بر روایت دوستان فیسبوک : در چهل سالگی بود که خواب حج میبینه و مرد دین می شود و به سفر حج میرود .
پنج بار به سفر حج میرود که جمعا 15سال از عمرش را در سفر حج گذراند.
پس از 5 سفر ، دیگر به حج نرفت !
مردم به ناصر خسرو گفتن :
چرا دیگه به حج نمیروید ؟
گفت : در سفر آخرم در راه رفتن به حج در میانه راه یکی از همسفران غذا نداشت و رویش نمیشد تا از کسی غذایی طلب کند،
دیدم به یکباره از شدت ضعف در حال موت است خرمایی داشتم به او دادم و حالش بهبودی یافت . . .
در آن لحظه به ناگاه گمان کردم که کعبه را طواف میکنم …!
و در همان هنگام بود که این شعررا سرود :
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپابرهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن،به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن