از قید صبـــرو حوصله آزاد گشته ام
یعنی که از مناقـــــشه بر باد گشته ام
زاغ و زغـــن میان قفس جا نمی دهند
از لحن خو یـــش طعمه صیاد گشته ام
شیرین بود کلام من ار پیش این و آن
اندر مقام عــــــشق تو فر هاد گشته ام
از بسکـــــــه تازیـــــانه ایام خورده ام
سر تا به پا به نــــاله و فریاد گشته ام
بسکه غزلـــــــسرایی خوبان نموده ام
در کار عشق رهبر و استاد گشته ام