حــمـاســه جــاویـدان جـنــگ و صــلح وعــشــق «بـخــش ســوم » : دکــتــور عــلــی احــمــد کـــریــمــی


Фотография-04.09.15-в-5.58 
تاریخ دقیق تولد میخائیل شولوخوف خالق دن آرام معلوم نیست اما رسما تاریخ تولد آن را 11 می 1905 درشهرویشنسکایا درناحیه قزاق نشین ،دن میدانند. پدرش ابتدا شغل کشاورزی داشت و بعدا درمغازه به فروشندگی پرداخت.شولوخوف چهارسال به مدرسه رفت وبعدازآن مدرسه را ترک گفت. اودرجوانی کاکه ومتهور بود وخودش میگوید، آن زمان عصر کاکگی وتهور بود. شولوخوف درپانزده سالگی به عضو حزب کمونیست پذیرفته شد. دربیست وسه سالگی به نوشتن «دن آرام» اغازنمود ودر بیست ونه سالگی ازشهرت جهانی برخوردار گردید.« دن آرام، ازگنجینه های عظیم تاریخ ادبیات روسیه وجهان محسوب میگردد وبزرگترین شاهکارادبی بعد ازانقلاب روسیه است که به شیوه رئالیزم اجتماعی نگاشته شده، که رویدادهای تاریخ روسیه را ازجنگ جهانی اول ، انقلاب اکتوبروجنگ داخلی به بهترین طرزوعالی ترین بیان بازتاب می دهد. خلاقیت های ادبی شولوخوف ازهجده سالگی رشد وبارورگردید او با نوشتن آثاری مانند «سرنوشت یک انسان» «زمین نوآباد» « انها برای میهن می جنگیدند» و« دن آرام» به مقام ومنزلت هنری ادبیات قرن بیست روسیه  شهرت جهانی بخشید. حماسه دن آرام درچهارجلد نگاشته شده است.                                      

