اهدا به مادرم

اهدا
قلب پرُ تپش مادر

مادر ! روزت مبارک باد…
روزغمهایت ویا روز نشاد جوانیت را که بنام همسر زندگی درچنگ یک مرد اسیر شدی…نمیدانم کدامین آنراو را برایت مبارک باد بگویم ویا روزیکه که بنام مادر احمد …رسول، صمد وغیره یادت کردند…ومسرور بودی که بالاآخره بیک اسم مسما شدی …. درغیر آن یک موجود بی مسما در جامعه برای پیداکردن هویتت سرگردان بودی…یادم است که برایم  قصه کرده بودی{ شب عروسیت مادرت زار گریسته بود}. نمیدانستم چرا مادریی در شب عروسی دخترش میگرید….اماحال میدانم که چرا؟… توومادرت وامثال شما کسانی بودید که بشریت را دردامان تان نشر ونمو نمود، من ازتو بدنیا آمدم وهمین طورپدرم از مادر بزرگم بدنیا آمده است و این سلسله تا مادر جهانی ما {بی بی حوا} میرسد. اما نمیدانم چرا بین خودت وپدرم فاصله وجود داشت. روزی را بخاطر دارم که به ناله هایت کسی بها نمیداد، تو درحال مریضی باید برای فامیل نان می پختی ودرد هایت را درپخت وپز و آشپزی بفراموشی میگذاشتی… حتا زمانیکه حمل داشتی کسی بتو ترحم نمیکرد. زمانیکه میخوابیدی، دربسر خواب در دل شب ناله هایت مراازخواب بیدارمیکرد ، من که در بسترمیجنبیدم دردهایت وغم هایش را فروکش میکردی تا بیدارنشوم…مگرتواز گوشت، خون واستخوان ساخته نشده بودی…نمیدانم برایت چه نام انتخاب کنم. مقاومت، حوصله وبرده باری ترا چطور بیان کنم…. لبخند تلخ ترا که درهمه حالت نثارپدرم میکردی، که اصلاٌ مستحق نبود. زمانیکه دست راست وچپم را نشاختم، تا درجستجوی نام ویا لقب هستم، ترا بدان یاد کنم. هرقدر جستجو کرد واژه  زیبا که شایستگی ترا داشته باشد نیافتم…بالاخره دانستم که زیبا ترین کلمه  است.
مادرت روزت مبارک اما چرا یک روز؟ تو مستحق روزهای زیاد هستی …چرا باید یک روز را برای زن ویکروز را برای مادر تخصیص داده اند… مگر تو همان شب وروز را که مرا در وجودت پروریدی، بدنیا آوردی… وخون دل خوردی که تربیه ام کردی، دستم را گرفته راه رفتن را یادم دادی، روزت محسوب نمیشود؟
درهرقدم که من از زمین بلند میکردم، صورت زیبا یت زیباتر میشد ودر دلت شادی میکردی که فرزندم گام اول رابرداشت، همه آن روزها جز حسات پربار وشیرینت بود. مگر من از گام های اول تا این دم که خودم پدر شده ام انتظار حمایت ترا دارم… وتو تا زمانیکه زند بودی مشوش من بودی . بگذار مادر بعوض پدرم

اهدا به متادرم
یک شاخه مرسل

از تمام جفاهای که او درحقت روا داشت معذرت بخواهم زیرا تو سزاوار آن نبودی، برخلاف تو سزوار بوسید وزیارت هستی …
میدانم چرا کلمات زیاد در وصف زن و مادر گفته شده است، اما ایکاش بجای گفتن درعمل ترا احترام میکردند…. امروز، روز مادر است، نمیدانم  کدامین چیز را برایت مبارک باد گویم…. غمهایت را ویا حوصله مندی ات را.
من بجز یک شاخه گل که دربرابر مرقد میگذارم، چیزدیگرندارم،
جز تمام سرگذشت زندگینت را در دیدگانم مجسم میسازم، برویت درود میفرستم، ایگاش یکبار دگر بتوانم دست وپایت راغرق  بوسه سازم.