاجک که خودش هم در توقیف طالبان بوده، چنین می نویسد، من در کارته بخدی زندگی می کردم در روز سوم، طالبان سرک ها را محاصره کرده و اقدام به جستجوی خانه به خانه برای یافتن هزاره ها کردند. خانه های هزاره کجاست؟ فقط یک خانه هزاره نزدیک ما بود که در آن چهار مرد جوان به شمول یک دوست شان که برای دید و بازدید امده بود، حضور داشت و یک مرد جوان نیز در این خانه کار می کرد. تاجیک ها، ازبک ها و هزاره از مناطق همجوار نیز دستگیر شده بودند. همه دستگیر شدگان به موتر های باری انداخته شد. دستان چهار مرد هزاره خیلی محکم بسته شده و بجای دیگری برده شدند و خوردسن هزاره دیگر در موتر ما بود .وقتی که نزدیک ساحه بازار رسیدیم موتر متوقف گردید و دوخوردسن هزاره پائین اورده شد، یک عسکر طالب آنها را تیله کرده. و به چهار راهی پشت ساحه بازار برد، سپس توسط این عسکر طالب تیرباران گردیدند. بعدا به من گفته شد که چهار هزاره دیگر به تکیه خانه مهدیه برده شده و در انجا بقتل رسیدند. همه این هزاره ها کار گر بودند، نظامی و جنگجو نبود، انها همگی سنینی بین ۱۹ الی ۲۰ سال داشتند.
یک محصل طب گواهی داد که طالبان شفاخانه را نیز برای پیدا کردن هزاره ها تلاشی کردند من دو بچه هزاره را دیدم یکی حدود ۱۳ ساله و دیگری حدود ۲۰ ساله که یکی انها دستش شکسته بود. طالبان خواستند که انها را با خود بیرون ببرند اما با مداخله رییس شفاخانه نتوانستند اما روز بعد انها را طالبان باخود بردند.
پس از کنترول کامل شهر مزار ، والی طالبان بنام ملا عبدالمنان نیازی خطبه های را در تمام مساجد شهر ایراد کرده و تهدید نمود که اگر کسی با هزاره ها کمک کند، خودش نیز از سوی طالبان مجازات می گردد. او در خطبه های خود می گفت که هزاره ها مسلمان نیستند، انها کافر اند و باید انها را بکشیم. این خطابه ها توسط بیشتر مقامات بلند رتبه طالبان اعلام شده و کشتن هزاره ها جواز رسمی و شرعی یافته بود.
قتل عام هزاره ها در ولایت سرپل در سالهای ۱۹۹۹ الی ۲۰۰۰٫.
بناء به گزارش دیدبان حقوق بشر، طالبان جنایت جنگی را در ولسوالی گوسفندی ولایت سرپل مرتکب شدند
در ماه مارچ سال ۲۰۰۰ به تعداد ۹۶ نفر غیرنظامی توسط طالبان به قتل رسید.
دیده بان حقوق بشر در گزارش خود ولسوالی سنگ چارک ولایت سرپل را نیز اضافه می کند. مردم غیر نظامی زیاد در این ولسوالی کشته شد که این غیرنظامیان نیز قربانی حملات تلافی جویانه طالبان گردید. نیروهای طالبان زمانی که در یک منطقه شکست می خوردند، اگر بار دیگرآن منطقه را به دست می آورد، دست به کشتار مردم بیگناه می زدند.
هنگامیکه طالبان بامیان را تحت کنترول خود در اوردند، بوداهای عظیم الجثه بامیان را که قدامت تاریخی بیش از ۲۰۰۰ ساله داشت را منفجرو به صورت کامل تخریب نمودند.
