جهــان اســلام و غــرب تقــابل یا تعــامل؟! – نوشته : عبدالناصر نورزاد استاد دانشگاه

noorzad naser 1ناصر نورزاد  استاد دانشگاه کابل  عبدالناصر نورزاد استاد دانشکده زبان وادبیات دانشگاه کابلبحث تقابل تمدن ها که فرانسس فوکویاما از آن بعنوان یک تحلیل کل گرایانه نام برده خیلی ها جدی گرفته شده است. تقابل یا تعامل غرب با اسلام بعنوان دو تمدن مطرح جهان هم به سرنوشت جهان ارتباط مستقیم می گیرد و هم کاوش ها در مورد تعامل غرب با دنیای اسلام را به طور قابل ملاحظه ی افزایش میدهد. تا جاییکه اکثرا اهل سیاست و کاوش گری در عرصه سیاسی در جهان به این نتیجه رسیده اند که یا به این دوتمدن بعنوان منابع استقرار ثبات جهانی نگاه کرد ویا هم برخورد آنها در حقیقت زایش آشوب در جهان خواهد بود. در این بحث بیشتر تلاش می شود تا به ابعاد سیاسی تعامل غرب در صورت امکان موشکافی شود و مسله تقابل و یا تفاهم میان این دو تمدن روشن ساخته شود. جهان اسلام در حال کنونی به همان اندازه که غرب از ثبات و پایداری سیاسی و تسلط بر جهان لذت می برد به همان بی ثبات و شکنند است و بیم آن میرود که روزی هیچ کشوری مسلمان امن در جهان باقی نماند. چنانکه در حال کنون چنین به نظر میرسد.

به این دلیل وقتی در این بحث از غرب سخن می گویم بیشتر منظور غرب سیاسی است و برخوردها یا رویکردهای سیاسی غرب با جهان اسلام  مدنظر است. منظور از جهان اسلام نیز در این بحث کشورهای مهم اسلامی به خصوص در خاورمیانه است که بیشتر در مرکز تعامل یا تقابل غرب و اسلام بوده اند.                                                اگر به کمتر از صد سال گذشته نگاه کنیم می بینیم که از 1924 که عملا امپراطوری عثمانی تجزیه می شود، کشورهای مختلفی شکل می گیرند که تحت نفوذ غرب به خصوص انگلیس قرار می گیرند و در ترکیه نیز خلافت اسلامی به جمهوری سکولار تبدیل می شود. در واقع به نظر می رسد که اساسا اسلام به عنوان دینی که در عرصه جامعه نقش آفرینی می کند، شکست فاحشی خورده است و به حاشیه رانده می شود و آنچه باقی می ماند نوعی از سکولاریسم و ناسیونالیسم و تا حدی سوسیالیسم است. نقش غرب هم در شکست اسلام خیلی ها بر جسته بوده است. استفاده از ادبیات مروج کنونی زیر نام اسلام سیاسی به گونه بعد اصلی اسلام  که همانا سیاست و هنر اداره است را کاملا تحت شعاع قرارداده و تبیین های داده شده در حقیقت چهره واقعی اسلام را بعنوان دین سیاسی مسخ کرده است.شکست اسلام بعنوان مطرح ترین دین در عرصه سیاست عمدا و از سوی کشور های استعمار گر که آموزه های اسلام را اساسا خلاف منافع شان می بینند صورت گرفته است. تعمق روی عوامل و چگونگی این سیر قهقرایی تکامل اسلام بعنوان دین مکمل و صلح دوست بسیاری اوقات ابعاد وسیع تری بخود می گیرد. غرب بعداز شکست کمونیزم یگانه مانع عمده که خود عملا باعث شکست و فروپاشی قرار گاه کمونیزم در جهان شده بود اسلام را یافت. بنا براین برای سرکوب اسلام و ممانعت از گسترش اسلام سیاسی که خود عامل وحدت و همبستگی مسلمانان جهان بود ترفند های تازه ی اختراع  کرد وبر واژه تروریزم و افراط گرایی بر چسپ دینی زد و اسلام را ظاهرا دین ترور ووحشت معرفی کرد. نا گفته نباید گذاشت که این کار غرب در حالی صورت می گیرد که اکثریت نظام های پوشالی کشور های مسلمان و عرب در نتیجه تعامل مستقیم با انگلیس و امریکا بوجود آمده اند. اکثریت نظام های به اصطلاح خلافتی و موروثی بنا بر مقتضیات زمان و حفظ منافع غرب و امریکا و انگلیس شکل گرفته اند.

