در ده سال میان 1977 و 1987 نیز برای برخی رسانهها شعر، داستان و گزارش مینوشت، ولی از اکتوبر 1987 تا مارچ 1992 کارمند رسمی و همکار دایمی ماهنامۀ “سباوون” (ارگان اتحادیۀ ژورنالیستان افغانستان) شد؛ چنانی که در هر یک از پنجاهوپنج شمارۀ پیهم این نشریه، نام کامله حبیب به چشم میخورد.
نخستین گزارش او در اولین شمارۀ “سباوون” یادی از فیض کاریزی بود. سپس، پیوسته به گفتوشنودها میپرداخت و یادگارهای دلنشینی از وحید قاسمی، وحید صابری، انجنیر لطیف، ناهید، قمرگل و دیگران برای خوانندگان میداشت.
به گمان زیاد، جون یا جولای 1988 بود. فضلحق فکرت و صباحالدین رهش بخش جدیدی به مجله افزودند و عنوانش را “سلسلۀ کشتزار سوخته” گذاشتند. گرچه این روزن تازه که عمدتاً بیان ناامیدیها و سرخوردگیهای راستین بود و خیلی زود خوانندگان زیاد یافت، گاه نویسندگانش به دلایل گوناگون درمیماندند و نشریه دو سه ماه بدون “سلسله” از چاپ برون میآمد.
در آغاز 1989 دیدبانی “کشتزار سوخته” را کامله حبیب به دوش گرفت و رونق نوینی به آن داد، تا جایی که دیگر از دست زدن به شعر، داستان، مصاحبه، گزارش، تحلیل و تبصره بر مسایل اجتماعی کاست و تنها به سرگذشت زنان و دختران ویژۀ این برگه پرداخت.
فراموشم نمیشود که آخرین یادداشت “کشتزار سوخته” با شمارۀ پنجاهوششم “سباوون” که از هر نگاه آمادۀ چاپ بود، در گرماگرم دگرگونی رژیم (فروپاشی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و فرمانروایی تنظیمهای جهادی بر کابل) در هفتۀ چهارم اپریل 1992 هیزم آتشبازیها گردید و با دار و ندار چاپخانه یکجا خاکستر شد.
هر بار که سخن به این جاها برسد، انگلیسها میگویند: the rest is history/ دنباله ناگفته روشن است، زیرا دیروز “کشتزار سوخته” داشتیم، امروز فردای زار و سوخته داریم.
*
برای خواندن شماری از نوشتهها و نامههای کامله حبیب میتوانید روآورید به بایگانی برگۀ سیاسنگ.