تسلط پیدا کردن طالبان بر بامیان، ترس و حشت میان مردم مظلوم بامیان افروخته گردید. طالبان بر مردم عاجز و بی ازار بامیان رحم نکردند. در یکه ولنگ بامیان باقتل عام پیرمردان، کودکان و اتش زدن قریه ها وحشی بودن خویش را بار دیگر تکراراً ثابت کردند. تنها در یک مورد در کشتار طالبان در بامیان، بیش از ۲۰۰ نفر بدون کدام جرم از دم تیغ گذرانده شد. این قتل عام ها نیز مردم هزاره را مجبور به ترک کاشانه شان کردند. مهاجرت هایی که به قیمت جان اکثریت هزاره ها تمام شد و بیش از ۱۵۰۰ نفر مرد، زن و کودک پیر و جوان، بصورت فامیلی و فردی هنگامیکه عازم پاکستان و ایران بودند، توسط طالبان در ولایت زابل در منطقه کندی پشت تیر باران گردید که استخوانهای انان تا بحال در گودال ها و اب رفتگی های کندی پشت پراکنده است. هم چنان تعداد از فامیل ها، در مسیر راه قندهار وسپین بولدک نیز سر به نیست شدند که تا امروز هیچ کس اثری از آنها نیافته است.
يکی از رایج ترین روشهایی که طالبان در اکثر مناطق تحت تصرف خود از آن استفاده میکردند، استفاده از منطق زور، خشونت، وحشیگری و شیوه تهدید وسرانجام سربهنیست کردن مردم بود. به این تربیب زمانی که وارد یک منطقه یا شهری می شدند، ابتدا از مردم می خواستند هر چه سلاح ومهمات دارند به آنان تحویل بدهند، فرماندهان و جنگویان را معرفی و خانههای شان را به آنان نشان بدهند. بعد از این هشدار، اگر مردم به آنچه که طالبان گفته بود در مدت زمان معین وظایفش را انجام داده بودند کاری نداشتند، در غیر این صورت، از طریق جاسوسان که از مردم همان محل استخدام میکردند، متخلفین را پیدا میکردند یا همان جا در انظار عموم«اعدام» می کردند یا با خودشان میبردند که دیگر هیچ وقت به خانه باز نمیگشتند.
اعمال طالبان در خصوص زنان به خوبی مستند شده است- ابتدا در قندهار، بعد هرات و کابل، تکلیف شریعت را امر می کردند و تمام مکاتب دختران و زنان را بستند. آنها حکم کردند که زنان نمی توانند بیرون خانه کار کنند (به جز در بخشهاي صحی)، یا بیرون خانه برآیند مگر اینکه با یکی ازمردهای اقارب نزدیکش همراه باشد.
هسته رهبری طالبان بیست و دو عضو شورایی داشت که ملاعمر رهبرشان بود. طالبان ساختارهای نظامی و مدنی خود را به خوبی گسترش داده بودند و ساختار آشکار کنترول و فرماندهی داشتند. ملا عمر از طریق ارتباطات مخابروی از قندهار هدایت امور نظامی در تمام کشور را سرپرستی می کرد. در قریه شیخ آباد ، طالبان وارد قریه شده و سی مرد پیر را شکنجه و به قتل رساندند و بعضی از قسمتهای بدن را بریدند.
در آگست نوزده نودوهشت ميلادي طالبان – با حمايت قاطع از جانب پاكستان – كنترول مزار شريف را به دست گرفتند. آنها بعداً حداقل دوهزارنفر كه عمدتاً غير نظاميان بودند، قتل عام نمودند. گزارش های دقیق نیز حاکی از آن است که طالبان در این چند سال، در جریان دستگیری نیروهای امنیتی را تیرباران کرده و یا خانواده های آنان را مجبور به پرداخت پول گزاف برای رهایی شان کرده اند.
ديده ميشود درين سالهاي نزديک بیرحمی و کشتار طالبان افزایش چشمگیری یافته است. هر روز خبرهایی از قتل مردم بیگناه از اثر حملههای انتحاری و بمبهای کنارجادهای میرسد. درجديد ترين گزارشهاخوانديم در قندهار از اثر حمله انتحاری طالبان، بيش ازسي نفرکشته و زخمی شده وکارمندان برنامه همبستگی ملی در یکی از ولسوالیهای هرات گلولهباران شدند و در دشت ارچی کندز نیز حادثه خونینی رخ داد.