در کل جهان اسلام چنین فرایندی را می بینیم. یعنی در به تدریج در کل جهان اسلام، مشاهده می شود که حکومت ها یا تحت الحمایه غربی ها هستند و اگر مستقل یا در حال مستقل شدن بودند، نیز از نظر فکری، روانی و روش حکومتی، دلباخته و وابسته به آنها می ماندند. ترکیه آتاتورک، رضاشاه در ایران و به تدریج بعد از استقلال مصر، جمال عبدالناصر ظهور می یابد که وضعیت متفاوتی با دو مثال قبل دارد اما از نظر فکری، همان ایده ناسیونالیسم، سکولاریسم و… را دنبال می کند. در دوره های بعدی، حزب بعث عراق ایجاد می شود، در سوریه نیز همینطور. بنابراین دیده می شود که فرایندی از ناسیونالیسم، سکولاریسم، سوسیالیسم و بعث گرایی در جهان اسلام وجود دارد تا به نقطه ای می رسیم که کم کم در جوامع اسلامی تحولات جدیدی رخ می دهد.

این نکته را نیز باید توجه داشت که اتفاقاتی که در جهان اسلام رخ می دهد قبل از این که شکل سیاسی به خود بگیرد در جامعه و روابط اجتماعی به وقوع می پیوندند. به عبارت دیگر مثلا جامعه شروع می کند به اسلام گرا شدن. یعنی ابتدا جامعه نوع تازه ای از نگاه را به دین و اسلام گرایی پیدا می کند و سپس بازتاب آن در تحولات سیاسی دیده می شود. در مساجد، دانشگاهها، مطبوعات و رسانه ها تحولات اجتماعی رخ می دهد و سپس به عرصه سیاسی راه می یابد. همین مسئله در مصر و ترکیه رخ داده است.

پیش از وقوع این تحولات رخداد های مهمی دیگر هم در جهان رخ میدهند. آن ایجاد اسرائیل و مسائلی است که اسرائیل در جهان اسلام ایجاد می کند. بنابراین اگر در سطح کلان به مسائل جهان اسلام نگاه کنیم می بینیم که جهان اسلام یک بار و به خصوص در دهه 1930 از زیر یوغ غرب خارج شد و مجددا با ایجاد اسرائیل در مرکز جهان اسلام نوع دیگری از توسعه طلبی غربی دیده می شود. این مسئله با همگرایی که بین برخی از ر‍ژیم های اسلامی با اسرائیل شکل می گیرد، مستحکم تر می شود. به عبارت دیگر یک جا غرب کنار می رود و مجددا با ایجاد اسرائیل باز می گردد و همه مسائل پس از آن حول و حوش این موضوع شکل می گیرد.

