یار آشنایی از اقلیم اندخوی بنام داکتر فیض الله ایماق
بیش از پنجاه سال است که دانشمند گرامی و دوست نهایت عزیز و مهربان داکتر فیض الله ایماق را از نزدیک می شناسم .
ایماق که زادگاهش شهر اندخوی یا جاییکه حضرت بابا ولی مرشد اعلی صاحبقرانی در آنجا خفته است می باشد. اندخوی از جملهٔ مناطق پُر بار و برکت تورکستان زمین است .
ایماق گرامی را طوریکه می شناسم از آوان خورد سالی و نو جوانی تا ایندم نامش ورد زبانها ، زیب و نقش دبستانها، رنگ بخشندهٔ اخبارها، مجلات ، کتب و نشرات رادیو تلویزیون بوده و بسان درخت با ثمر در هر مرحله ای از حیاتش جلوه های خوبی کرده است. و چون کلمهٔ «ثمر» داخل این مقاله شد با اتفاق نیک که ایماق عزیز مدتها با تخلص «نهال» مقالات و مضامین خود را بنشر میرسانید .
فیض الله جان در آوان صغارت« ۷ سالگی » پدر محبوب خود را که در تربیهٔ آیندهٔ او باید نقشهای اساسی را بازی میکرد از دست داد، و تربیهٔ او بدوش مادر داغدیده و قهرمان می افتد . مادریکه در طول حیات خود با داغ بر بالای داغ زیسته ، آن زن از آوان خورد سالی از دست ظلم ها و استعمار روس های اشغالگر از پدر و مادر جدا گردیده و در افغانستان هجرت نموده ، مهاجر شدن خودش داغ دل و غم و اندوه است شوهر جوانمرگش چهار پسر باوی به دنیا آورد ، که دو طفل کوچکش بمرض مهلک چیچک جان باختند ، هنوز داغهای از دست دادن آنها از دلش نرفته بود که فرزند دیگرش در کابل توسط سموم زغال جان باخت ، و تنها او ماند و ایماق، آن زن آنقدر محروم از نعمات خداوندی گردید که اگر او را کسی میدید و صحبت میکرد از وجناتش غم می بارید.
آن مادر تاتار زادهٔ اصیل که طبیعت بوی طبع شعری داده و با لهجهٔ تاتاری ابیات زیبا می سرود ایماق یا فرزند گرامی اش را به حدی در فراگیری علم و ادب تقویه و تحریص نمود که اینک آن طفل یتیم شده و کوچک به نام نویسندهٔ شهیر، ژورنالیست نامدار، شاعر خوش قریحه، فولکلور نویس و عامیانه شناس، با شهادت نامهٔ دوکتورا در منطقه و اقصای دور شناخته شد .در طبیعت هر انسان به صورت اختلافات فردی از نظر روانشناسی خصوصیات خود را دارد و صفات بعضی اشخاص به مانند ایماق زیاد است .
یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
«صایب تبریزی»
اندخوی و نواحی اطراف آن چونکه از اقلیم بلخ نامی می باشند شخصیت های نامی دیگر را باخود داشته که از ذکر نام صد های آن میگذریم و معدودی را با احترام خاص نام می بریم :
استاد عبدالکریم بهمن، عزیز الله جان آرال، مجید توران، محمد عالم لبیب، محمد امین متین اندخویی، صالح محمد راسخ، محمد اشرف عظیمی ، عبدالقیوم رحمانی، محمد اکبر اندخویی، داکتر امان جان عصمتی و ….روز هایی را بیاد دارم که در کنفرانس های ادبی و علمی دارالمعلمین کابل ، فیض الله نهال ایماق و عبدالقیوم رحمانی در ردیف اول گوینده گان قرار داشتند. طوریکه گفته آمد شخصیت ارجمند و عالی داکتر فیض الله ایماق را به درجهٔ قدرت بشری خویش می شناسم و رشتهٔ تخصصی ام روانشناسی است ، ایماق با وفا و مهربان به دوستان خود محبت زیاد داشته و با آنها صادق می باشد. در علم و ادب ، نویسنده گی و کتاب خوانی ،و ضمناً در حلم و تواضع در میان دوستان شهرت عالی را بدست داشت . وی از شیوهٔ حیاتی بزرگان علم و ادب پیروی میکرد.
