صفحاتی ازیک زندگی پرنشیب و فراز در وصلت وطن و درغربت هجرت (بخش 13) : پــروفــیــسرداکتــر عبــدالــواســع لــطــیـفــی

  داکتر  لطیفینصایح عالمانه وسودمند عم بزرگوارم استادعبدالرشید لطیفی را هیچگاه فراموش نکرده ام وسرمشق نوشته هایم درهمه رشته های اجتماعی، ادبی وعلمی وترجمه هایم میباشد. درین راستا، یادم ازیک نصیحت تاریخی آندره موروا، نویسندۀ شهیرفرانسه آمدکه وقتی یک خانم جوان که تازه به جهان نویسندگی قدم میگذاشت، از او طالب رهنمایی شد، نویسندۀ نامور، که بنده سالهاقبل دروطن عزیز اثر ممتاز اورا زیرعنوان (مکتوب سرکشاده به جوان امروز) ترجمه کرده بودم، به خانم مذکورچنین گفت: [همانطوریکه یک مادرحامله کودکی راقبل ازولادت نه ماه تمام دربطن خود پرورش میدهدوبا خون خود تغذیه میکند تاخوب نشو ونماکند وصحیح وسالم به دنیا آید، یک نویسنده نیز بایدنکات عمده وحساس را نخست برای مدتی درحافظه ودماغ وشعایر خود پرورش دهد وباعصارۀ دانش وتجربه و استعداد خود تغذیه کند، تاصحیح و دلپذیر وخواندنی روی صفحۀ کاغذ پدیدارگردد. ]

بهرحال، ضمن آموزش وکسب معلومات بیشتر دررشتۀ نویسندگی، درجریان دروس صنف دوازدهم مکتب استقلال بودکه بانوشتن یک مقاله طبق پروگرام درسی وتهیۀ(کامپوزیسون) به زبان فرانسوی، برای نخستین باربه اصطلاح (اتوکریتیک) یا(انتقادخودی) آشناشدم. موسیو بونار معلم ما درمضمون فلسفه وادبیات فرانسه، پس از اصلاح وتبصرۀ لازم برمقاله ام، درحاشیۀ آن نوشت که این موضوع زیادتر جنبه های اوتوکریتیک دارد. متعاقباًدرصنف، حین ابرازنظربرمقالات شاگرادن، اصطلاح اوتوکریتیک را باتمام کوایف وپهلوهای انتباهی آن جهت بهبودکرکترها واصلاح غلطی ها واشتباهات انسان وجامعه ایکه درآن زندگی میکنیم، تشریح کرد. بعدنقش نویسندگانی راکه از چنین شیوۀ استفاده میکنند، مهم ومؤثر قلمدادنمود… ازآنروز به بعد در اکثرمقالاتم  موضوعات ونکات انتقادی رابراوضاع اجتماعی می گنجانیدم وسعی میکردم مسئولیت واشتباهات خودرا نیز درزمینه تذکر دهم، وبه اصطلاح کورخود بینای مردم نباشم. ولی افسوس که انسان نمیتواند چنین خصلت محاکمۀ خودی رادرهمه احوال وشرایط حفظ کند، ازخطاها پند بگیرد وبه غلطی هاواشتباهات خوداعتراف کند، بنده که بهترازدیگران نبوده ام، سهو واشتباهاتی درزندگی ام داشته ام که عندالموقع به شمانیز بیان خواهم کرد.

امادرنوشته هایم کوشیده ام واقعبین و(ریالستیک)باشم، وموضوعاتی بنویسم یاترجمه کنم که باحقایق و رویدادهای مبرهن وراستی ها مطابقت داشته باشد. همچنان حتی الامکان سعی کرده امد انعکاسات و گزارش رویدادهایی راکه بقلم آورده ام که درآن ارادۀ تزلزل ناپذیر وثبات معنوی انسانها، واصل مبارزوی ومقاومت بشری دربرابر مشقات وناملایمات زندگی، خاصتاً هنگام نبود حق مقابل باطل و ظهورحوادث ناگوار، بطور بارز پدیدار باشد. روی همین اهداف، سالهاقبل دروطن عزیز داستان وسرگذشت واقعی یک خانم مبتلابه سرطان رازیرعنوان (مجادلۀ من بامرگ) از مجلۀ پاری ماج ترجمه کردم که حاکی ازمقاومت ومبارزۀ معنوی او دربرابر مرض مهلک سرطان بود وباوجود پیشبینی اطبای معالجش که عمرکوتاهی برایش سنجیده بودند، سالهای متمادی زنده ماند وسایۀ مرگ واضمحلال را از خوددور کرد.

