مرا به شوخی چشمت قسم که دلگیرم
ملول ضربه ی مژگان ی پر ز تذویرم
به روضه رخ ماه تو میـخورم سوگند
که در محبت روی تو نیسـت تقصیرم
به نگهت گلی روی تو من کلان شدم
که بوی عشق تو الوده بود در شیرم
بیاد روی تو هر روز زنده گی خواهم
اگر خیال تو در ـسر نگـــشت میمیرم
نه من به شهر شبانگاه زنده دار توام
کسی به شهر نخــسپد ز نای شبگیرم