ما بسی اوقات با قاسم جان شعله ، عمر جان حیدری، عبدالبصیر بلوچ، خضرقل نصیحی و دوستان دیگر دید وادید ها داشتیم که ایماق این مجالس دور جوانی را تعقیب میکرد. سخن از عشق های بحد افراط به میان می آمد، و آنقدر عشق های مجازی غلبه داشت که همه در آن حلقه قید و بندی داشتند .
ایماق گرامی از خورد سالی قریحهٔ عالی شعر سرایی داشت. دل پر عاطفهٔ او در فن شعر، وی را در آغاز نو جوانی وادار به سرودن اشعار سلیس و زیبا میساخت.
اگر چه ایماق تورکی الاصل و به زبانهای (لهجات ) مختلفه ٔ تورکی میداند و میگوید و مینویسد. مگر اکثر آثار و تالیفاتش به شمول اشعار محدود او به فارسی دری به مشاهده میرسد و طبعاً به زبان تورکی اوزبیکی یادگار های زرین دارد و او شاعر و نویسندهٔ ذواللسانین است . ایماق با شمولیت در فاکولته ادبیات دانشگاه کابل از طریق مطبوعاتیان کابل جذب گردید. ایماق هم درس میخواند و هم در عالم مطبوعات جلوه گری میکرد، مقالات و مضامین می نوشت و آنهارا در نشرات به زیور طبع آراسته میکرد، شعر های زیبا می سرود و مصاحبات انجام میداد که با این جلایش و درخشش در مطبوعات بیکباره اقبال شهرت مشروع در پی اش آمد و دولت نامه نگاری به دستش رسید.
چه ایامی پر سعادت بود که نصیب ایماق و من نگارنده شده بود، من کتاب و مقالات فولکلوری می نوشتم و منحیث یک نقاش با استعداد در مطبوعات نام میکشیدم و ایماق نامه نگاری و فولکلور نویسی میکرد :
ما و مجنون هم سبق بودیم در دیوان عشق
او بصورت محو گشت و من به معنی سوختم
در آن آوان آنقدر صورتگری را در کنار تحصیلات و روانشناسی و تعلیم و تربیه به پیش بردم که شبها و روزها نقش های رنگ ـ رنگ خلق میکردم و هر پارچه تابلو هایم به قیمت های گزاف خریداری شده و به خارج برده می شدند. در آن ایام جوانی که از استعداد خدا داد در نقاشی و صورتگری بهره داشتم دوستان مشوق مرا به ارژنگ مانوی و جان بخشیدن بهزاد به صورت جمادی تشیبه میکردند .
ایماق و من نگارندهٔ این سطور، در ایام جوانی اگر چه دور اززادگاهایمان حیات بسر می بردیم، ولی از نشاط و فرحت و غرور ایام شباب برخور دار بودیم. گاهی از زمانه ٔ کج روش، گاهی از لخت جگر و خون دل ، گاهی از ناسازگاریهای مردم با مقامات حکومتی ، از نواقص دوران و عقب مانده گی ها سخن میگفتیم . تبصره های ما بی غرضانه همه با صدق و صفا صورت می یافت که با قلوب بی آلایش فیصله ها میکردیم که فارغ از دغدغه ها و دغا بازی ، عصبانیت هابه پایان میرسید.
آن هنگام ، اوقات تولدات احزاب راستی و چپی بود که شاهد همهٔ آنها بودیم و تا این دم از آن حرکات در آغاز زیبا و در انجام به شکل مرض جانکاه سرطان خلاصی نداریم .
