در این روز ها که نه تنها جنگِ لفظی ، بلکه درگیری های فزیکی و زد خورد هایی بینِ ستاد های انتخاباتی آقایان دکتر اشرف غنی احمد زی و دکتر عبدالله عبدالله ، همچنان هوا دارانِ این دو نامزدِ کرسی ریاست جمهوری کشور افغانستان ، جهتِ تصاحب این مقام به نقطۀ اوجش رسیده است و هرکدام از این دو نفر خود را سزاوار و برندۀ این مقام میدانند و به همین دلیل بعد از گذشتِ حدود شش ماه هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیده اند ، سرودۀ زیبایی از زنده یاد میرغلام محمد غبار این سیاستمدار میهن پرست ، محققِ راستین ، مبارز مردمی ، روزنامه نگار متعهد ، مؤرخِ بی بدیل و شاعری با احساس که این شعر را بین سال های ۱۳۳۱-۱۳۳۵ هجری خورشیدی مطابق با سال های ۱۹۵۲-۱۹۵۶ میلادی در زندان سیاسی کابل سروده اند ( و بی ارتباط با حال و هوای امروز کشور افغانستان نمی باشد ) ، توسط فرزندِ ارجمندِ این بزرگوار ، جناب حشمت خلیل غبار در اختیار این حقیر قرار گرفت .
این سرودۀ ارزشمند که با الهام از غزل زیبای حضرتِ حافظ با مطلع « واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند – چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند » سروده شده است ، فکر میکنم فقط یکبار با به خوانش گرفتنِ مقاله ای که توسط آقای لطیف ناظمی در ارتباط با تجلیل از مقام والای شاد روان میرغلام محمد غبار ( بعد از درگذشتِ این بزرگ مرد ) جهتِ برنامۀ ترازوی طلایی در اواسط سال 1357 هجری خورشیدی به رشتۀ تحریر در آمد و این شعر هم زینت بخش ذیلِ آن مقاله گردید ، در یکی از برنامه های « ترازوی طلایی » از طریق رادیوی افغانستان پخش گردید .
گر به این سرودۀ مردمی توجه کنیم ، می بینیم که مصراع مصراعِ آن فریادیست از اعماقِ قلبِ مبارزی میهن پرست که فقط به مردمش فکر میکند و کشورش ، و هرگز در پی جاه و جلال نیست . آری بیت بیتِ این شعر دردیست از درد های ملتِ رنج دیده و ستم کشیدۀ کشور افغانستان که از زد و بند های مبارز نما هایی سخن میگوید که زمانی همسنگر مرحوم غبار و در خط مردم بودند ولی دریغ که برای رسیدن به جاه و مقام ، سنگر مبارزه علیه این زورمداران را رها کرده و با سپردن تعهد نامۀ همکاری با دولتِ خودکامه ، نه نتها در های زندان به روی شان باز گردید ، بلکه به مقام های وزارت و سفارت هم رسیدند ، نه همچون زنده یاد غبار که راهِ مبارزه علیه دد صفتان و زورمندان را تا پایانِ زندگی رها نکرد و حتا در مقابلِ نادرشاه و سردار محمد داوود با شجاعت و مردانگی ایستاد و هرگونه همکاری با آنها را رد کرد و زندان ، شکنجه ، تبعید و خانه نشینی را تا پایان عمر به جان خرید .
اینک این شعر مردمیِ را که زیر عنوانِ ( عوام فریبان ) توسط این بزرگ مردِ تاریخ کشور افغانستان ، شصت و اندی سال قبل سروده شده ولی بی ارتباط با اوضاع کنونی این کشور و تیر های زهر آگینی که این اوضاع در قلبِ مردمانِ این سرزمین نشانده و حاصل آن زخم های ناسور و درمان ناپذیری است در سینه های درد مند اینان ، به دوستدارانِ واقعی این اَبَر مردِ دوران ، آری به آنانی که فقط به آزادی و آزادگی می اندیشند ، پیشکش می نمایم .
با عرض ادب – امیر فروغ
شعری از : زنده یاد میرغلام محمد غبار
( عوام فریبان )
حقه بازان جلوه در بازار و معبر میکنند
چون به قدرت میرسند از پیش بدتر میکنند
در حضر دارند زره مانندۀ دستانِ سام
در خطرهریک عوضْ مغفر به چادر میکنند
درمیان توده می لافند از حبِ وطن
در سریر افسری ، لعنت به کشور میکنند
در مجالس طعنه برارکان دولت میزنند
در محابس مدحِ اشخاصِ ستمگر میکنند
در قبیلِ اقویا آرام همچون گوسفند
برفقیروبینوا ، کار غضنفر میکنند
از دنائت کاسه می لیسند در خوان لئیم
وز تفرعن خنده بردهقان وکارگرمیکنند
از نهیبِ والیان چون بید میلرزند بخود
قهر برمزدور و نوکر همچو « کِچنر » میکنند
درمجامع سخت می غرند چون درکوه پلنگ
در صدارت لابه چون کفتار لاغر میکنند
در محافل عشوه ای دارند با مُشک وعبیر
وز تجمل دمبدم برروی پودر میکنند
در دفاع از حقِ مظلوم اند یکسر کهنه لنگ
فی المراصع والمراکز پشت چنبر میکنند
درسفارت ، هم وزارت ، از پی فسق وفجور
خون مردم را خیالِ شیر مادر میکنند
در عمل صفرند و در زحمت کشی ناکام صِرف
لیک در نطق وبیان ، کار سکندر میکنند
از تمدن ، دست بوسند ظالم و خون خواره را
وز تَوَهُش خاک بر فرقِ هنرور میکنند
خونِ مردم می مکند ومالِ مردم میبرند
نانِ ملت میخورند وشکر قیصر میکنند
حریت را دوستدار وارتجاع را پاسدار
در میانِ حق وباطل اکتِ جَیْکر میکنند
میرغلام محمد غبار
زندان سیاسی کابل