وطن دردست مشتی کاسه لیس است
یکی معاون دیگر سارق رئیس است
رهبرانش در بغل سنگ دارد
به هر قریه ملای لنگ دارد
شارعانِ شرع ،شمشیر میزنند
عارفانش قبر عرفان می کنند
شاعرانش دستبوس حاکم اند
ادیبان بردزد ورهزن خادم اند
درین خطه غذایی نیست به مردم
ولی افعی فراوان است وگژدم
به جای قاضی ها دزدان نشستند
دودست شاکی را از پشت بستند
به پارلمان همه قصاب پیر اند
که با آزادگان کارد وپنیر اند
نه گاندی یی نه ماندیلا درینجاست
بدست شمشیروسیف الله درینجاست
همه مزدور،غلامِ سیم وزر اند
به دستور بیگانه سر می بُرند
درینجا گل نمی روید به جزء خار
چه وقت روئیده سنبل درشوره زار
کجای این وطن آزاد زمین است؟
کجای این وطن عدل آفزین است؟
به پا خیز هم وطن، آزاد گردان
چو ملک دیگران ، آباد گردان
مسعود حداد
3 جنوری 2014
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.