از جانب دیگر از علم و عرفان ، از تصوف ، از شعر، تاریخ و لغت و ادب بحث ها انجام میدادیم که درآن ایام خون گرمی ، تا نیمه های شب گفته هایمان دوام میکرد، نامهای بزرگان دانش، چون قاری عبدالله، استاد بیتاب ، استاد حبیبی ، سلجوقی، خلیلی و شعرای معاصر دیگر و از بزرگان گذشته ها نظامی گنجوی، خاقانی، حافظ، سعدی ، مولانا، ناصر خسرو، امیر خسرو ، جامی ، رودکی ، فردوسی ، فرخی ، عنصری ، بیدل و غالب و اقبال و واقف و دهای دیگر یاد میکردیم و از الطاف الهی صدها بیت از سروده های آنها را در حافظه داشتیم یک تعداد مجالس ما در سرایچهٔ مرحوم عبدالقدیر پور غنی صایب شناس بزرگ که من آنجا بسر می بردم با بزرگان چون محمد اعظم حفی، محمد عارف عارف ، غلام محی الدین شبنم غزنوی ، حضرت الدین طالب ، عبدالحبیب حامی ، محمد کریم مجاهد و دیگران صورت میگرفت ولی بابزرگان مطبوعات ، چون جمشید شعله، مولوی خسته ، عبدالاحد جاوید، مولوی قربت ، عبدالرووف فکری سلجوقی ، و دها عالم و دانشمند دیگر ارتباط های داشتیم. و داکتر ایماق با ابوالخیر خیری، نظرمحمد نوا، داکتر روان فرهادی، کریم نزیهی، میرزا محمد یوسف اندخویی، غبار، مولانا قربت، صدیق فرهنگ ، قیام الدین راعی «برلاس» و یونس سرخابی نیز ارتباطات علمی داشت .
چون بحث ها و نظریات من در بارهٔ حیات و زندگینامهٔ پر بار ایماق دوست مهربان و عزیز ماست لذا لازم بیاد آوری میدانم که بوقت سیمینار انکشاف زبان و ادبیات تورکی در شهر مزار شریف طی یک مسافرت و سفر های دیگر در سر زمین مرد خیز مزار شریف و نواحی آن با دو شخصیت فرشته صفات و وارسته ملاقات ها و صحبت ها انجام دادم، که در بارهٔ آنها به نام های فیاض مهر آیین و صالح محمد خلیق بار ها در نشرات برون مرزی قبلاً آشنا شده بودم، این هر دو جدیداً دوره های نو جوانی را پشت سر گذاشته ، پای به میدان جوانی نهاده بودند، در قسمت وارستگی این دو شخصیت ممتاز افسوس خوردم که ای کاش حضرت افصح المتکلمین سعدی هم عصر ما میبود که به جای زحمات زیاد و ابتکارات در نوشتن سلوک عالی و سمبول خیالی انسانی در کتاب « گلستان » اطوار و کردار انسانی این دو موجود بی آلایش و پاک طینت را به نام « گلستان ادب » مینوشت، تا مردم از روش انسانی و تفکرات و دانش و سلوک علمی و هنری هر دو واقف میشدند .
این دو جوان دانشمند مهر آیین و خلیق که سخت در پردهٔ حیأ قرار دارند دارای مغز های متفکر و مبتکری می باشند که در میدان های بزرگ ادبی حماسه آفرینی دارند ولی در مجالس خصوصی معصومیت و محجوبیت خاص شان از نگاه روانی هویدا میگردید .
مهر آیین و خلیق در ادبیات و سیاست روز آشنا و هر کدام در ادبیات زیبای فارسی دری آیتی بودند که مثال نداشتند. یکی از آن گوهران نایاب از تاجیک تباران تاجدار ، دو دیگرش از شاهرخیان نامدار تاجیک شده که به فارسی تاجیکی سخن میگفتند و به معنی گفتار تورکی اوزبیکی پی می بردند .
