اهـــداَ : شعر مـیـر حـفـیـظ الله به دکـتـور اسـعـد حســان « غــبــار»

        اهداَ

تو ای  غبار ! ای  مظهر عطوفت و رحمت

که روح  شاد و بهجت بقالبم بدمیدی

توئی طبیب دل مستمند مرگ پرور زارم

که جان مردهً من چون مسیح زنده نمودی

توای  غبار! درین روح انقلابی زارم

که اشک یاس برخساره اش بچکیدی

زفرط شفقت وانصاف وخلق پروری و داد

سرشک یاس ستردی و اشک شوق  دمیدی

من آفتاب بلورین ٬سپهر عشق  و وفایم

که در غروب غم انگیز «درد» مرد و بیفسرد

کنون که کوکب امید در دلم بدرخشد

جوانه بسته نهالی  که در  گذشته بپژمرد

سپاسدار توام نابزیر چرخ کبود م

زلطف تو است همه زندگی و بود و نبودم

دعات میکنم ای سرور حمیده خصلان

که شاد باشی ولو زیرخاک نیز غنودم

درون مکتب  گیتی دروس  حریت وحق

عجین شده است بخون و سرشت و آیدهَ الم

چه غم مرا اگرم مو سر بریخت از اندوه

جوان رنجبر زنده و خجسته مآلم

سحرگاهان شفق لعلگون نظاره کنم  هان !

درفش حریت خلق رنجبر بدرخشد

به اسمان و افق آذرخش فیض سعادت

برای تهنیت جشن «عهد٬ نو»بدرخشد

اهداَ به  دانشمند محترم و محبوب آقای  دکتور  «غبار» متحصص ارجمند بیماران درون وعصبی .

میر حفیظ الله باختری محصل  حقوق و علوم سیاسی

کابل  در بستر مریضی  : سنائی روغتون – سرویس  عصبی

صبح  سه شنبه تاریخ  1344/ 5 /19