طالبان مسوولیت بسیاری از این رویدادهای خونین را بهدوش گرفتند. عطش خونریزی در رهبران طالبان چنان قوی است که حتا از قتل کودکان نیز به وجد میآیند و با افتخار مسوولیت آن را بهدوش میگیرند. آنان فکر میکنند که بهوسیله انتحار، بمبگذاری، آدمربایی و گلولهباران کارمندان دولتی، میتوانند تاریخ را به عقب برگردانند و دوباره مردم کشور را به قعر قرون وسطا سوق دهند. هدف و ابزار طالبان، غیرانسانی است و کسی نمیتواند آن را توجیه کند.
رهبران آنان هنوز نمیدانند که برای حکومت کردن روش وخصلت انساني رابايد درپيش گرفت وخدمت به مردم جزي ازسياست انساني به شمارميرود. باید مردم حس کند که در سایه آن حکومت به تمامی نیازهایش رسیدگی میشود و به آسایش و امنیت میرسد. هیچ مردمي حاضر نیست افکار و حکومت کسانی را بپذیرند که میخواهند از طریق کشتار، بمبگذاری و حملههای انتحاری، به قدرت برسند. کسانیکه فکر میکنند با کشتار مردم و ایجاد رعب و وحشت و گرفتن فرصتهای سرمایهگذاری و توسعه ، با حضور نظامی خارجي مبارزه میکنند، سخت در اشتباه هستند. آنان باید بدانند که بحران و حاکمیت غیرمسوول طالبان بود که زمینه را برای ورود نیروهای خارجی به افغانستان فراهم کرد.
مردم افغانستان آنقدر از وحشت و بیداد طالبان و جنگهای تنظيمي پیش از آن، خسته بودند که از حضور نیروهای خارجی استقبال کردند. هیچ کسی نمیتواند، منکر این واقعیت باشد. در حال حاضر نیز مردم ، نگران خروج کامل و صددرصدی نیروی خارجیاند، دلیل آنهم وحشت و بیداد طالبان وجنگ سالاران تفنگدارتنظيمي ست.
در ششماه نخست سال ۲۰۱۰ بر اثر حملات اسلامگرایان افراطی ۱۷۶ کودک کشته و ۳۸۹ تن از آنان زخمی شدند. این میزان بیش از دوبرابر قربانیان کودک در همین دورهی زمانی در سال گذشته است. اشتافن د میستورا که این گزارش راتسلیم سازمان ملل کرده است، کودکان و زنان افغان را آسیبپذیرترین اقشار جامعه در درگیریهای این کشور میداند. او میگوید، زنان و کودکان بیش از گذشته «در خانهها و روستاهایشان هدف حملات قرار گرفته، کشته و زخمی میشوند». به گفتهی وی، کودکان حتی در افغانستان در ملاء عام اعدام میشوند. مسئولیت حدود دوسوم آسیبها و تلفات انسانی را طالبان و اسلامگرایان افراطی بر عهده دارند. اسلامگرایان اغلب از غیرنظامیان به عنوان سپرهای انسانی استفاده میکنند. سازمان ملل گروههای افراطی اسلامی را مسئول کشته و زخمی شدن ۲۴۷۷ غیر نظامی در افغانستان در سال جاری میداند.
در حالی که تلفات ناشی از حملات نیروهای ناتو و نظامیان افغانستان ۳۸۶ نفر است. نمایندهی ویژهی سازمان ملل در کابل این واقعیت را قابل انتقاد میداند و میگوید: اگر آنها میخواهند آیندهی این کشور را رقم بزنند باید بدانند که نمیتوانند این راه را از میان اجساد پرشمار غیرنظامیان باز کنند.
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.