در سال 2001 حادثه 11 سپتامبر آن حادثه رخ داد. سیر تکامل اوضاع بگونه سرسام آوری به سوی دوقطبی شدن روان شد.  جوامع اسلامی در خطر و معرض فروپاشی و غرب دندان تیز که خواستار به انزوا کشانیدن و یاهم محو نقش برجسته اسلام در جهان است. بهار عربی هم نمایش قدرت جهان اسلام بود که بیشتر قدرت های تحت حمایت غرب را یا نابود و یاهم باعث آوردن تغییرات شگرف سیاسی و اجتماعی در آن گردید. این پدیده به نوعی بازگشت دوباره اسلام به صحنه اجتماعی – سیاسی بود و کسانی را که مورد حمایت آمریکا بودند و با اسرائیل سازش کرده بودند و ملت خود را سرکوب می کردند، کنار زد. دیگر مکتب ها و ایدئولوژی های نظیر ناسیونالیسم، سکولاریسم، سوسیالیسم در فضای کنونی جهان اسلام خریداری ندارد و اسلام به عنوان یکی از مراجع اصلی قانونگذاری مطرح است. در حقیقت نقش سیاسی اسلام در تحولات جهانی بر جسته شده و هویت گم شده آن دوباره احیا گردید. غرب ستیزی جای غرب گرایی و یا مدل نوسازی غربی را گرفته که آهسته آهسته به فراموشی سپرده می شود. اما در این میان تحولات بعدی نشان میدهد که بهار عربی به بیراهه کشانده شده است. بهار عربی و بیراهه های انقلابی آن نمودار وضعیت کاملا متفاوت نسبت به وضعیت پیش بینی شده است. گمان بر این است که غرب عملا در تبانی با شرکایش انقلاب های عربی را از مسیر اصلی اش خارج ساخته و عملا بر آن کنترول دارد.  از طرف دیگر دوهدف عمده یعنی حفظ امنیت اسراییل و دسترسی به منابع نفتی خاور میانه که اکثرا انقلاب های عرب در آن رخ داده است شالوده اصلی طرح خاور میانه ای بزرگ بوش را نشان میدهد. انقلاب های عربی در حقیقت در مقابل نظام های  صورت گرفته اند که میانه خوبی با اسراییل نداشته اند. عراق در گام نخست و لیبیا مصر تونس یمن و…. کشور های چالش زا برای اسراییل محسوب می شوند. دقیقا عین مسله در مورد کشورهای دیگر اسلامی صدق می کند.

نقش اسلام سیاسی در جهان بخصوص برای  غرب هم تعیین کننده است. در حال حاضر کشور های بیشتر اسلامی از منابع نفتی فراوان و منابع زیر زمینی به حد کافی بهره دارند. نقش اکمالاتی کشور های عرب در تمویل نفت امریکا و غرب خیلی اساسی و سازنده است. هرنوع واکنش غرب در برابر جهان اسلام اگر از حمایت و پشتیبانی کشورهای نفت خیز خاورمیانه و عربی برخوردار نباشد غیر عملی و با حمایت عقبی معیوب خواهد بود.  از طرف دیگر در حال حاضر و در جهان کنونی، دو گروه بسیار خطرناک در برابر هم ایستاده اند که یکی از آنها لابی صهیونیستی و دیگری سلفی های تکفیری است. یعنی کسانی که قرآن آتش می زنند؛ کاریکاتور و فیلم توهین آمیز به عقاید مسلمانان منتشر می کنند؛ وکسانی چون برنارد لوئیس و … که به لحاظ فکری از آنها حمایت می کنند در یک سوی این میدان هستند و در مقابل این ها کسانی هستند که به اسم اسلام سر انسان های بیگناه را می برند؛ در هر جایی دست به بمبگذاری و آدمکشی می زنند؛ همه را غیر از خود کافر می دانند و دموکراسی را کفر مطلق ارزیابی می کنند. تقابل این دو صحنه ای بسیار خطرناک در تاریخ معاصر رقم زده است.

تقابل یا تعامل اسلام با غرب برای آینده جهان بسیار مهم است. خروج اسلام از انزوای سیاسی و گسترش اسلامی سازی نظام های سیاسی در جهان یک بحث فوق العاده مهم و جالب است. کشمکش های جاری در جهان نشان از وضعیت پچیده ای دارد. تعامل و تقابل هردو امکان پذیر است. اگر تعامل شود و کشور های اسلامی شاهد دگرگونی های عمیق فکری و سیاسی در نظام های شان باشند جهان در وضع موجود خود شاهد بهبودی خواهد بود. مرز های تقابل گری و تصادم درهم شکسته خواهد شد. ولی اگر قضیه معکوس شود و تصادم و تقابل در مسیر اصلی روابط میان اسلام و غرب قرار گیرد شرایط بحرانی تر و اسفناک تر خواهدشد.

دوشنبه ، 16 شهریور 1394

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.