این دو عزیز و ارجمند که دانشوران بلند پایه بودند، سمبول های اعلی بی تعصبی و دارای وسعت نظر به شمار می آمدند که بی گمان تاریخ وطن مان را با مناطق آسیای مرکزی که هزاران سال باینطرف دو قوم تورک و تاجیک ویا ( تن و جان ) که حیات مشترک داشتند، به خو بی میدانستند. از اختلافات حاضره و تعفن و گنده گی های آن نفرت داشتند و به رابطه تورک و تاجیک یا جسم و جان به مصداق بیت امیر خسرو بلخی دهلوی هم نظر بودند که میگوید :
من تو شدم تو من شدی، من تن شدم تو جان شدی
تا کس نگوید بعد ازین من دیگرم تو دیگری
حقیقتاً وقتیکه انسان مقام اصلی بشریت را به دست میآورد و به مقام واقعی انسانی پا میگذارد و چون صاحب کمال میگردد احتیاجی به انجام کارهای نا بخردانه ندارد و تعصب داران به خاطر فقدان مقام انسانی شان به کارهای ناروای تعصب دست میزنند .
اکنون گرامیان استاد خلیق و استاد مهر آیین هر دو چون ستاره های پر فروغ در آسمان وطن مان میدرخشند و باعث افتخار من و مردم مان می باشند .
بر میگردیم در باره ٔ معلومات حیاتی داکتر گرامی فیض الله ایماق. ایماق کتابهای زیادی تالیف و گرد آوری نموده است که بعضی از آن کتب حتا چهار مرتبه به طبع رسیده اند .
در میان تالیفات آقای داکتر ایماق جای مجموعهٔ شعر دوران متعلمی اش خالی بود و اینک وی به خواهش دوستان و همدلانش یک تعداد اشعارش را که به دسترس آمده ، جمع آوری نموده و به زیور طبع می آراید. همچنان گزیدهٔ از سخنرانی ها، مصاحبه ها و مقالات تحقیقی اش را که زیاد تر در بارهٔ ادب شفاهی مردم تورک اوزبیک می باشد تحت عنوا ن « دل سؤزلری » ( سوز دل ) به چاپ میرساند .
به قرار فرمودهٔ ایماق به دوران شش سال تحصیل دوره های مکتب ابتدایی، متوسطه و لیسه اشعار زیادی سروده بود و استعداد زیادی در شعر سرایی داشته و به مصداق قول شاعر که میفرماید :
چو استعداد نبود کار از اعجاز نکشاید
مسیحا کی تواند ساخت بینا چشم سوزن را
واقعاً با آنهمه صغر سن اشعار با آب و تاب سروده است که خود از دوام ندادن بعد از فراغت از دورهٔ لیسه رنج میبرد . زیرا او می توانست یک شاعر توانا و ورزیده در وطن قد علم کند ، اما مصروفیت های جمع آوری ابیات و دوبیتی های عامیانه ، سروده های عوام و دیگر جهات فولکلوری وی را اجازهٔ شعر سرایی نداد، که البته کار های جمع آوری ادبیات عامیانه که دایم من آنرا دُردانه های عوام میگویم ، ارزش والا دارد .
باید گفت داکتر ایماق اولین کسی بود که ازرسالهٔ دوکتورای خود در ادب شفاهی اوزبیکان افغانستان دفاع نمود .
همچنان داکتر ایماق نیز نخستین کسیست که به معرفی فولکلور اوزبیکان افغانستان همت گماشته و در این عرصه، تحصیلات اکادمیک دارد.
واقعاً داکتر ایماق بود که برای بار اول با چاپ مجموعه ٔ ادب شفاهی اوزبیکان افغانستان تحت عنوان « خلق در دانه لری » با ترجمه دری آن در افغانستان و تحت همین نام بخط سریلیک در جمهوری اوزبیکستان مصدر خدمات شایسته و بایسته گردیده است .
جناب ایماق در کانادا نیز آرام نه نشسته، در سال ۲۰۱۰ کتاب علمی و تحقیقی پر ارزشی را تحت عنوان ( افغانستان اؤزبیکلری خلق قؤشیقلری ) ( سرود های شفاهی اؤزبیکان افغانستان ) در تورنتو ی این کشور به چاپ رسانید .
نوشتهٔ بالا بدون تردید از روی احساسات دوستانه و برادرانه تحریر یافته ، ولی از آنجاییکه باید در هر حالت حق گفته شود، سعی گردیده است آنچه را که در طول پنجاه و اند سال دیده ام بنویسم .
در آرزوی سعادت صحت و سلامتی دوست و برادر گرامی داکتر ایماق .