همچنین درین سالهای جاری در دیارغربت سعی کرده ام پارچه هایی رابنویسم یاترجمه کنم که شجاعت وایستادگی رادمردان ومدافعان خاک مقدس وطن رادربرابر متجاوزین وتبهکاران وسیاهدلان منعکس ازد، وخصلت تاریخی مقاومتهای حماسی ملت باشهامت مارا تبارز دهد. (سرود مبارزان) یکی ازهمین پارچه هاست که باری به همچو مبارزان ومدافعین وطن اهداکردم واینک بخشی ازآن :

دیگر مگو که سایۀ مرگ برسرما گسترده است،

بنگر که این آسمان مکدر آبستن روزهای روشن است،

آن روزی که نزدیک شود تا ببرد عطش انتظار ما،

آن روزی که دشمن ازعزم محکم من و تو به لرزه درآید،

ازسرزمین درختان سبز تا قلل پوشیده با برف ها،

رنج و درد وعزم متین بوده است بدرقۀ راه ما

هرآنجا که فرو ریخت خون همراهان سربه کف

گلهای شجاعت بشگفد وسبزۀ پیروزی پهن شود

اندیشه مکن از سنگین این شام تاطلوع آفتاب،

که خود امید وحب وطن بود مشعل شبهای تار ما !!!

فراغت دورۀ تحصیل مکتب : دروس صنف دوازهم مکتب استقلال به پایان میرسیدومن خیال میکردم روزیکه شهادتنامۀ فراغت تحصیل رابدست آورم، دیگرهمه چیز راتاسرحدکمال آموخته میباشم وجزء افراد فهمیده اجتماع بحساب خواهم آمد ! تصورمیکردم دوازده سال تعلیمات مضامین گوناگون مکتب برای یک شخص کافیست تاهر وظیفۀ راکه میسرشود بدوش بگیرد ودرهررشته وهردفتر وماموریتی وظیفۀ محوله را بوجه احسن انجام دهد. ولی پس ازچندروزی که امتحانات نهیی خاتمه یافت وسند بکولریا رابدست آوردم، یکباره ملتفت شدم که درساحۀ عمل واجراات مسلکی واداری نارسایی های زیادداشته ومکلف به ادامۀ تحصیلات وآموزش بیشترعلوم ودانش مسلکی وتخصصی میباشم، وبرای اجرای هرکار وهرماموریتی باید تجارب عملی نیزاندوخته باشم !

بهرحال، روز توزیع شهادتنامه های بکولریا که درلیسۀ عالی استقلال بخاطرهماهنگی باپروگرامهای مکاتب فرانسه، معادل بکولریای فرانسه شناخته شده بود، خیلی پرکیف وهیجانی بود. اعضای مدیرۀ مکتب، معلمین ویکتعداد مدعویین ونمایندگان عالیرتبۀ وزارت معارف درصحن حویلی آراسته ومزین با گلبته هاودرختان بلند وپر سایۀ اکاسی، گردهم جمع شده بودند. دریکی ازبرنده های وسیع و آفتابی عمارت مکتب میزبزرگی باروپوش رنگین ویک گلدان گل جلب نظرمیکردکه روی آن نتایج نهایی امتحانات ودپلومهای فراغت تحصیل و انعامات گوناگون راقرار داده بودند. چشمهای کنجکاو ما با نیازمندی هاوانتظاربی قرار متوجۀ این میزبود ودلهای ماباوسوسه و هیجان در درون سینه تپش پراضطراب داشت. کسانیکه درمورد کامیابی خود متردد ومشکوک وحتی ناامید بودند، توان ایستادشدن را باآرامی نداشتند ومانند دهقان نیازمندو مأیوسی که برای کشتراز تشنه ونیمه سوختۀ خود از آسمان صاف وبی ابر طلب باران کند، برای کامیابی احتمالی ودور ازامکان خود منتظرخارقۀ بودند که مدیر سختگیرمکتب(موسیو مومل) نتایج ماهانه واخیرسال امتحانات را نادیده بگیرد وبرایشان سند فراغت تحصیل بدهد… البته چنین چیزی اتفاق نیافتاد وهرکس برابربه سعی وکوششی که درطول سال نموده بود،نتیجۀ بدست آورد واین شعرکتاب سالهای اول فارسی صدق میکردکه :

نابرده رنج، گنج میسرنمی شود     

مزدآن گرفت جان برادرکه کارکرد

درهرصورت، ساعتی نگذشت که مدیرفرانسوی بامعاونین افغانی خود دربرابرمیز بزرگ ظاهرگردید ونخست باصدای بلند وحرکت خاص کلاه شاپوی خودبه زبان فرانسوی از روزآفتابی مساعدهوا و حضورمدعویین اظهارتشکروامتنان کرده بافرزانگی وشیوۀ خاصی بیانیۀ دلپذیری دادکه اینک فشردۀ ترجمۀ فارسی آنراارائه میدهم: [ تشکر ازآفتاب خوب ومرحمت خداوندبزرگ وهوای خوب و گوارای روز ! سلام برشاگردان عزیز که اینک شهادتنامه های خود را، نتایج زحمات خودرا بدست می آورند وازدبستان وآستان مکتب رهسپار کانون اجتماع وانجام خدمت برای وطن خودمیشوند. تبریک به کسانیکه باسعی وزحمات طول سال خود کامیاب شدندواینک دپلوم بکولریا وبعضی انعاماتی رانیز دریافت میکنند. به آنهاییکه امسال موفق وکامیاب نشده اند، حوصله افزایی وایستادگی وتصمیم به کوشش بیشتر وارادۀ قوی درس خواندن میخواهم. زندگی چه در طول دورۀ مکتب وچه درخارج آن صحنۀ مجادله وتکاپوست که از تجارب ورویدادهای تلخ وشیرین آن باید پند بگیریم وتلاش پرثمر کنیم ومایوس وبیچاره نشویم. بخاطر بسپارید که هیچ دری نیست که کوشش مؤثر وپیگیر وباوسیلۀ علم ودانش بازنشود، بیادداشته باشید نتیجۀ کامیابی وناکامی تان دردروس مکتب وامتحان نهایی زیادتر متوجه خودتان بوده است، ولی وقتی داخل اجتماع وفعالیتهای مسلکی واداری شوید، امتحانات سخت تری پیشروخواهدداشت، که نتیجۀ کامیابی وناکامی آن متوجه اجتماعی خواهدبود که شمادر پیشرد امور وکارهای وطن تان بحیث یک پرزۀ خاص حساس یک ماشین بزرگ، داخل اجراات ووظایف محوله میشوید…]