جلد اول تاسوم آن ازسال 1925 تا سال 1932 درمجله اکتوبرنشرگردید.ازسال 1928 تا 1932 جلد چهارم آن تکمیل گردید.زمانیکه آخرین جلد آن ازچاپ خارج گردید علاقمندی مردم به حدی بود که حتی شک وتردید داشتند که این اثرمحصول اندیشه وقلم نویسنده ای باشد که چهارسال به مدرسه رفته وازتحصلات عالی برخوردارنیست. ازدن آرام تاهنوزسه فلم درروسیه تهیه گردیده است. اولین فلم این اثرادبی با کارگردانی گراسیموف هنرمند معروف وباشرکت مشهورترین ستارگان سینمای روسیه ازمحبوبیت عام و خاص برخوردار است، وافتخاردارم که این فلم رادراواسط سالهای 1985 برای افغانستان ترجمه نمودم. شولوخوف ازخردی به دن ،  جنگل وکشتزارها، زمینهای شخم خورده، چهچه پرندگان ورقص سبزه ها وقد افراشتن علفهای زیبای اطراف آن عشق میورزید واخلاق وعادات  دختران شوخ وافسونگر، پیره زنان سرسخت وصبور، پیرمردان غمازوشایعه افگن وجوانان لافوک ومست قزاقهارا که قهرمانان اصلی داستان اند خوب می شناخت. در«دن آرام» نفرت، عشق وجنگ درکنارهم جریان دارد. درجنگ داخلی برادربرعلیه برادر،پسربرعلیه پدر وکسانیکه سالها درکنارهمدیگردوش بدوش کاروزندگی مینمودند، ورفیق وهمسایه بودند، بیرحمانه همدیگررا می کشند «وقزاقی به قزاق دیگرمیگوید کشتن آدم ازکشتن شپش هم اسانتراست .آدمها دردوره انقلاب بی قدرشده اند».داستان ازخانواده پانتالیمون ملخوف لنگ وتند خو که درکرانه دون قطعه زمینی دارد وشب وروز درآن کارمی نماید آغازمیگردد. اودوپسر بنامهای پترو گریگوری  ودوختر بنام های دریا دونیا دارد. ملخوف لنگ  صبح وقت گریگوری پسرکوچک خودرابه ماهی گیری دعوت مینماید وباو گوشزد می نماید که ازارتباطات نامشروع باآکسانا، زن همسایه خوداری ورزد. واورا واداربه ازدواج بادختری پاکدامن بنام نتالیا میگرداند. اما گریگوری بدون توجه به سرزنش های پدروپاکدامنی ووفاداری نتالیا، مجنون عشق آکسانا زیبا گردیده ونمی تواند اورا فراموش نماید.شبی درتابستان درحیاط خانه بروی تخت خواب درکنارنتالیا به آسمان پرستاره نگاه می کند وبه همسرش میگوید« نتالیا، تومانند این قرص ماهی، می درخشی اما حرارت نمی بخشی.» آکسانا  ازکوچکی دختربدبخت بود ومورد تجاوزپدرش قرارمی گیرد. شوهرش استپان آدم خشن و بیرحم است و میگوید زن قزاق برای اسارت مرد آفریده شده است. آکسانا طغیان درونی خودرا که زن اسیروبرده مردنیست نمی تواند پنهان نماید، وقتیکه شوهرش به سربازی میرود،بدون توجه به طعنه اطرافیان روابط عاشقانه خودراباگریگوری ادامه میدهد.گریگوری سربازشجاع وشمشیرزن، ماهرونترس است وپدرش ازخردی فن شمشیرزدن را آموخته وباو یاد داده است که درجنگ به چون وچرافکرنه نماید. کشتن دشمن در میدان جنگ عمل مقدس است. دوره سربازی اوفرامیرسد به جبهه جنگ میرود وچهارسال ادامه می یابد. گریگوری نمی داند برای چه میجنگد. درجبهه جنگ برعلیه المانها دیوانه وارمیرزمد، گویا ازمصاف با دشمن شمشیراوتیزترمیگردد، بعدازشکست روسها در جنگ حکومت تزارسقوط مینماید،گریگوری زخمی میگردد ودریکی ازبیمارستانهای مسکوبستری می باشد وازبیماردیگری خبر پیروزی بالشویکها رامیشنود. او میگوید تا وقتیکه حکومت های فاسدمحو نگردد جنگ ادامه می یابد درحکومت کارگری جنگ درکار نه خواهد بودیک زندگی زیبا وبدون مرزدرسراسردنیا برقرارمیگردد. گریگوری به روسیه عشق میورزد وازدولت تزاری بیزاراست که عدالت را نه توانست تحقق بخشد هوادار، دولت سویالیستی است درصورتیکه ازضبط اراضی واملاک قزاقها خود داری ورزد. گریگوری به طرفدارای از بالشویک ها بر علیه سفید ها که وفادار به شاه اند می جنگد اما وقتیکه می بیند که سرخها اسیران سفید را مانند سفید ها که اسیران کمونیست را تیرباران می کنند ازجنگ متفرمیگردد ونمی تواند تصمیم بگیرد که به نفع کدام طرف بجنگد. همه چیزرادرجنگ بغرنج وضدونقیض می بیند. آرزودارد بخانه اش برگردد ودرکناردن به کشت وکارخود ادامه دهد. جنگ اورا بیرحم گردانیده است واین بی رحمی که ازخصوصیات حیوانی است درچشمان تنگ او بیشردیده میشد. بیشتروقت خودرا به مستی می گذرانید وقتیکه خانمش به او می گوید تا چه وقت به این بی شرمی های میگساری وروابط نامشرع خود ادامه میدهی اومیگوید« وقتیکه تمام زندگی انسان افتضاح ورسوایی باشد چگونه میتواند احساس شرم ساری نماید؟ همیشه آدم می کشیم ونمی دانیم این کثافتکاری ها برای چیست؟ دائم خون خونم رامی خورد… آنقدردستم به خون آدمها آلوده شده که دیگرهیچ رحم وشفقتی درمن نمانده… جنگ تمام رحم وشفقتم را خشکاند.» برادربزرگ گریگوری درجنگ با سرخها کشته میشود. سرکرده قزاقها بعدازشکست با سرخها عقب نشینی می نماید. سرخها به دهکده قزاقها که زمانی درانجا کشت وکاروعشق به زندگی همه را مصروف گردانیده بود حمله می نمایند ودهکده ازترس سرخها خالی گردیده ویک تن ازافسران سرخ با خواهر گریگوری ازداواج می نماید. مادرصبورو سرسخت به دخترش توصیه مینماید تااز ازدواج با افسرسرخ که قاتل برادرش است خوداری ورزد ولی عشق دخترباین افسر، مانع ازداواج آنها نمی گردد. افسرجوان می خواهد گریگوری را بخاطر کشتارسرخها دستگیر واعدام نماید. گریگوری پیش از طلوع افتاب با آکسانا فرارمی نماید. آکسنا دراثرگولوله سربازسرخ میمیرد. گریگوری اورا درگوری که باشمشیرخود حفر نموده دفن می نماید.نتالیای پاکدامن که بازهم خودرا ازشوهر بی وفایش حامله می یابد به سقط جنین دست می زند وازشدت خونریزی میمیرد. دریا، خواهرگریگوری که زن هرزه وعیاش است وبا هرکسی که دم دستش میاید آتش شهوت خودرا فرومی نشاند به مرض سیفیلس مبتلا گردیده با پوشیدن جامه سفید وغرق شدن دردن به زندگی خود خاتمه می دهد. مادر وپدرگریگوری نیزمیمیرند. گریگوری ازهمه چیزخسته گردیده وتا آخرنمی داند برای چه جنگیده است وازجنگ متنفرگردیده، تنفگ خودرا به قعردن می افگند وبه دهکده خود برمیگردد و پسرش را که سروصورت چرکین وخاک آلود دارد دراغوش می کشد وآرزو داردتا بقیه زندگی خودرا به احیای اراضی پدری و وخوشبختی فرزندش به سر رساند. منقدان قشری مطمئن بودند، که قهرمان کتاب سرانجام بالشویک آگاه وآبدیده باقی خواهد ماندولی گریگوری تا اخرین صفحه کتاب دشمن بالشویکها باقی ماند.شولوخوف باپیروی ازتولستوی  مردم را سازندگان تاریخ می داند وبجای توصیف ازشخصیت ها، شوروشعف ملتی را به تصویرمی کشد که باوجود رنج و مشکلات فروان تولدی دوباره می یابد. قدرت وتوانایی شولوخوف دران است باوجود اعتقاد قوی به حزب کمونیست که می گفت« ما هرچیزی رابه حکم قلب مینویسیم وقلب مابه حزب تعلق دارد» درحماسه دن آرام باروشهای غیرعادلانه ازحکومت شوروی دفاع نه نموده است. حماسه دن ارام درسال 1965 برنده جایزه نوبل گردید.  دن مانند سابق زمین ها راسیر آب میکرد وبه مسیرهمیشگی خود به ارامی به دریا سرازیرمیگردید گویا هیچ حادثه رخ نداده است. ادامه دارد

دکتورعلی احمد کریمی –تحلیلگردراموربین المللی-مسکو