درین وقت بطرف جمعیت معلمین واستادان مکتب که دوطرف او صف کشیده بودند، اشاره کردوگفت: دروس وارشادات ورهنمایی های اینها، معلمین عزیزتانرا فراموش نکنید وقدر واحترام آنهارادر دل وجان نگهداریدکه چون پدران معنوی به شماعلم و هنرواخلاق و اساسات زندگی رادرهمه ابعاد تدریس کردند وآنچه درتوان داشتند به شما نیز یاد دادند.

پس ازین بیانات مدیرمکتب که به زبان فرانسوی ایرادشد، معاونین مکتب جناب عبدالمجیدخان تنومند وجناب عبدالواحدخان مستمندی نیزبیانات ارزشمندی به زبان دری ایرادکردند، وتوزیع شهادتنامه هاو انعامات آغازگردید. وضع پراضطراب وهیجانی متعلمین درین لحظۀ سرنوشت ساز خیلی تماشایی بود: امید وناامیدی، قرار وبیقراری، مانند آسمانی که گاهی باغرض رعدو قمچین صاعقه هابرزمین توفان ژاله وباران میفرستد وگاهی آفتاب گرم ودرخشان را ازخلال ابرهای پراگنده وگریزان، جسته جسته، حیات بخش وفروزان جلوه میدهد، روح وروان وشعایرهمۀ مارا دربرگرفته بود. نامهای فارغ التحصیلان یکی پی دیگرخوانده میشد ودپلومای مفشن بکولریدا که باخط طلایی نوشته شده بود، ومعادل دپلوم بکولریای مکاتب عالی فرانسه بود، بابعضی جوایزمربوطۀ مضامین حایزنمرات عالی توزیع میشد.

دیری نگذشت که اسم خودم اعلام شد، درین لحظه قلبم بشدت می تپید ولبهایم خشکی کرده، خیال میکردم تار وپود وجودم درمضیقۀ خاصی فشرده میشود… درهمین حالت شنیدم که به درجۀ چهارم نمبر صنف خودکامیاب ومستحق دپلوم شده ام . من که تاآنوقت تنها آرزوی کامیابی خودرادرسر می پرورانیدم، باشنیدن چهارم نمره گی دفعتاً آرزو وطمع یک درجه بلندتر، یعنی سوم نمره درمخیله ام تبارز کرد، زیرادرآن سالهافارغ التحصیلان مکاتب عالی ازنمبراول تاسوم مستحق بورس تحصیلی خارج میشدند، ومن تازه ملتفت شدم که ازین چانس طلایی محروم شدم. درآن ایام عزیمت به کشورهای غربی جهت تحصیلات عالی برای هرشاگرد جزء آروزهای آتشین وایده آل بودوتعریفات مبالغوی که درمورد آن می شنیدیم طوری حواس مارا بخودجلب نموده بودکه فراموش میکردیم قناعت وسعی و کوشش دررشتۀ مربوطه ودروطن خودما نیزمیتواند انسان رابه مدارج عالی پیشرفت وموفقیت نایل سازد، وامکان رفتن به خارج رادرآینده میسرسازد .

بهرحال، مدت چندهفتۀ اول بخاطرازدست دادن چانس خارج رفتن افسرده وغمگین بودم، وخوشبخت کسانی رامیشمردم که مستحق بوس تحصیلی درخارج شده بودند. ولی همینکه یکسال بعدپس از تکمیل صنف مقدماتی(پی سی بی) نظربه نمراتم مستحق شمول در فاکولتۀ طب کابل شدم، اندیشه های مکدر به امیدهای روشن تبدیل شدوتمام فکرومساعی مرامتوجه دروس وتکمیل دورۀ شش سالۀ فاکولتۀ طب کردم، که اکثر استادان آن متخصصین فرانسوی بودند ومن بعضاً نظربه دانش کافی به زبان فرانسوی، دروس آنهارامستقیماً به محصلان به فارسی دری ترجمه میکردم ./ (دنباله دارد)